تعریف مفاهیمی درمورد سالمندی

دکتر فریدون ضرغام - روانپزشک

تعریف مفاهیمی درمورد سالمندی

شنبه 16 اردیبهشت 1396
پزشکی امروز

پیری را می‌توان به معنای تجمع یک‌رشته تغییرات در موجود زنده و یا یک فرد در طی زمان تعریف نمود. از نقطه نظر زیست شناختی،پیری به معنای یک فرایند تخریب کننده است. موضوعی که در تفکر رایج به‌طور تقریب معادل سالمندی در نظر گرفته می‌شود تاکنون، در مورد اینکه چه ساز وکارهایی موجب بروز فرایند پیری می‌گردند نظرات متفاوتی ارایه شده است، اما صاحب نظران براین نظر اجماع کلی دارند که به‌طور محتمل مکانیسم واحدی نمی‌تواند توجیه کننده‌ی پدیده‌ی پیری باشد. به نظر‌می‌رسد پیری حاصل مکانیسم‌های متعددی است که در طول زمان موجب تخریب کلی عملکرد سلولی و پاسخی ضعیف‌ترـ در مقایسه با دوره‌ی جوانی ـ به محرک‌های داخلی و خارجی می‌گردد. اکثر فرضیه‌هایی که برای تعیین فرایند پیری عنوان شده است، در این مورد اتفاق نظر دارند که آسیب‌های فزاینده‌ی سلولی همراه با پیری یا نتیجه ناتوانی بدن در جبران و ترمیم آثار حاصل از فرایندهای مخرّب است. سازوکارهای پیری از دیدگاه متابولیک زیان آور  بوده و شامل ایجاد جهش‌هایی در DNA ،اختلال در کار کرد میتوکندری و آسیب‌های ناشی از فرایندهای اکسیداتیو در طول زمان می‌باشد که منجر به تجمع رادیکال‌های آزاد و تولید پروتیین‌های غیرمتعارف می‌گردد.

بنابراین پیری ممکن است، حاصل تجمع تدریجی آسیب های سلولی و بافتی در بدن باشد که موجب افزایش بروز بیماری‌های مزمن و مرگ می‌گردند.هر چند که در انسان، سالمندی فرایندی چند بُعدی است که نشانه‌های آن در زمینه‌های گوناگون از جمله جسمی، روان شناختی و اجتماعی پدیدار می‌گردند . اما بعضی از ابعاد آن با گذشت زمان رشد و گسترش می‌یابد. در حالی‌که ابعاد دیگری از آن دچار تنزل می‌گردد. به‌عنوان مثال واکنش (Reaction time) ممکن است دچار کندی گردد اما به‌عکس براساس نتایج به‌دست آمده از پژوهش‌ها، دوران پیری ظرفیت بالقوه‌ای برای رشد تکامل انسان از نظر جسمی، ذهنی و اجتماعی دارد و از آن به عنوان سالمندی‌موفق (Successful Aging) یاد می‌شود که به ظرفیت بالقوه برای داشتن یک زندگی ایده آل از نظرجسمی، روان شناختی و اجتماعی اشاره‌دارد و سالمندی موفق تاکیدی برداشتن تجربه‌ای از پیری است که توان سلامت، دامنه‌ی فعالیت و ایفای نقشی مطلوب‌تر از آن چیزی است که به طور معمول در جوامع دیده می‌شود. بنابراین پیری بخشی از فرایندی است سازنده‌ی اجتماع و به‌طور صرف به معنای یک سلسله تغییرات زیستی که در خلال زندگی انسان‌ها بوقوع می‌پیوندد نمی‌باشد. بلکه منعکس‌کننده فرهنگ غالب و آداب و سنن اجتماعی است که با رشد و تکامل انسان در ارتباط بوده و هر فرد در زمان معینی آنها را تجربه می‌کند.

