شماره ۱۱۱۹

خود بیمار پنداری و اضطراب

دکتر مهدی نوری .F.R.C.P

خود بیمار پنداری و اضطراب

چهارشنبه 19 آبان 1395

هیپوکندریازیس‌(Hypochondriasis)، یا خود‌بیمار‌پنداری واژه‌ای است یونانی که از ۲‌بخش تشکیل شده‌است‌. هیپو به‌معنای پایین است و کندروس به‌معنی غضروف دنده‌ها می‌باشد‌. یونانیان قدیم تصور‌می‌کردند که نشانه‌های بیماری از زیر دنده‌های فرد ریشه می‌گیرد‌. با این تصوّر، از آن زمان واژه‌ی هیپوکندریا را به بیماری‌هایی  اطلاق می‌کردند که تشخیص داده نمی‌شدند و یا ناشناخته بودند‌. افراد خود‌بیمار‌پندار، از‌نظر سلامتی بدن مشکلی ندارند اما به‌رغم نتیجه‌ی معاینات کلینکی و بررسی‌های جامع پزشکی مبنی‌بر سالم بودنشان‌، خود را بیمار می‌پندارند. برای مثال‌، در برخی‌از نوجوانان و جوانان‌، نشانه‌هایی از خودبیمارپنداری به‌صورت سردرد، نگرانی درمورد بیماری قلبی، ترس‌های مربوط به بیماری‌های خون، شکایت‌های مربوط به ناحیه‌ی‌شکمی و غیره تجلی می‌یابد.
همان‌طور‌که پیش‌از این اشاره‌شد، هیپوکندری نوعی نوروز (Neurosis) است که در‌آن‌، فرد بیش‌از‌حد در‌مورد سلامت خود نگران است‌.

در‌واقع ذهن فرد خودبیمار‌پندار در‌مورد وضع سلامتی خود گرفتار افکار وسواس‌گونه است‌. این اشتغال ذهنی، شخص را به‌شدت نگران و مضطرب‌می‌سازد و حتی روی اعمال و رفتار و روابط او با دیگران نیز اثر‌می‌گذارد‌. هیپوکندری را می‌توان پاسخ فرد به حالت‌های استرس و یا اختلال‌هایی مانند اضطراب و افسردگی دانست. در هیپوکندری فرد یک ناخوشی بسیار کوچک را  بیماری بزرگی می‌پندارد و بیش‌از‌اندازه در‌مورد سلامت خود دلواپس و نگران است‌. برای مثال بیمار هیپوکندریاک سردرد مختصر خود را به تومور مغزی نسبت‌می‌دهد و یا خارش اندک پوستش را با سرطان‌پوست پیوند می‌زند. این بیماران برای بررسی ناخوشی‌های معمولی، زمان بسیاری صرف‌می‌کنند و نگرانند که نکند پزشک بیماری آنها را تشخیص‌ندهد‌.

The newly approved Diagnostic and Statistical هیپوکندری و چند اختلال دیگر را در زمره‌ی اختلالات غیر‌جسمی و با ریشه‌ی اضطرابی معرفی ‌کرده‌است (درDSM-IV اختلال‌هاو نابه‌هنجاری‌های روانی و رفتاری را طبقه‌بندی‌کرده و نشانه‌های آنها را  شرح داده و برای آنها کد عددی درنظر گرفته است. درDSM-5‌، که نسخه‌ی سال‌2013 میلادی  است، به بررسی‌های جدید‌تر و تحلیل مجدد داده‌ها پرداخته شده‌است).

در‌این‌اختلال، اضطراب بیمار منجر به اشتغال فکری و پریشانی حواس او می‌شود و ترس از بیماری مهلک و کشنده‌ که حقیقت ندارد، او را آزار‌می‌دهد. در‌واقع هیپوکندری را از جهتی می‌توان مشابه وسواس و نیز ترس‌های بیمارگونه دانست‌. درد بیشتر در سینه‌، کمر و قسمت راست شکم به‌صورت منتشر بیان‌می‌شود‌، اما توصیف دقیقی از آن وجود ندارد. به‌همین‌ترتیب تپش‌قلب، تنگی‌نفس، افزایش فشارخون‌، تهوع و سوءهاضمه بیمار را مضطرب و نگران‌می‌سازد. این نشانه‌ها ذهن بیمار را مشغول‌نموده و سبب دور باطلی نیز می‌گردد. فرد خود‌بیمار‌پندار، این نشانه‌ها را به یک بیماری تشخیص‌داده نشده نسبت ‌می‌دهد و به‌شدت نگران و دلواپس آن می‌شود‌. برای مثال افزایش ضربان قلب را به یک بیماری مشکوک قلبی نسبت می‌دهد و تشخیص پزشک را مبنی‌بر سالم‌بودن قلبش نمی‌پذیرد. او به نتیجه‌ی الکتروکاردیوگرام، سونوگرافی و آنژیوگرافی نیز که سلامتی او را تأیید‌می‌کنند، اطمینان ندارد و همچنان نگران بیماری و احتمالاً مرگ خود است‌.

