برای پیدا کردن آدرسی میروم که خانهای در آن وجود ندارد تا پلاک مشخصی داشته باشد. همه اطلاعاتم تماس یک شهروند است که بیتفاوت از کنار خانواده چهار نفرهای که در زمینی مخروبه و در مجاور تعمیرگاههای خودرو در چادر روزگار را میگذرانند، عبور نکرده است.
به گزارش هفته نامه پزشکی امروز به نقل از قدس آنلاین
زمین خالی را پیدا میکنم، لباسهای نوزاد و کودکی دو ساله روی بند کنار چادر که در باد تکان میخورد، توجهام را جلب میکند. همه وسایل کنار چادر به اندازه بار یک وانت نیست. درون چادر زن جوان مشغول شیر دادن به طفل شیرخوارهاش است و دخترک دیگری در میان خاکها سرگرم بازی کودکانه خویش است. مرد جوانی به محض دیدن من به سختی روی پاهایش بلند میشود. پایی که بعد متوجه میشوم دو سال پیش در حادثهای آسیب جدی دیده است. امید ۲۸ ساله و همسرش حکیمه ۲۵ ساله، مائده ۲/۵ ساله و محمدرضا که فقط پنج ماه دارد اعضای این خانواده را تشکیل میدهند.
حتی جایی برای چادر زدن نیست
او درباره وضعیت زندگیشان در چادر میگوید: هشت ماه است که در جاهای مختلف بیابان بودیم تا کسی ما را نبیند و آبرویمان حفظ شود، اما آنجا سگها به بچه حمله میکردند. بعد در فضای سبز در چادر زندگی میکردیم و یک هفته است چون کارگران فضای سبز ما را بیرون کردند، در این زمین خاکی فعلاً در چادر زندگی میکنیم، اما از شهرداری به ما اخطار دادند که باید سریع از اینجا برویم.
گریه یک مرد و غصه دو چندان
او بغض میکند و گریه یک مرد در کنار زن و فرزندانش غصهها را دوچندان میکند. از او علت این بیخانمانی را که میپرسم، توضیح میدهد: دو سال پیش تصادف کردم و به دلیل نداشتن دیه به زندان رفتم و همسرم در این مدت با فرزندانم تحت پوشش کمیته امداد بودند، بعد از آزادی باید هزینه زندگی را تأمین میکردم، به دلیل مصدومیت پا از ناحیه زانو و ساق، امکان ایستادن مداوم را ندارم. حالا مرد مدارک پزشکی و پایی که به دلیل نداشتن هزینه پلاتین از کار افتادهاش کرده را به من نشان میدهد و در ادامه میافزاید: کارفرماها از ترس ایجاد مشکل برای درمان من و احتمال گرفتاری برای آنها یا به من کار نمیدهند یا پس از مدتی کار کردن وقتی متوجه مشکل پای من میشوند من را اخراج میکنند.
پای من نیاز به پروتز و درمان داشت، اما من این امکان را نداشتم.
او ادامه میدهد: با وجود همه این مشکلات سعی کردم مشغول به کار شوم، اما کاری پیدا نمیکنم و مجبورم با زن و دو فرزندم در چادر زندگی کنم و شبها با جمعآوری کارتن خالی هزینه خورد و خوراکمان را به سختی تأمین کنم.
من خانوادهام را دوست دارم
او بلند بلند گریه میکند و میافزاید: من نیاز به حمایت دارم تا بتوانم خانوادهام را در کنارم حفظ کنم. یک سرپناه تا بتوانم هزینههای زندگیام را تأمین کنم، اما کسی نیست که برای شروع دوباره حمایتم کند. من و همسرم کسی را برای کمک نداریم.
حالا زن چادرش را بیشتر در صورتش میکشد و اشکهایش را پاک میکند.
مدارک مستند
او در تمام مدت مصاحبه نگران دخترش است که در میان خاکهای کنار چادر بازی میکند. مرد توضیح میدهد: من به درمان احتیاج دارم تا بتوانم خانوادهام را حمایت کنم از امام رضا(ع) و مردم شهرم کمک میخواهم تا همسر و بچههایم در امان باشند.
مرد مدارک آزادیاش از طرف ستاد دیه و مدارک پزشکی و کارت حمایت کمیته امداد از همسرش در دوران زندانی بودنش را به من نشان میدهد و ادامه میدهد: خانوادهام امنیت ندارند. آب را از کارواش کنار زمین میآوریم و من نگران هستم که با شروع فصل سرما در چادر چگونه زندگی کنیم.
حمایتهایی که آغاز شد
ساعتی بعد از گزارش و حضور شهرداری برای تخیله محل، مرد مستاصل می شود که با تماس خبرنگار ما با کمیته امداد و حضور سمیرا شاهوردی، خیر مشهدی و عقبنشینی مأموران شهرداری، مرد خانواده از این تصمیم منصرف میشود. بلافاصله یک خیر به مدت یک هفته همه هزینههای این خانواده را تقبل میکند تا فرصتی برای درمان پدر خانواده با همکاری کمیته امداد فراهم شود.
نیاز به ادامه همدلی خیران
فصل پاییز در راه است و این خانواده نیاز به تهیه خانهای کوچک دارند تا در آن امنیت داشته باشند و نیز باید موضوع درمان و اشتغال پدر این خانواده پیگیری شود.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
ثبت نظر