Victor(1987) آثار ناشی از پیری سیستم‌های فیزیولوژیک بدن را سن‌زیست‌شناسی‌(BioloGical Agine) نام‌نهاد. این تعریف زیربنایی جسمی برای پیری قایل است. سن زمانی(Chronologic)به‌سال‌های زندگی فرد اشاره دارد و بیشتر تعاریفی که از سالمندی می‌شود بر پایه‌ی سن زمانی است. تمایز بین میانسالی و پیری در ۶۵ سالگی، برای اولین بار به‌وسیله Bismark در آلمان و دردهه‌ی ۱۸۸۰ هنگامی که روی تدوین معیارهایی برای سن بازنشستگی و استفاده از مزایای اجتماعی مشغول بود، صورت پذیرفت. Birren وSchaie (1997) سن‌کارکردی (Functional age) را به‌عنوان سطحی از توانایی بدنی فرد برای انجام نقش‌های متناسب با دیگر افراد در سن زمانی مشابه عنوان کرد. اما سن زمانی، شاخص ناقصی برای سن‌کارکردی یا توانایی و عملکرد واقعی فرد است. افراد از نظر زیستی با سرعت متفاوتی پیر می شوند. برخی از افراد ۸۰ ساله از افراد ۶۵ ساله جوان‌تر به‌نظر می‌رسند و تغییر در قسمت‌های مختلف بدن افراد گوناگون، در زمان‌های متفـاوتی بوقوع می‌پیوندد.پیری‌ روان‌شناختــی (PsyChological Aging) به ظرفیت افراد در پاسخ و سازگاری با تغییرات محیط گفته می‌شود. براساس اظهارات Birren و Schale(1977) سالمندی روانشناختی، مطالعه‌ی حافظه، یادگیری، هوش، مهارت‌ها، انگیزه، هیجان و احساس را در بر می‌گیرد. از آنجایی که بروز تغییرات گوناگون در دوران سالمندی واقعیتی اجتناب‌ناپذیر است، سازگاری هیجانی اهمیت زیادی در این دوره سنی دارد. با وجود افت توانایی‌های جسمی و شناختی در دوران پیری، تجربه‌ی هیجانی با بالا رفتن سن ارتقا می‌یابد. سالمندان به‌طور‌معمول بهتر می‌توانند هیجانات خود را کنترل کنند و تجربه‌ی عاطفی منفی در مقایسه با جوان‌ترها در آنها کمتر است. مطالعات طولی و مقطعی انجام شده نشان دهنده‌ی ارتقای هیجانی در سالمندی است. بر اساس نظرات و Woodruff, Birren(1975)پیـری هیـجانـی (Affective Aging) به‌کنش متقابل بین فرد و فرهنگی که تحت تاثیر آن قرار گرفته، بستگی دارد. پیری اجتماعی (Social Aging) به معنای تغییر در الگوی ارتباط متقابل با افــرادجامـعه است Weinclaw(2009)پیری اجتماعی، با توجه به فعالیت‌های اجتماعی فرد و اینکه آیا جامعه اینگونه فعالیت‌ها را برای سن و یا مرحله‌ای خاص از بلوغ متناسب و یا نادرست ارزیابی می‌نماید، مشخص می‌گردد. با توجــه به نظریه‌ی نقش (Role Thery) سالمندی موفق به انتقال و جانشینی مناسب نقش‌ها وابسته است. هنگامی که شبکه‌ی حمایتی فرد سالمند به‌علت مرگ و یا ناتوانی‌های جسمی همسالانش کوچکتر  می‌شود، مجبور به پذیرش نقش‌های جدید می‌گردد. هر‌چند حوادثی که عامل این تغییرات هستند ممکن‌است منفی به‌نظر آیند. اما آنچه مهم است به‌خاطر داشتن این مطلب است که ظرفیت پذیرش نقش‌های جدید جدای از سن زمانی، امکان‌پذیر و دست نخورده باقی بماند. با رشد روز افزون جمعیت سالمندان و باتوجه  به اینکه تظاهر بالینی بیماری‌ها در این گروه سنی می‌تواند به‌صورت اختلال در توانایی‌های شناختی باشد، پاسخگویی به نیازهای فزاینده‌ی این گروه سنی مستلزم ارزیابی صحیح حوزه‌های شناختی در آنها و تمایز بین تغییرات شناختی طبیعی (وابسته به سن) از تغییرات پاتولوژیک است که از جمله مشکلات پیش‌روی سیستم‌های بهداشتی‌ـ‌ درمانی در جوامع مختلف است.

افرادی که پا به دوره‌ی میانسالی می‌گذارند و همچنین سالمندان، به‌طور شایع از مشکلات شناختی و به‌ویژه از نقایص حافظه شکایت دارند. بررسی و تمایز این گروه از افراد با گروهی که دچار مشکلات  ناشی از اختلالات شناختی هستند، مشکل عمده‌ای فراروی پزشکان و روان‌شناسان می‌باشد. متأسفانه تعداد کمی از روان‌شناسان ویا روان‌پزشکان قادر به ارزیابی جامع مشکلات شناختی هستند.

