جایگاه دل در بدن، در هیپوکامپ (Hippocampus) سیستملیمبیک در مغز انسان است. دل مرکز خواستن و نخواستن، دوستداشتن و نداشتن، غموشادی، دوستیودشمنی و به تعبیر دیگر مرکز اعمال روحی است. وقتی کسی میگوید دلمخواست، این دلخواستن مسلماً با قلبش احساس نمیشود چراکه قلب یک اندام ماهیچهای است که مسئول پمپ خون به شریانها بهوسیلهی حرکات ضرباندار متناوب است. وقتی کسی میگوید دلمخواست، درواقع یعنی اینکه سیستم لیمبیکش او را به اینکار واداشته و چون سیستم لیمبیک در داخل مغز است، بههمیندلیل به این قسمت «مغز اول» میگویند. سیستم لیمبیک با «مغز جدید» که همان قشر مغز میباشد، دائماً درگیر و در ارتباط است. در فلسفه، از این درگیری و ارتباط به درگیری عقلواحساس یاد میشود. در فلسفه، انسانها با احساساتشان عاشق میشوند و با عقلشان پشیمان.
در پزشکی، عشق با سیستم لیمبیک و پشتیبانی با قشر مغز است. تصورکنید شخصی با هیپوکامپ سیستم لیمبیک مغزش دلبستگی پیدامیکند درحالیکه یک سکه هم ندارد؛ در حالتی خوشبینانه، بدونتفکر و دخالت قشر مغز (مغز جدید) با چشمی که عشق کورشکرده و گوشی که بهدلیل فوق ناشنواست و میزان زیادی هورمونهایی دیگر که دراثر جَوگیرشدن در وجودش ترشح شدهاست. آوردهاند که مردی از گرسنگی مشرف به مرگ بود و ابلیس بهشرط آنکه ایمان او را بخرد به او غذا داد. مرد پساز سیرشدن از دادن ایمان خود امتناع نمود و گفت آنچه در گرسنگی با تو قرار گذاشتم و به تو فروختم، واهی و موهوم بود چون درآنلحظه ایمانی نداشتم که به کسی بفروشم. اسلام به سعادت و نیکبختی دوجهان توجهدارد و زندگی را غیرقابلاعتنا نمیداند. چرا برای شروع یک زندگی، چیز موهومی باید مهریه قرارگیرد که هم دنیا را بسوزاند و هم آخرت را؟ اما بهراستی این دلخواستنهایی که با اعمالی اینچنین ناثواب ختم به اطاق بیکرایهاش میکنند، طی چهفرایندی در سیستم اعصاب مرکزی بهوجودمیآیند و سرانجام این دلخواستنها چیست؟ هنگامیکه میزان آدنوزینمنوفسفات حلقوی(CAMP)، بههرعلتی بیشازحد نرمال میشود، احساس دلخواستن درخصوص هرچیز باتوجه به شرایط موجود و ردوبدل اطلاعات از دروازهی ورود اطلاعات به بخشهای دیگر مغز ایجادمیگردد. مثلاً شخصی طی فرایندهایی فیزیولوژیک احساس گرسنگی میکند. براساس آنچه در حافظه دارد و باتوجه به شرایط گرسنگی (چیزی که قبلاً در جایی خورده یا دیده که دیگران خوردهاند) اطلاعاتی درآن خصوص از دروازهی ورود اطلاعات به بخشهای دیگر از مغزش منتقل میشوند. میزان آدنوزین منوفسفات حلقوی(CAMP)در سیستم عصبی مرکزی او بالارفته و بهیکباره میگوید دلممیخواهد که... حال اگر به آنچه دلشمیخواهد برسد، چهمیشود؟ اگر نرسد چه؟ اگر به آنچه دلشخواسته برسد، سروتونین در سیستم عصبی مغزی او ترشح میگردد. سروتونین ترشحشده، اثراتیبر آنزیمهایی در مغز دارد؛ ازجمله اثر مهاریبر آنزیم آدنیلسیکلاز؛ با مهار آنزیم آدنیلسیکلاز، آدنوزینمنوفسفات حلقوی در سیستم عصبیمرکزی درحد نرمال باقیمیماند و با نرمالماندن آدنوزین منوفسفات حلقوی، مغز احساس آرامش را در شخص بهوجود میآورد و اگر به خواستهاش نرسد، دراینصورت مغز برای مقابله با شرایط موجود دوپامین ترشح میکند. هنگامیکه دوپامین از مقدار معمول نرمال آن بیشتر شد، شخص احساس بیقراری مینماید. زیادشدن دوپامین در مغز و اتصال آن به رسپتورهای دوپامینی باعث تشدید فعالیت آنها میگردد. رسپتـورهای دوپـامینـی بـرحسب خصـوصیـات بیـوشیمیـایی و فارماکولوژیک به دو گروه وابسته به آنزیم آدنیل سیکلاز (D1) و غیروابسته به آنزیم آدنیل سیکلاز (D2) تقسیم میشوند.
