چهارده سال پیش، در نشستی با شادروان جناب آقای دکتر فرخ سیفبهزاد آشناشدم. کمی بعد در فصلنامهی علمی، پژوهشی، درمانی طب کلنگر، که بههمت و صاحبامتیازی دوست فاضل و وارسته جناب آقای دکتر امیرعباس جعفری منتشر میشد با ایشان همکاری داشتم. شخصیت علمی و فرهنگی آقای دکتر فرخ سیفبهزاد کموبیش معرف استادان و دانش پژوهان بود ولی از آنجا که استاد، به هیچ روی، اهل ریا و ظاهرسازی و شهرتطلبی نبودند، شناخت ویژگیهای شخصیت اخلاقی و معنوی ایشان درگذر زندگی ممکن میشد.
درحقیقت مراودهی نزدیک لازم بود تا آن جنبهی والای شخصیت استاد بهخوبی شناخته شود. بدون تردید گفتار و کردار خالصانهی آقای دکتر، سرمشقی برای همکاران و دانشپژوهان بود. در نوشتههای گرانقدر استاد نیز که همه خواندنی و آموختنی بودند، اصول و شرافت اخلاقی کمنظیری حاکم بود. پایبندی به اصول اخلاقی در نوشتههای استاد چنان بود که اگر به انتقادی عالمانه نیز میپرداختند با مقدمهای شیرین، تلخی انتقاد را گوارا میکردند. برای مثال به چند سطر از نوشتهی ایشان زیرعنوان «گیاهان دارویی، داروهای گیاهی» که در فصلنامهی طب گلنگر منتشر شد، اشاره میشود. ایشان درآن مقاله نوشتهاند:
«آقاسید میوهفروش محلهی بالایی است. درکنار میوه، ترهبار هم میفروشد. آدم نازنینی است، اخلاق خوبی هم دارد. با این اخلاق توانسته است مشتریان زیادی جلب کند. همسرم مرید پروپاقرص آقاسید است چون به خلاف بداخلاقی و گرانفروشی میوهفروشهای محلهی خودمان، آقاسید با رویخوش اجازه میدهد وی میوه را سوا کند و اما...
آقاسید هرروز صبح اول وقت، یعنی وقتی که هنوز از خورشید خانم خبری نیست، 30کیلومتر مسافت محل مغازه تا بازار ترهبار را طی میکند تا میوههای خوب بیاورد. آقاسید ضمن فروختن میوه، سبزی هم میفروشد. همچنین درکنار فروختن میوه و سبزی، عدهای را هم اجیرکرده تا برای مشتریان سبزی پاککرده و خورد کنند....
اما در کنار میوه و ترهبار گاهی اعلامیههایی هم به در و دیوار مغازهاش میچسباند، ازجمله ترکاعتیاد با گیاهان، درمان افسردگی و ناتوانیجنسی با افشرهی گلسرخ، درمان چاقی با عصارهی لیمو و زیره و پرتقال و...
مگر نه این که آقاسید میوه و سبزی میفروشد، پس به لحاظ شناختی که روی میوه و سبزی دارد میتواند این کارها را انجام دهد.
مگرنه این که آویزانکردن اعلامیههای این چنینی و یا چسباندن آنها به در و دیوار مغازهها، فروشگاههای لوازم آرایشی و داروخانهها مالیات نمیخواهد و بر کسی هم بر نمیخورد تا عارض صاحب مغازه شود. زیرا این کار که دخالت غیرمجاز در کار طبابت تلقی نمیشود! هم فروشنده از آویزانکردن و چسباندن اعلامیه سود میبرد و هم کارخانهی سازنده و هم مصرفکننده. اصولاً با انقلابی که در زمینهی طب شده و مسئولیت درمان به کارورزان غیرطبیب سپرده شده تمامی مسایل حل شدهاست! بیمار میتواند با طیکردن دورههای طب جانشین بهصورت خودآموز به حیطهی وسیع درمانی وارد شود! و...»
با اشاره به این گوشهی کوچک از درسهای آموختنی آن شادروان، باید بگویم از روزیکه با استاد بزرگوار دکتر فرخ سیفبهزاد آشناشدم فضل و شرف و ادب و کمال انسانیت ایشان برایم شگفتانگیز بود. استاد انسان فرزانهای بود که با پاکی و راستی و بیآلایشی گامهای بلندی در حوزهی علم و دانش ایران برمیداشت، که از یکطرف به اشاعه و ترویج درست دانشوفرهنگ منجر میشد و ازسویدیگر سرمشق طرفداران دانش و راستی و پاکی بود.
آقای دکتر فرخ سیفبهزاد اهمیت واقعی زندگی را در ارزشهای والای معنوی میدانست و به دیگران نیز نیروی معنوی و شادمانی میبخشید و همواره در سایهی او گروهی در آسایش و آرامش بودند. سالگذشته، روزیکه برای دیدار با ایشان به دفتر نشریه رفته بودم پرسیدند: کار را چگونه میبینی؟ عرضکردم: نکتههای ذکرشده در فصل هنر زیستن و عشقورزیدن کتاب«گل بانگ سربلندی»ام، که اخیراً تقدیم دفتر نشریه کردهام، نمایانگر شخصیت والا و اندیشههای بلند و خلوصنیت شماست و از اینرو:
حرامم آید از دیگران سخن گفتن
و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم
استاد، انسانی پویندهی متکاملی بود که با فعالیت خودانگیخته و پیروی از عقل و خرد و محبّت و بردباری توسعهی علم و دانش را وجههی همّت قرارداده بود و برای روشن نگهداشتن چراغ دانش ما روز خود را با راستی و خلوصنیت آغــاز میکرد. دکتر فرخ سیفبهزاد، بیتوقع مادّی، عمر خود را وقف دانش و معرفت و خدمت به جامعه کرد و به حقیقت در بارهی درگذشت ایشان میتوان گفت:
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
یادشگرامی، نامش جاوید و روانش شادباد.
ثبت نظر