چگونه می‌توان تغییرات شناختی وابسته به سن را از مشکلات ناشی از بیماری‌ها جدا کرد؟ پاسخ به این سوال اهمیت زیادی دارد، زیرا از یک طرف به نگرانی مراجع حمایتگر پایان می‌دهد و از طرف دیگر امکان مداخله‌ای زودتر در سپر یک بیماری مزمن، همچون دمانس را فراهم می‌سازد. مطالعات زیادی در این زمینه انجام شده است که به مقایسه‌ی تفاوت بین گروه‌های سنی پرداخته. اما در این مطالعات عوامل مخدوش کننده‌ای همچون تجربیات متفاوت افراد در زندگی، تغذیه، سطح آموزش و آثار بیماری‌هایی همچون فشار خون بالا و دیابت بر توانایی‌های شناختی دیده می‌شود. مطالعات کنترل شده‌ای که اینگونه عوامل مخدوش کننده در آنها حذف شده است، تفاوت کمی‌را بین افراد بالغ و سالمندان طبیعی از نظر توانایی‌های شناختی نشان می‌دهند. به‌هر حال، این موضوع روشنی است که گنجینه‌ی‌اطلاعات‌عمومی و یادآوری حوادث گذشته‌ی تاریخی و یا فردی، با افزایش سن به‌طور نسبی پایدار می‌ماند.

اما سرعت پردازش اطلاعات و عمل کرد روانی ـ حرکتی در سالمندی طبیعی (Normal Aging) کاهش می‌یابد. در این بخش به‌تعیین تغییرات شناختی و هیجانی طبیعی ناشی از افزایش سن، در حوزه‌های گوناگون می‌پردازیم.

تغییرات شناختی وابسته به سن:

از آنجایی‌که سالمندان اطلاعات را کندتر درک می‌کنند، به‌طور طبیعی مشکل‌تر می‌توانند هردم مورد استفاده قرار‌ دهند، از تداخل اطلاعات نامربوط جلوگیری کنند و اطلاعات ذخیره شده درحافظه‌ی بلندمدت خود را ارزیابی کنند. در نتیجه احتمال نارسایی حافظه در آنها بیشتر می‌شود. کاهش گنجایش مطالب در حافظه‌ی فعال (Working Memory) هنگام عمل کردن روی آنها، به معنی‌آن‌است که اشکالات حافظه در انجام کارهای دشوار بارزتر می‌شود. پژوهش‌های انجام شده در زمینه‌ی تغییرات شناختی وابسته به سن، توجه خاص به‌دو مقوله یادآوری کلامی و حافظه‌ی فضایی داشته‌اند. افت در حافظه‌ی کلامی و حافظه‌ی فضایی، از اوایل ۲۰ سالگی آغاز و در سرتاسر زندگی و به‌صورت یک کاهش خطی مستمر ادامه می‌یابد. پژوهشگران بر این باورند که امکان کشف این نقایص برای اولین بار در دهه ۴۰ سالگی وجود دارد اما تأثیر آن بر فعالیت بدنی فرد (ADL) ممکن است تا ۸۰ سالگی آشکار‌نشود.

در سالمندی، حافظه‌ی کوتاه مدت به‌طور نسبی حفظ می‌شود. در مورد حافظه‌ی کاری، این موضوع کمتر‌صدق‌می‌کند. حافظه‌ی دوره‌ای (Episodic Mmeory) به‌طور معمول با کاهش مواجه خواهد شد، اما با استفاده از سرنخ‌های محیطی بهتر می‌گردد. بنابراین حافظه‌ی سالمندان سالم برای مطالب به خوبی یادگرفته شده، به‌طور معمول حفظ شده، اما توانایی آنها در پردازش اطلاعات جدید کاهش‌یافته است. در مطالعه‌ای که روی افراد ۶۲ تا ۱۰۰ ساله صورت گرفت، توانایی یادگیری با افزایش سن کاهش نشان داد. اما اگر اطلاعات جدید به تدریج به سالمندان ارایه شود، به یادگیری آنها کمک می‌شود و ارایه سرنخ‌ها به یادآوری بهتر اطلاعات از حافظه‌ی جدید، اثرگذار خواهد بود. اما در مورد بیماران مبتلا به آلزایمر یادآوری‌ها کمک‌کننده نیستند.

