این مقوله همواره مورد بحث استادان بزرگ و قدیم و جدید قرارمیگرفته و هنوز هم میگیرد. درگذشته که جراحی جایگاهی نداشت و شهرها و محلات کوچک بود و پزشکان حکم خانوادهی مردم را داشتند، کمتر اتفاق میافتاد که کسی در شهر از دنیا برود و طبیب محله در مراسم او شرکت نکند.
اما سؤال طرحشده در اینجا حالت خاصی دارد و آن جراحی است که بیمار را عملکرده و او بعداز عمل زنده نمانده است و حالا پرسش این است که دراین مورد جراح مربوطه چه باید بکند؟
اگر بیمار وفاتیافته از بستگان، دوستان و یا همکاران خود جراح باشد، در اینجا دوحالت پیشمیآید:
اگر بیمار قبلاً عملشده و مدتها بعد بهعلت پیشرفت بیماری مثلاً سرطان درگذشته است، حضور در مراسم ترحیم یک نوع وظیفه و اجبار میباشد.
اما اگر هنگام عمل و یا روزهای بعد در بیمارستان فوتکرده باشد، باز هم شرکت در مراسم ترحیم حرکت مطلوبی است.
اما اگر بیمار درگذشته از این گروهها نیست و به اصطلاح غریبه میباشد، بسته به شرایط محیط و واکنش اطرافیان و فعالیتها و زحمات جراح است؛ اگر جراح تمام کوشش خود را بهکار برده و اطرافیان هم ناظر بودهاند و شهر محل سکونت جراح هم چندان بزرگ نبوده و همه او را میشناسند، شرکت در مراسم اصلح است و در غیراینصورت اگر جراح فکرکند که حضورش ممکناست خدای ناکرده مشکلاتی بهبارآورد، اصلح در عدمحضور میباشد.
یک حالت دیگر هم درتمام موارد هست و آن اطلاعدادن و یا ارسال کارت برای حضور در مراسم است و دراین حال هم بهتراست که شرکت کنیم.
بسیار خوشحال میشویم که خوانندگان عزیز و استادان و صاحبنظران گرامی دراین مورد اظهارنظر فرمایند.
بهراستی نمیدانم که چرا درمورد چنین مقالاتی که توسط نویسندگان مختلف دراین هفتهنامه چاپ میشود، کسی چیزی نمیگوید و نمینویسد؟ آیا مقالات قابل خواندن نیست و یا فرصت خواندن نیست؟ واقعاً علتچیست؟؟
ثبت نظر