با اتصال دوپامین به رسپتورهای وابسته به آنزیم آدنیلسیکلاز، آدنوزینمنوفسفات حلقوی (CAMP) زیاد میشود. زیادشدن آدنوزین منوفسفات حلقوی در مغز باعث تحریک نودونهای گابارارژیک (GABA) میشود و با تحریک این نورونها، نشانهای خیلی خفیف شبیه نشانهی خماری و بیقراری احساس میشود. حال تصور بفرمایید در حالت بیقراری و ظهور نشانهای خیلی خفیف شبیه نشانهی خماری، همهی درها بسته باشند و ایجاد شادی برای مغز از هیچ راهی قابل تصور نباشد و سروتونین ترشح نشود و فقط دروازهی اعتیاد باز باشد. فاجعهای میشود؛ فاجعهای بهنام بلای خانمانسوز اعتیاد! یکی، حالا هرکی در دیدار وزیر دادگستری کشوری نه پیشرفته بلکه درحال پیشرفت، از وزیر فوق تعداد تقریبی معتادان آن کشور را سؤال مینماید.
وزیر فوق در جواب رقمی اندک را بیان نموده و اضافه مینماید که البته ما معتقدیم تعداد معتادان حدود۵۰هزارتَن از این تعداد کمترند. چراکه به اعتقاد ما حدود ۵۰ هزار فرد که از سلامت کامل نیز برخوردارند، برای استفاده از امکاناتی که جهت ترک اعتیاد در اختیار معتادان قرارمیدهیم، خود را بهعنوان معتاد معرفی نمودهاند. شخص سؤالکننده با کمال تعجب و حیرت از وزیر فوق میپرسد که چرا در کشور شما تعداد معتادان این قدر کم است؟ در جواب او وزیر دادگستری کشور فوق میگوید: ما تمام وسایلی که برای شادبودن و شاد نگهداشتن مردم از هر فرقه و گروه و با هرسلیقهای لازم است را فراهمکردهایم و اینطور نیست که همهی درها بسته باشند و فقط در اعتیاد باز باشد.
هردری برای هرسلیقهای باز است و هرکسی باتوجه به آنچه دلش خواسته، از دری جهت برآوردن نیازش عبور میکند و همهی راهها به عبور از در اعتیاد ختم نمیشود و نتیجهی کار این شده که در کشور ما تعداد معتادان اندک است.
اما به اعتقاد نگارندگان، شاد نگهداشتن خانه و خانواده و ایجاد حس شادی و شادکردن سایر همنوعان و گشودن گره غم از وجود آنان نه بستگی به وضع مالی، نه پُست و مقام، نه امکانات موجود، نه مجموعهی قوانین و نه... دارد. دیدن زیباییهای بینهایت حضرت دوست که نزدیکتر از رگگردن و مهربانتر از وجود مهربان مادر به بندگان است و انتقال این حس زیبااندیشی و زیباییدوستی به دیگران برای مورد فوق که شاد نگهداشتن و ایجاد حس شادی و شادکردن است، کافی میباشد چراکه نهتنها وجود مقدس حضرت حق، نهایت بیانتهای زیبایی و آرامش است بلکه حضرتش یگانهی خالق زیباییهایی بیهمتاست.
جالب است بدانید که نگارنده چندسال پساز فراغت از تحصیل، روزی جهت دریافت مدرک تحصیلی به دانشگاه محل تحصیل مراجعه نموده و با تعجب دید که چقدر محوطهی دانشگاه قشنگ و دوستداشتنی است. زیباییهایی که در مدت تحصیل ندیده بود و هرگز توجه او را جلب نکرده بود! چرا؟ چون در آن ایام یعنی در زمان تحصیل تمام فکر و ذکر و دیدههایش؛ واحد و نمره و طرح پژوهشی و.... بود و این بود که از احساس و درک این همه زیبایی محروم شده بود. ندیدن زیباییهای وجود مقدس خالق بیهمتا نیز چنین است. تا زمانیکه آئینهی دل درگرو دیدن مادیات، خودبینی، تکبر و غرور و چهکنم چهکنمها و روزمرگیهای دنیا و عدمتوکل به حضرتدوست که نهایت علم و ثروت و دانایی و توانایی و... است، بدیهی میباشد که موانع فوق مانع دیدن وجود مقدس بینهایت زیبای خداوند سبحان در آئینهی دل میگردند و زمانی که کدورتهای کاذب فوق با توسل و توکل به حضرت حق و تفقد خاصهی حضرتش از آئینهی دل زدوده شود، آنچه بیشازپیش در آئینهیدل نمایانمیشود، فقطوفقط زیباییهای بیانتهای وجود مقدس خالق بیهمتاست که وجود مقدس منزهاش نهایت بیانتهای زیباییهاست و پساز آن در بینندهی این همه زیباییها به رسم و سنت پروردگار عالمیان، انتقال زیباییها و شادیها و شادکردن سایر همنوعان صورتمیپذیرد.
ثبت نظر