حافظه‌ی‌کاری(Working Memory):

ابهامات زیادی در تعریف حافظه‌ی‌کاری وجود داشته و تعاریف گوناگونی از آن ارایه داده‌شده است و در بعضی موارد آن را معادلی برای حافظه‌ی کوتاه مدت دانسته‌اند. برای فهم بهتر حافظه‌ی‌کاری و تمایز آن از حافظه‌ی کوتاه‌مدت، به‌ذکر یک مثال اکتفا می‌کنیم. عمل ریاضی ضرب عدد ۱۶×۱۸ را به‌طور ذهنی انجام دهید و پس از آن تلاش کنید تا شماره تلفنی را با هدف تماس در اولین فرصت به‌خاطر بسپارید... در مثال اول که انجام یک عملیات ریاضی ذهنی است، از حافظه‌ی‌کاری کمک می‌گیریم و در مورد دوم به‌خاطر‌سپردن یک شماره‌تلفن برای برقراری تماس، مثالی از حافظه‌ی کوتاه مدت است. بنابراین ویژگی اساسی حافظه‌ی‌کاری ، دستکاری فعال اطلاعات است، نه فقط نگهداری آگاهانه‌ی اطلاعات به‌کمک مرور ذهنی. یعنی همان چیزی که در حافظه‌ی کوتاه مدت اتفاق می‌افتد.

حافظه‌ی‌کاری در سالمندان مورد توجه زیادی قرار گرفته است و این بدان علت است که این توانایی ممکن است زیربنای بسیاری از مهارت‌های عالی شناختی ما باشد از حافظه، استدلال، حل مسئله و...

حافظه‌ی‌کاری نسبت به آثار ناشی از افزایش سن آسیب پذیر است. هرچند که به درستی روشن نیست کدامیک از ابعاد آن حساسیت بیشتری دارد. نتایج افت در حافظه‌کاری ـ مرتبـط با افزایش‌سن ـ در زمینه‌ی مختلف فعالیت های روزانه منعکس می‌گردد. به‌عنوان مثال توانایی اتخاذ تصمیم‌های پیچیده هم‌چون تقسیم کردن اموال و یا انجام یک فعالیت اقتصادی مهم، هنگامی که سالمند به‌راحتی قادر به‌نگهداری اطلاعات و بررسی جوانب مختلف یک موضوع در ذهن خود نیست، محدود خواهد شد. پژوهش‌های انجام شده از یک اُفت قابل پیش‌بینی در حافظه‌ی‌کاری کلامی و فضایی در طول زندگی حمایت می‌کند. تصور می‌شود که حافظه‌ی‌کاری به کمک توانایی اجرایی مرکزی (Central Executive)هدایت می‌شود (یک کنترل همراه باتوجه نه فقط یک سیستم به‌طور صرف متکی به‌حافظه). بیماران با آسیب لوب فرونتال در انجام این کنترل دچار مشکل می‌شوند. بخشی از کنترل همراه با توجه به رفتار، سیستم نظارتی توجه (Supervisory attentional system) نام دارد و نظریه ای است که بوسیله‌ی Shalliceو Norman ارائه گردید. بیمار با آسیب لوب فرونتال فاقد کنترل تـوام باتوجه (Attentional Control) است که می تواند به Perseration (تکرار در انجام یک عمل یا انجام خطایی مشابه) منجر شود. از طرف دیگر بیمار دچار ضایعه‌ی لوب فرونتال، به‌علت نقص در تداوم تمرکز به آسانی به هرگونه محرک موجود در محیط پاسخ می‌دهد که به آن رفتار به‌کارگیــری گفته می‌شود. (Utilization Behavior) در این حالت، بیمار هرآنچه راکه در اطرافش قرار دارد مورد استفاده قرار می‌دهد. برای مثال سرنگی را که در نزدیکی او قرار دارد برداشته و سعی می‌کند آن‌را تزریق‌کند. در نبود کنترل سیستم نظارتی توجه به رفتار بیمار به هر محرک و یا موقعیتی در محیط پاسخ می‌دهد. تصور می‌شود لوب فرونتال بخشی از مغز است که برای کارکرد مناسب این سیستم ضروری است، بنابراین آسیب‌دیدن آن، موجب اختلال در کنترل توام با توجه به‌رفتار می‌گردد. این نقص به‌ویژه هنگامی که آسیب گسترده بوده و هر دو لوب فرونتال (راست و چپ) را درگیر ساخته باشد، بارزتر است. نقش دیگر لوب‌های فرونتال کنترل مناسب بودن رفتار است و کاهش و یا از دست رفتن این توانایی منجر به بروز رفتارهای عجیب و غریب (Bizarre) یــا افسانـه‌سازی (Confabulatin)می‌شود. افسانه‌سازی، بیاد آوردن چیزی است که اتفاق نیافتاده باشد.

