شماره ۹۷۴

بـرنامه زنـدگی

پروفسورمحمود لطفی - جـراح

بـرنامه زنـدگی

دکتر تابناک سر رسید و پرسید: نوشتار استاد را خواندید؟

گفتم‌: آری، نشریه‌ی پرارزش «پزشکی امروز» را گشودم. نوشتاری از جناب استاد دکترحسابی درباره‌ی روش بیمار دیدن ما با شیوایی و نقدی از جناب دکتر سیف بهزاد استاد دانشمند و فرهنگ پرور در کنار آن، بر شیرینی نوشتار استاد حسابی می‌افزود‌. من که سالها پیش در‌باره‌ی فرهنگ کار و کار بی‌فرهنگ نوشته بودم و درچند جا به‌چاپ رسیده بود بسیاری گله‌ها از خود و دیگران در من زنده شد.
دکتر تابناک:
استاد درست فرمودند. در کتاب درسی فرانسه‌ی ما «‌برنامه‌ی‌زندگی» Le plan de vie را به سه هشت ساعت بخش کرده بود . هشت ساعت کار، هشت‌ساعت خواب و هشت‌ساعت خورد‌و‌خوراک و ورزش و ... اما امروز می‌بینم برخی روی نیاز یا نداشتن فرهنگ کار دو یا سه‌شیفت کار! می‌کنند و بی‌گمان در هیچ‌یک از‌این شیفت‌ها همانگونه که استاد نوشتند کار درست ارائه نمی‌دهند.
ـ من در واپسین روزهای جنگ به برازجان رفتم. دو جراح هندی در استخدام بودند‌! روزی گفتم من بیماران درمانگاه را می‌بینم‌. گرگین بیست شماره به بیمار داده بود. ساعت ده که شد آمد و گفت‌: دکتر خلاص . پرسیدم یعنی چی؟ گفت‌: دیگر تعطیل .
گفتم‌: نه، برو ناشتایی بخور و برای ساعت یازده برگرد. اگر بیمار آمد می‌بینیم‌. گفت نه خلاص‌.
من ساعت یازده برگشتم‌. او را پیدا کردند و تا دوازده بیمار دیگر دیدم که سه تا از آنان باید خارهای خرما را از پایشان بیرون می‌کشیدم. افزون بر این‌ها بیماری آسیب دیده‌ی جنگی که سه نوبت در شیراز عمل شده بود و دو کولوستومی و دیواره‌ی شکمی به نازکی کاغذ داشت که در‌لیست عمل جای گرفت و با بهبودی به روستایش رفت تا در دبستان آموزش دهد.
دکتر تابناک: درسته هم دکترهای هندی و هم گرگین ساعت کار را به سه‌ساعت کاهش‌داده بودند. بی‌گمان گناه این دکترها بیشتراست. اما در‌مورد آنچه استاد نگاشته‌اند یک سر ماجرا بیماران هستند . چه بسیار دوستان فرهیخته به من زنگ می‌زنند که من بیمارم و منشی‌«‌وقت» نمی‌دهد. می‌گویم‌: وقت امروز من پُر است. در‌خواست‌: باشد جناب دکتر من آخر وقت می‌آیم‌. می‌گویم: من دیگر کشش نخواهم داشت‌. بیماری شما هم که اورژانس نیست. می‌گوید: شما که مرا ندیدید.
با‌خود اندیشیدم اگر آمده بود و اورا می‌دیدم وقتم کمتر گرفته می‌شد. اما به او گفتم‌: می‌دانم می‌رنجید اما دیراست.
دکتر تابناک می‌گفت: کلافه شده بودم به‌ویژه که روز پیش‌، منشی رفته و من درب «‌درمانکده‌ام» را بستم و به‌سوی خانه به‌راه افتادم. یکی رسید: جناب دکتر سلام‌، دارید تشریف می‌برید؟ بلی‌، دیر وقت است.
ـ من دیدگاه شما را می‌خواهم بدانم. از راه دور‌ی آمده‌ام که مرا ببینید . گفتم‌: می‌بینید که بستیم و منشی هم رفته‌است .
ـ  نمیشه مرا  ببینید. آمدن دوباره خیلی دشوار است‌.. گفتم: شما یادتان می‌آید که من برای خرید از شما آمدم و هنوز کرکره را پائین نکشیده گفتید ببخشید من بستم و کرکره را کشیدید و رفتید. شما اینک از من چه توقعی دارید؟
ـ ای جناب دکتر شما به بزرگی خودتان ببخشید. شما پزشک هستید کارتان با ما یکی نیست!
درب درمانکده را گشودم  و کارش انجام شد‌.
در‌جای دیگر دکتر تابناک می‌گفت: آنچه با پند استاد دکتر حسابی همسویی دارد: درکرج همکاری که تا دیر وقت بیمار می‌دید و داروخانه دیگر شبانه‌روزی ‌شده بود، ساعت چهاربعد از نیمه‌شب‌« نسخه‌یی» نوشت و بیمار از داروخانه برگشت که جناب دکتر نسخه‌‌شان را باز‌بینی کنند. با خواب‌آلودگی در‌یافت از‌آنجا‌که ساختمان‌سازی می‌کند به‌جای دارو «‌چهار تُن‌» آجر  نوشته است. سرخ شد و نسخه‌ی دیگری به بیمار داد. بیمارانش براین باور بودند که باکی نیست «‌دست‌» این پزشک خوبست و من بر‌خود لرزیدم که‌:
اینست فرهنگ ما‌؟! برخی‌از همکاران سه چهار بیمار را با هم جلوی میزشان نگه می‌دارند و به درمان می پردازند؟!
مگر نه اینست که به‌ویژه در بیماریهای زنان بیمار رازهایی دارد که تنها پزشکش باید بداند‌. گاه شرم دارند که درباره‌ی بیماریشان آنچه هست به‌دور از خلوت بگویند. آیا این روش منش و جایگاه مارا کوچک نمی‌کند. آیا این ‌است امانتداری که باید جان، مال‌، ناموس و آبروی بیمار را پاسدار باشیم؟ دکتر تابناک برای من شگفت‌انگیز است که بسیاری از آنانی که درس «اخلاق پزشکی‌» می‌دهند مانند آنان که پزشک نیستند (‌تو رسم عاشقی ندانی چیست) و راه و روش به‌ما گوشزد می‌کنند، چرا؟
بیشتر ما پزشکان می‌دانیم گام به‌چه میدانی گذاشته‌ایم‌. به بیمار ارج می‌نهیم‌، او را حتی اگر دشمن ما باشد از خود می‌دانیم و درمانش می‌کنیم. ما پزشکان تلاش داریم با دانش روز آشنا باشیم، بیاموزیم و آموزش دهیم و کمک بیمار و همکاران باشیم. ما هستیم که باتمام موج‌های سهمگین زیرو‌رو‌کننده‌ی اقتصادی‌، اجتماعی و‌... باز استوار ایستاده‌ایم‌، ترک ‌«میهن» نمی‌کنیم و در‌خدمت بیماران هستیم‌. یکی‌از شوند‌های مهم آن باور داشتن به خدای یگانه است که جلوه‌ها و شکوهش را در زمان تشریح یا جراحی می‌بینیم‌.
چراغ راه ما.

 

 

تعداد بازدید : 905

ثبت نظر

ارسال