در بررسی علل بروز بیماری خودبیمارپنداری می‌توان گفت  که شاید فرد مبتلا‌، به‌طور مادرزادی نسبت‌به احساس‌های بدنی  حساسیت بسیار داشته باشد‌. اگرچه علل روانزاد در هیپوکندریا  می‌توانند قابل‌بررسی باشند‌، اما باید به مجموعه‌ای از عوامل رشد شخصیّت نیز توجه‌داشت و از سمبول‌ها و نمادهای شخصی بیمار نسبت به اعضای بدنش آگاه شد.

فرد هیپوکندریاک خیال می‌کند واقعاً بیمار است و نشانه‌هایی از بیماری را نیز درخود‌می‌یابد و اصرار دارد که پزشک آن بیماری را تأیید نماید.  البته اصولاً تشخیص اختلال خودبیمارانگاری دشوار و مشکل‌ساز است و در‌نتیجه قانع‌کردن فرد مبنی‌بر‌این که او واقعاً بیمار نیست، دشوارتر خواهد بود.

باید توجه‌داشت زمانی اطلاق خود‌بیمار‌پنداری به فردی می‌تواند مصداق یابد که نشانه‌های بیماری دست‌کم نزدیک به ۶‌ماه دوام داشته باشد و به‌‌رغم تأیید سلامت بدن توسط پزشک، فرد هنوز بر بیماری خود اصرار داشته باشد.

اشاره به‌این‌نکته ضرورت‌دارد که بیماری هیپوکندریازیس (Hypochondriasis) از نشانگان مونش‌هاوزن متمایز است. سندرم مونش‌هاوزن (Munchausen›s syndrome)، یا اختلال ساختگی مزمن با نشانه‌های جسمی اختلال ساختگی شدیدی است که در‌آن  فرد آگاهانه و ارادی نشانه‌های  روانشناختی بیماری را ایجاد‌می‌کند و می‌خواهد نشان‌دهد که بیمار است، در‌حالی‌که در اختلال خودبیمار‌پنداری فرد آگاهانه نشانه‌های بیماری را جعل نمی‌کند.

بیماری‌های ساختگی و غیر‌واقعی که با کنترل اردای فرد بیان می‌شود، با نشانه‌های فیزیکی و روانشناختی مشخص‌می‌گردند‌. اختلال‌های ساختگی با تمارض نیز متفاوت است. در تمارض  فرد خود را واقعاً بیمار‌نمی‌کند و برای رسیدن به هدفی خود را بیمار جلوه می‌دهد که با بررسی شرایط محیطی می‌توان آن را تشخیص‌داد. امّا در اختلال‌های ساختگی، فرد هدفی یا سودی را تعقیب نمی‌کند و تنها می‌خواهد بیمار شناخته‌شود و گروه‌های پزشکی را به چالش بکشد. دراین‌موارد احتمال دارد که بیمار حتی با خود‌زنی به بدن خود آسیب وارد‌کند و یا با خوردن یا تزریق مواد دارویی، با بیهوشی و کما در بیمارستان پذیرفته شود‌. البته نشانه‌های ارایه‌شده از‌سوی این بیماران، به آشنایی نسبی آنها از مسائل پزشکی و دارویی و قدرت تخیل آنها بستگی دارد‌. جالب است هنگامی‌که پزشک از اطلاعات دروغین این بیماران آگاه می‌شود، بلافاصله خود را ترخیص می‌کنند و برای بستری‌شدن به بیمارستان دیگری می‌روند‌. برخی‌از افرادی‌‌که این مشکل را دارند، در‌مورد بیماری‌های مورد‌نظر تحقیق زیادی می‌کنند تا منطبق‌بر یک بیماری، نشانه‌هایش را به‌درستی ابراز‌کنند. این بیماران ممکن‌است سابقه‌ی بستری‌‌شدن مکرر و دراز‌مدت و حتی عمل‌های جراحی بزرگ را نیز داشته باشند.
سندرم مونش‌هاوزن را آشر (Richard Asher)، در‌سال‌۱۹۵۱ میلادی و پس‌از بررسی‌های متعدد درمورد بیماران، از روی نام بارون دروغگو و نویسنده‌ی سفرهای ماجراجویانه‌ی قرن‌18‌عنوان‌کرد. در‌این اختلال، فرد نشانه‌های جعلی و ساختگی را به‌صورتی ارائه می‌کند که درست به‌نظر‌می‌رسد و با این نشانه‌ها می‌تواند بارها در بیمارستان بستری‌شود‌. در‌این بیماری تمامی تلاش فرد براین است که بتواند در بیمارستان پذیرفته‌شود و در‌آنجا بستری‌گردد‌. بیمار، معمولاً با احساس درد شدید ربع تحتانی راست شکم همراه با تهوع و استفراغ، تب‌های نا‌مشخص، تاری‌دید، پدیده‌های هموراژیک و بثورات‌پوستی و نشانگان شبه‌لوپوس خود را مستحق بستری‌شدن در بیمارستان می‌داند‌. این بیماران معمولاً با معلومات اندکی که از مطالب پزشکی دارند و با تصوّر و تخیّل، بیماری خود را بیان‌می‌کنند. این اختلال با‌نام بارون فن مونش هاوزن‌، بارون دروغگو و نویسنده‌ی سفرهای ماجراجویانه‌ی قرن‌۱۸ میلادی ارتباط دارد‌. همانطور‌که اشاره‌شد، این نام در‌سال۱۹۵۱ برای اختلال ساختگی مزمن با نشانه‌های جسمی پیشنهاد‌شد‌. اختلال مونش هاوزن از گروه اختلالات ساختگی  است که در‌آن بیمار برای جلب توجه دیگران، با ارائه‌ی اطلاعات ساختگی و دروغین تظاهر به داشتن بیماری‌های حاد و نیازمند به رسیدگی فوری و جراحی، که البته وجود خارجی ندارد می‌کند و درموارد زیادی چنان به بزرگ نمایی می‌پردازد که برخی‌از پزشکان نیز شک‌می‌کنند و برای چنین فردی انجام  انواع آزمایش‌ها را درخواست می‌نمایند.