حافظه‌ی آینده‌نگر(Prospective Memory):

حافظه‌ی آینده نگر به معنی یاد آوردن انجام‌کاری در آینده است و عواقب ناشی از اختلال در آن، تنها به فراموش کردن یک وعده‌ی ملاقات ختم‌نشده و ممکن است آسیب‌های جدی وارد‌کرده و یا حتی به مرگ منجر شود. اختلال در این نوع از حافظه نقش مهمی در حوادث هوایی داشته است. Baddely(1997) تفاوت‌های بین حافظه‌ی گذشته‌نگر و آینده‌نگر را به شرح زیر عنوان کرده است: علاوه‌بر تأکید‌داشتن این دو نوع حافظه که یکی بر آینده و دیگری برگذشته می‌باشد، حافظه‌‌ی‌گذشته‌نگر به‌طور معمول به یادآوری آنچه که ما در مورد چیزی می‌دانیم، اختصاص دارد و می‌تواند محتوای اطلاعاتی بالایی داشته باشد. به‌طور مثال، اطلاعاتی درمورد مردم، لغات، حوادث و یا تجربیاتی که در گذشته رخ‌داده است. در مقابل، حافظه‌ی‌آینده‌نگر به‌طور معمول بر این موضوع که چه موقعی کاری را انجام دهیم تکیه دارد و از محتوای اطلاعاتی زیادی برخوردار نیست. به‌علاوه، حافظه‌ی آینده‌نگر در برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری برای انجام فعالیت‌های روزانه نقش دارد. تفاوت دیگر وجود سرنخ‌های خارجی بیشتری برای حافظه‌ی‌گذشته‌نگر در مقایسه با حافظه‌ی‌آینده‌نگر است. اما فراموشی و به یادآوری در دنیای واقعی، هر دو نوع از حافظه را در برمی‌گیرد. استرس و اضطراب با ایجاد حواس پرتی در فرد، موجب اختلال در حافظه‌ی‌آینده‌نگر می‌شود. بیماران مضطرب به‌طور نسبی، حافظه‌ی‌آینده‌نگر ضعیفی دارند. بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری (OCD) از ضعف در حافظه‌ی‌آینده‌نگر خود شکایت دارند. و معتقدند این مشکل آنها را مجبور می‌کند تا به‌طور مکرر کنترل کنند که آیا آنچه را می‌خواسته‌اند انجام دهند، درست انجام داده اند؟
در حقیقت احتمال دارد کنترل‌های مکرر این بیماران موجب کاهش اعتماد آنها به قابلیت‌های حافظه‌ی آینده نگرشان شود. حافظه‌ی آینده‌نگر در سالمندان وقتی در شرایط آزمایشگاهی مورد بررسی قرار می‌گیرد، کاهش نشان می‌دهد. اما در دنیای واقعی سالمند، این توانایی به‌خوبی حفظ شده است. این عدم هماهنگی به‌طور احتمالی، به‌علت استفاده‌ی بهتر سالمندان از استراتژی‌ها و سرنخ‌های بیرونی است.

سالمند از محدودیت‌های حافظه‌ی خود آگاه است و به کمک استراتژی‌های مختلفی همچون دفترچه یادداشت و یادآوری، این نقص را جبران می‌کند.

