شماره ۹۴۹
دکترشهره فتاح پور - دکترسعیدرضا شیخی داروساز
درمان با دعا یا دعادرمانی یکی از ارکان طب سنتی به شمارمی آید. درمان با دعا درایران باستان پیشینه یی تاریخی به بلندای تاریخ این سرزمین دارد. داروی روحبخش دراین شیوه ی درمانی چنین است: چون روح توبیمار او شود که پگاه پرتوش درآسمان دل تابان و آفتاب جمالش درخشان و آتش جلالش چنان کارساز که هرجنبده یی را مدهوش و رعد وبرق جلال او دلهای صاحبدلان را لرزان و زمین معرفت را با باران اشک بارور و لبهای عشاق جگر سوخته را خندان، نوش داروی روح بیمار تو دارویی است روحبخش که باید به عنایت به عین علم اورمی آنگاه از عین عشق او نوشی بازهم به عنایت پس جذبه ی عشق، شوق دیدار و آتش عشقی راپایدار گرداند که به چشم سرپدیدار، چون یخ وجود با این آتش آب شود. وجود کثیف جسمانی درناسوت نابود بود، لطیف با داروی روحبخش شفا یافته درلاهوت به پرواز درآید آنگاه عنقای روح شفا یافته را درآسمان دل به چشم سربینی که تورا به قاف عشق برد شوق عشق که قوت قلب تست تو را به قیام درلیال و حسام درنهار وادارد تا درعزلت فکر وصحت سحر به ذکر پردازی و درتوبه ی نفس آرام گیری چون ازعین داروی روحبخش به کرم کریم بنوشی لام علم لدن بر سرت افرازد تا بر سریر افتخار با افتخار متمکن گردی و درسودای الفقر فخری پا باری که از عجز عبودیت که به دوش جان می کشی بامنت و تمنای تومستیم علم ابواب معرفت او به رویت باز وچون با قرآن قرین شوی، دل قاری تو گردد آنگاه عین تو به لسان عشق کتاب خدا را قرائت و جبرئیل عقل تفسیر کند پس ازآن ازمعانی معنوی چندان به گوش جان می نیوشی که از اوراق،الفاظ وحروف کتاب جز نور برجای نماند و این بطن اول داروی روحبخش است سپس سرشک عین ورد دل،آه گرم تسبیح وموموی هر دم و بازدم ممد حیات و مفرح ذات شود در بطن دوم داروی روحبخش تغذیه ی گرم سبوح قدوس و با ذکر استرعیبی یا ستار واغفرذنبی یا غفار یا ملتجی ارحم ذلی، یا متعال ارحم حال بیخاری روحی زدوده شده و آنگاه دانه های دراز صدف چشم بر صحیفه ریزد و آینه ی دل را از زنگار زندگی ناسوتی مصفا کند آنگاه زمزمه یی به زلالی زمزم درضمیر تو جان می بخشد که همان اثر داروی روحبخش است هذا نورعلی نور انظر به نوری فی نوری اکنون روحت شفا یافته و به لام علم لدن رسیده ای که برق لمعات آن آنچه را از بود ناسوتی تو باقی است نابودکند تا براق عشق تورا به حضور برد زنهار روی به سویی برنگردانی حتی اگر صیحه ضخره های طور سینا سینه ات را به گوش جان شنیدی، چون بنیانی مرصوص استوار باش و گرنه باز روحت بیمار شود و ابلیس تو را تمسخر کند وطعنه زند که چون شد روی از او برگرفتی و شیفته ی آتش شدی بدان تو از شجره ی آدمی، شمول اسماء کلها وعرش اودل است نه خشت و گل و داروی روحبخش دردل توست که عرش رحمان است تا بدانی که به اعتباری تو اویی وبه اعتیار دیگر تو او نیستی درهرحال برای آنکه روحت با داروی روحبخش شفا یا به بدان و فراموش نکن که تو عبدی واو معبود ولامعبود الاالله پس در نمازت متوجه او باش دل به دوستیش بسپار وبدان دوستی او کعبه ی عارف است وینای آن از اوست آن کعبه ی دیگر خشت است و گل که ابراهیم علیه السلام بنانهاد بیندیش که اگر کعبه که نماز ظاهرش عرش است، درمان نبود نمازگزاران درحلقه ی جماعت به که یا به چه توجه داشتند و نیز فراموش نکن که طواف کعبه که بر مستطیع واجب و عارف مسلمان تابع احکام شرع است گفته شد بنابرحدیث کنز مخفی ذات بی زوال را شیث پر آن بود که شناخته شود چگونه؟ به صورت خیال درآئینه ی الهی یعنی دردل انسانی که آن دل عرش رحمانی است به چه صورت؟ به صورت خرد انسان چه سان؟ آن سان که انسان وصورت و آئینه یکی است شاهد ومشهود و محمل شهود یکی است راعی انسان است ومرعی صورت باطن او نسبت راعی به صورت باطن او مثل صورت باطن اوست به حق بدان که تو هم صورت رحمانی و دل تو داروی روحبخشت است که او تو را آفرید تا خود را در دل توببیند وتو او را در آئینه او بینی که همان دل توست که عرش رحمات است واگر آئینه ی صورت خیال را رویت کردی نمادی از مرتبه ی احدیت بر تو آشکار شده است داروی روحبخش را نوشیده و روحت شفا یافته است.
ثبت نظر