همانطور که در ابتدا اشاره‌شد، اختلال خود بیمار پنداری نوعی ترس از ابتلا به یک بیماری خطیر است که با برداشت نادرست از یک یا چند نشانه‌ی جزئی بدنی در ذهن فرد ریشه گرفته است‌. در‌حالی‌که معاینات کلینیکی، وجود هیچگونه بیماری جسمی را در‌این فرد تأیید‌نمی‌کند و اختلالی را نمی‌یابد که با ذهنیت فرد در‌مورد نشانه‌های بدنی و بیماری مطابقت داشته باشد. با آنکه این بیماران می‌توانند نسبت به تفکر افراطی خود‌آگاه شوند‌، اما در‌گیری ذهنی آنها برایشان مشکل‌ساز می‌گردد و ممکن‌است در زندگی روزمره‌ی آنها مؤثر واقع شود. یکی‌از این بیماران که در یکی‌از رشته‌های پیراپزشکی تحصیل‌کرده بود، با مشاهده‌ی هرفردی که در‌صورتش چند جوش معمولی وجود داشت یا پس‌از رفتن به خانه‌ای که یکی‌از کودکان آن منزل‌، مدت‌ها پیش دچار آبله‌مرغان شده بود، وحشت‌زده می‌شد و نگران بروز بیماری زونا در خود بود‌. مراجعه‌ی مکرر به پزشک و انجام ده‌ها مورد آزمایش نیز اورا آسوده‌خیال نمی‌کرد و در‌پی بررسی‌های بیشتر و یافتن پزشک ماهرتر بود‌.

بدیهی است درمان اختلال‌هایی که این چنین ذهن بیمار را مشغول می‌دارد، دشوار خواهد بود. این بیماران نسبت به پزشک خود بدبین و خشمگین می‌شوند و با تفکر ذهنی خود خواهان درمان بیماری جسمی موهوم خود هستند. طبیعی است که وقتی فرد نتایج پزشکی را باور نداشته باشد، با بیماری خیالی خود زندگی می‌کند، آن‌را پرورش‌می‌دهد و بیماری را مزمن می‌سازد‌. البته اضطراب و افسردگی در‌این نوع بیماران دور باطل نیز ایجاد‌می‌کند و نگرانی از سلامتی شدید‌تر می‌گردد. برای نمونه بیمار (خیالی) جوانی را مثال می‌زنیم که پس‌از مرگ یکی‌از بستگان خود در‌اثر بیماری قلبی، مضطرب و نگران‌می‌شود و هر درد ساده‌ی قلبی را خطری بزرگ برای خود می‌شناسد و گرفتار عارضه‌ی خودبیمارپنداری دراز‌مدت می‌گردد و هر‌روز بر نگرانی خود می‌افزاید. او احساس خستگی می‌کند‌، از درد و ضعف بدن شکایت دارد، می‌ترسد قلبش از کار باید‌، نگران سکته‌ی قلبی و مرگ است و چون احتمالاً داروهای تجویزشده‌ی (ضدافسردگی‌) خود را نیز به‌درستی مصرف‌نمی‌کند، بیماری را مزمن‌تر می‌سازد و سبب نگرانی و اضطراب بیشتر و اتلاف وقت و هزینه‌ی زیادی می‌شود. در‌مقابل‌، برخی‌از بیماران هیپوکندریازیس (‌کوتاه‌مدت‌) که بتوانند مهم‌نبودن بیماری خود را بپذیرند و از نگرانی و اضطراب خود آگاه‌شوند و با پزشک همراهی داشته‌باشند، در زمان کوتاه‌تری درمان‌می‌شوند. همانطور که اشاره‌شد در‌این اختلال، اضطرابی بر بیمار حاکم است  که منجر به اشتغال ذهنی و پریشانی فکر بیمار  و نگرانی و ترس او از بیماری خطرناک و احتمالاً کشنده‌ای می‌گردد که واقعیت ندارد.

 

تعداد بازدید : 3683

نظرات

عبدالله جمالی

2 سال و 5 ماه و 12 روز پیش

بسیار عالی و مفيد ممنون وسپاسگزار

ثبت نظر

ارسال