یادگیری و حافظه‌ی ضمنی (Implicit Mempry):

نظریه‌پردازان حافظه، بین حافظه‌ی صریح (Explict Memory) و حافظه‌ی ضمنی تفاوت‌هایی قائل شده‌اند که به شرح زیر است: در حافظه‌ی صریح آزمودنی، به‌صورت هشیار درگیر یادآوری مطالب هستند. برای مثال آنها ممکن است واژه‌ها یا تصویرهایی را به‌یاد آوردند و یا بازشناسی کنند. در حافظه‌ی‌ذهنی ما چیزی را یادآوری می‌کنیم، ولی از این که در تلاش برای انجام چنین کاری هستیم آگاهی هشیارانه نداریم. روزانه ما تکالیف زیادی انجام می‌دهیم که شامل یادآوری ناهشیار اطلاعات است. وقتی کتابی را می‌خوانیم به صورت غیر هشیار مطالب گوناگونی را به یاد می آوریم که شامل معنای واژه‌های خاص و موارد دیگر است. حافظه‌ی ضمنی، به این یادآوری کمک می‌کند. در یکی از روش‌های بررسی حافظه‌ی‌ضمـنی از بیـمار می‌خواهــم تا واژه‌هــای ناقصـی را کامل‌کند.که به‌کمک حافظه‌ی‌‌ضمنی صورت می‌گیرد. در این تکلیف، بخشی از واژه مانند سه‌حرف اول آنرا به فرد مورد آزمایش می‌دهم تا با اولین واژه‌ای که ذهنش می‌آید آنرا تکمیل کند. برای مثال فرض کنید از شما خواسته شود که حروفی برای تکمیل قسمت خالی واژه گل... بیان کنید. از آنجا که شما به تازگی واژه‌ی گلدان را دیده‌اید، در مقایسه با کسی‌که به تازگی آنرا ندیده است احتمال بیشتری دارد که سه حرف « دان» را برای جای خالی کلمه مورد نظر بیان کنید. شما برای این پاسخ‌دهی آماده‌سازی شده‌اید. آماده‌سازی: تسهیل توانایی شما برای به‌کار‌گرفتن اطلاعات مفقود شده است. همچنین در حافظه‌ی ضمنی، تغییرات در رفتار، نشان‌دهنده توانایی یادگیری است. به‌طور مثال، در هنگام رانندگی نیازی نیست که به‌طور هوشیار بیاد آوریم که چه باید بکنیم. بلکه خیلی ساده پشت فرمان قرار گرفته و شروع به رانندگی می‌کنیم. یادگیری در انجام مهارت‌های حرکتی، یکی از موارد طیف گسترده‌ی تکالیف است که می تواند به طور ضمنی فراگرفته شود. حافظه‌ی‌ضمنی را می‌توان به سه‌قسمت بزرگ تقسیم‌بندی نمود:

۱ـ شرطی شدن کلاسیک

۲ـ آماده سازی (Priming)

۳ـ یادگیری رویدای (Procedural Learning)

مثالی در این مورد زده می‌شود: مهارت های حرکتی آموخته شده، مثل رانندگی و یا نواختن یک ابزار موسیقی است. چگونه می‌توانیم اطلاعاتی را که در حال‌حاضر خارج ازآگاهی هشیاری ما قرار دارد مورد بررسی قرار دهیم؟

روان‌شناسان این سؤال را از طریق مطالعه‌ی پدیده‌ای که آماده‌سازی نام دارد، بررسی کرده‌اند.آماده‌سازی زمانی اتفاق می‌افتد که بازشناسی محرک معینی تحت تاثیر ارایه‌ی قبلی همان محرک یا محرکی شبیه به آن قرار گیرد. برای مثال تصور کنید کسی درباره اینکه از زمان خریدن آنتن ماهواره‌ای، چقدر از تماشای تلویزیون لذت می‌برد با شما صحبت کند. بعداز مدتی، وقتی واژه آنتن را می‌شنوید در مقایسه با فردی که مکالمه‌ی قبلی درباره‌ی آنتن ماهواره‌ای را نشنیده است، با احتمال بیشتری به آنتن ماهواره‌ای فکر می‌کنید تا آنتن معمولی! در سالمندی حافظه‌ی‌ضمنی (implicit) به‌خوبی حفظ می‌شود، اما این مورد بسته‌به ‌نوع تکلیف درخواستی متغیر است. در مورد مهارت‌های حرکتی، انجام آنها  ضعیف‌تر شده‌است اما با تمرین بهبود می‌یابد. شکی وجود ندارد که با بالارفتن سن، عملکرد حرکتی کاهش می‌یابد. که انعکاسی از افت در سرعت ادراک و حرکت است...

تعداد بازدید : 2103

ثبت نظر

ارسال