در25سال گذشته یک علاقه و تمایل روبه گسترش در جنبههای رفتاری مراقبتهای پزشکی پدید آمده است و بهنظر میآید که تمایل یا اشتهای جامعه به این قسمتها که با برچسبها یا عناوین آلترناتیو یا راه دیگر و طب مکمل نامیده میشوند، رو به تزاید است.
براساس یک ضربالمثل قدیمی، پزشکی ـ منظور شغل ما بهعنوان دکتر بهندرت قادر است که بیماری را کاملاً درمان کند، ولی اغلب میتواند دردها یا ناراحتیهای او را کاهشدهد، ولی همیشه باید به بیماران آرامش بدهد. ولی درقرن بیستویکم ما باید وظایف پزشک را بهصورت جدیدی ارائه دهیم که روحیه و احساس جدید با کشف انبوه آنتیبیوتیکها، روشهای مصونسازی، ابداع تکنیکهای اعجاببرانگیز جراحی و... پدیدآمده است، با این نگرش و باور، بیماریها دشمنان ما هستند و تمام آنها باید نابود شوند. بهعبارت دیگر نقش پزشکی آن است که تمام بیماریها را شکست دهد.
پزشکی باید همیشه درمان کند نه مراقبت ازبیماران و دردمندان. بنابراین، شعار جامعهی پزشکی و پزشکان دراین زمان به این شکل تحول و تغییر پیدا کرده است: «همیشه درمان کنید، اگر فرصت داشتید درد و رنج آنها را هم کاهش دهید و به دیگران اجازه و امکان بدهید که به دادن آرامش به بیماران بپردازند». هرچند یک مضمون و موضوع قابل ستایش و احترام درمان بیماریهاست، ولی این تنها وظیفه و هدف پزشکی نیست.
هدف مهم، تنها درمان بیماریها نیست، مراقبت هم هست
هرقدر که امکانات پیشگیری و درمان درجامعهیی گسترش و تعالی پیدا کند، همیشه میزان مرگ ومیر درحدود 1٪ ثابت باقی میماند. دیر یا زود با افزایش طول عمر یا امید به زندگی و ریشهکنی بیشتر بیماریهای عفونی و انگلی، درشرایط کنونی انبوهی از بیماران مبتلا به فشارخون، دیابت، بیماران سرطانی درحال ادامهی درمان، بیماران قلبی، بیماریهای علیلکنندهی مفصلی وعدهی کثیری از سالمندان با درجاتی از معلولیت وجود دارند، بیمارانی با سرطانهای پیشرفته، فلجهای مغزی و انواع پیشرفتهی معلولیتهای شدید ناشیاز تصادفها و... که بادیدگاه پزشکی متداول بیماریهای آنها نه قابل پیشگیری است و نه با دیدگاه مراکز درمانی ازجمله بیمارستانی قابل درمان هستند. دربین این افراد برندگان جایزههای نوبل و هنری، پزشکان و مهندسان بسیار عالیقدر، خادمان بزرگ به مملکت و خانواده وجود دارند و این گروه عظیم به اصطلاح غیرقابل درمان لحظهیی نیست که به اقدامات درمانی و مراقبتی نیاز نداشته باشند. شاید برای تسکین دردها و اضطرابهای آنها امکانات بیعارضه و بسیار موثری مانند هیپنوتیزم درمانی بسیار مفید بوده باشد و باید در سبد درمانی آنها هیپنوتیزم و انواعی از درمانهای جانشین ومکمل هم گنجانده شوند.
رویآوری به درمانهای مکمل و جانشین:
در شرایط کنونی درحدود 42٪ ازساکنان آمریکا ازانواعی از روشها و یا داروهای مکمل و جانشین استفاده میکنند و براساس پژوهشهای آیزنبرگ و همکاران هرسال1٪ به میزان مصرفکنندگان این اقدامات درمانی اضافه میشود. باوجود بودجهی عظیمی که در آمریکا بهصورت خدمات درمانی سرپایی و بیمارستانی مصرف میشود، تحقیقات آیزنبرگ وهمکاران در آستانهی قرن بیستویکم نشانمیدهد پولی که مردم این کشور خرج خدمات درمانی متمم یا مکمل میکنند، از پولی که درجریان خدمات درمانی پزشکی متداول مصرف میکنند بیشتر است. بار دیگر تکرار میکنیم که براساس تحقیقات د.اشپیگل و همکاران درسال1998سهم اعظم پولی که آمریکائیان درحوزهی درمانهای تکمیلی و متمم هزینه کردهاند، برای کاهش درد و اضطراب بوده است.
این علاقه به درمانهای مکمل و جانشین درشرایطی استمرار یافته که مصرف داروهای روانپزشکی هم با شدت رو به افزایش است. در حوزهی روانپزشکی هم تمایل به استفاده از داروهای روانپزشکی بیشتراز روشهای درمانی غیردارویی بودهاست. باوجود اینکه در دههی اخیر تأثیرگذاری داروهای ضدافسردگی، حفظ روحیهی ضداضطراب و ضدپسیکوز افزایش پیداکردهاند، بسیاری از بیماران استفاده از روشها و امکانات غیردارویی را مانند (هیپنوتیزم، مدیتیشن، یوگا و...) بهتنهایی و یا در همگامی با داروهای شیمیایی ترجیح میدهند و یا به روشهای خوددرمانی میپردازند.
جمعیت زیادی ازافراد جامعه درحالیکه مبتلا به مشکلات روانی هستند، یا از مصرف داروهای مناسب خودداری میکنند و یا با درجاتی از خود درمانی از داروهای خیلی قویتری استفاده میکنند که از لحاظ پزشکی نیازی به آنها ندارند.
هیپوتیزم در شرایط کنونی درجوامع بشری موقعیت و وضعیتی غیر عادی، هم در ارتباط با روشهای جریان اصلی پزشکی و هم در ارتباط با درمانهای مکمل پیدا کرده و درحوزهیی بهنام طب جامع، یک پارچه و یا منسجم قرارگرفته است. هزاران سال است که در جوامع بشری روشها یا داروهایی همراه با پزشکی متداول درآن عصر و یا بهتنهایی مصرف میشده و هنوز میشود. مورخ تاریخ پزشکی هانری الن برگر درسال1970 اظهار میدارد:«درجوامع غربی زمانیکه از رواندرمانی سخن به میان میآید، هیپنوتیزم نقش اول را دارد و باتوجه به اینکه بهنظر میآید درآینده روشی بانام صحبت درمانی مطرح شود، هیپنوتیزم ممکناست درآن نقش مهمی داشته باشد. باوجود این سابقهی طولانی در درمان، هنوز افراد زیادی درجامعهی پزشکی هیپنوتیزم را یک روش درمانی جانشین تلقی میکنند. بیشتر آنها براین باورند که هیپنوتیزم سیر بیماری را تغییر میدهد، نه اینکه بعضیاز علائم بیماری را ازبین ببرد. مرکز ملی طب مکمل و طب جانشین معتقد است که هیپنوتیزم را باید در حوزهی آنها قرارداد و برای تأثیرگذاری در سیر بیماریها ازآن استفاده کرد. درحالی که انستیتوی ملی تکنولوژیهای پزشکی معتقد است که هیپنوتیزم تأثیرات مثبتی درتسکین دردها به ویژه دردهای همراه سرطان دارد. بنابراین درمکتبهای درمانی غرب، هیپنوتیزم درگذرهای کوتاهمدت در طب مکمل، طبجانشین، طب جامع، همینطور درجریان اصلی پزشکی مورد استفاده قرارمیگیرد. به نظر ما، هیپنوتیزم ممکناست و باید یک نقش محوری داشته باشد. درمانگرها میآموزند که هیپنوتیزم درکنترل روان یا مغز وآرامش دادن به انسانها و تأکید روی اهمیت مراقبت ازبیماران، کاهش درد و اضطرابهای آنها ممکناست سهم مهمی بهعهده داشته باشد.
ثبت نظر