برخیاز نظریهها برای توجیه و تفسیر بیخوابی مطرحشده که در معتبرترین و مستندترین آنها این عقاید مشاهده میشوند:
* برانگیختگی اضافی فیزیولوژیک
* افزایش یا زیادی فعالیتهای شناختی
مککان به ارائهی طرح یا روشی پرداخته که در موارد متعددی از جمله دو بیمار که به بیخوابی مستمر و مزمن دچار بودند، مؤثر واقع شدهاست:
به بیمار پیشنهاد یا تلقین میشود که در شرایط خلسهی هیپنوتیزمی، یک تختهسیاه را تجسم کند و روی آن یک دایرهای بکشد و در وسط این دایره عدد ۱۰۰ را بنویسد. پساز آن تصورکند درحالیکه یک تخته پاککن را بر روی مرکز دایره نهاده، با حرکت دایرهای در عکس مسیر ساعت، این شماره را به آهستگی پاک کند. پس از پایان این کار، در کنار این دایره جملهی «خوابعمیق» را بنویسد.
سپس عدد ۹۹ توسط او در داخل دایره نوشته شود و پساز اینکه مطابق روش قبلی با تخته پاککن این عددرا هم پاک کرد، دوباره عبارت «خواب عمیق» را درست روی جملهی قبلی بنویسد و در انجام این کار خیلی دقت کند که کلمهها مضاعف نشوند. این روش با نوشتن اعداد کوچکتر از۱۰۰، ۹۹، ۹۸ و... پاککردن آنها و نوشتن جملهی «خوابعمیق» روی جملهی نوشتهشدهی قبلی تکرار و تکرارمیشود. محققان یا طراحان این روش، نتایج درخشانی را برای آن گزارشکردهاند.
اگر علت بدخوابی افزایش فعالیت شناختی بوده باشد، مشخص میشود که در این روش درمانگر جریان افکار روشنفکرانه یا جستجوگرانه را به این ترتیب با یک کار تکراری قطع میکند که هر چند این کار به تمرکز نیاز دارد، ولی بهزودی حوصلهی بیمار را سربرده و در او خستگی و گیجی پدیدمیآورد و او را بهسمت خواب میبرد.
میرز دربارهی علل مختلف بیخوابی براساس علل ایجادکنندهی آنها بحث میکند و اخطارمیکند؛ برخیاز بیخوابیها که بهعلت انواعی از جنونها پدید میآیند، باید از انبوه بدخوابیها که که بهعلل اضطراب معمولی، نگرانی، افکار پریشان و یا بدخوابیهایی که براثر خوابهای پریشان بهعلت عقدههای سرکوبشده پدید آمدهاند، تفاوت گذاشته شوند. او برای درمان روی آرامش خیال، ریلاکسبودن و آموزش خودهیپنوتیزم، به بیمار تکیه میکند.
اریکسون، هرشمن و سکتور به یک مورد بدخوابی بسیار طولانی اشاره دارند که در شرایط خلسهی هیپنوتیزمی بیمار، آشکارکرده بود که در دوران کودکی وی یک آتشسوزی در خانهی آنها اتفاق افتاده بود که در تعقیب آن اختلافات عمیقی بین پدر و مادرش بهوجودآمده و آنها تا آستانهی طلاق پیشرفتند. آنان ازاین گزارش این نتیجهگیری را میکنند که در شرایطی که بدخوابی ریشه دریک تجربهی تروماتیک واحدی دارد، دوباره زندهکردن آن خاطره و تخلیهی هیجانی ممکناست برای درمان ضروری بوده باشد.
چیک و لکرون اشاره دارند که بدخوابی در کودکان ممکناست بهعلت ترس، بهویژه گاهی ترس از مرگ بوده باشد. در بسیاریاز موارد(در کودکان مسیحی) این ترس ممکناست براساس خواندن این دعا بهصورت شبانه باشد که به کودکان در شرایط بیماری قبلاز رفتن بهخواب آموزش میدهند: «اگر من پیشاز بیدارشدن مردم، من از تو میخواهم ای خدای بزرگ که روح مرا در پناه خودت قراردهی» از آنجاکه درگذشته بیماریهای سخت و وخیم در کودکان و مرگ کودکان زیاد بود، بنابراین بسیاری از کودکان خاطرهای از مرگ دیگر کودکان داشتند و خواندن این دعا برای عدهای از آنان واقعا ترسآور یا وحشتانگیز بود و میترسیدند پساز خوابیدن بمیرند. اگر این ترس علت آشفتگی بیمار و پیدایش اختلال در خواب تشخیص داده شود، قبل از اینکه با تلقینات هیپنوتیزمی بیخوابی بیمار درمان شود، شایسته است این فکر غلط با اطمینانبخشی به کودک ازبین برده شود. همانند شرایط ترککردن مصرف دخانیات، چیک و لکرون از نشانهها یا سیگنالهای ایدئوموتور در جوابگویی به برخیاز پرسشها که در روشنشدن علت و شرایط درمان بدخوابی ممکناست لازم باشند، استفاده میکردند.
در شرایطی که بیخوابی لااقل در اکثریتی از افراد جامعه خطرناک و یا وخیم نیست، تقریباً در تمام جوامع انسانی این تمایل به وجود آمده که با خوردن مقدار رو به تزاید داروها با این بیخوابی مقابله کنند. مصرف این خوابآورها و آرامبخشها میتواند به اعتیاد به مصرف دائمی این داروها منجر شود که این اعتیاد در مورد تعداد زیادی از داروها، خیلی بیشتر از بدخوابی برای بیماران عارضه در پی خواهد داشت. اشپیگلها به بیماران بدخواب که به آنها مراجعهمیکنند آموزشمیدهند که در شرایط خلسه و ریلاکس بودن، به خودشان تلقین کنند که روی یک پردهی سینمایی و یا صفحهی تلویزیونی بسیار بزرگ میتوانند افکار، احساسها، خاطرات و یا برنامهریزیهای ذهنی و فکری خود را منعکسکنند. آنها به بیماران توصیهمیکردند که بهجای جنگیدن با فکرها، یاد بگیرند و تمرینکنند که آنها را متوقف سازند و آنها را با تصویرسازی هیپنوتیزمی روی این صفحهی بزرگ خیالی منعکس سازند. درحالیکه خودشان هم میتوانند با قرارگرفتن در خلسهی عمیقتر و استقرار در شرایط احساس خروج از بدن، درآن حوالی در شرایط معلقبودن در هوا قراربگیرند.
ژاکوب از تکنیک تلویزیون برای درمان کودکانی که از بدخوابی رنج میبرند، استفادهمیکرد. او به کودکان پیشنهاد میکرد که شبها پیشاز خواب به تجسم صحنههایی از میکیموس و یا سایر کارتونهای جذاب بپردازند. این کار ساده بهسرعت و بهخوبی میتواند آن چنان آنها را مجذوب و از خیالات متفرقه دورکند که آنها به خواب راحت و لذتبخشی وارد شوند.
ژاکوبنوارهای صوتی بسیار جالبی طراحی کرده و برای بهخوابرفتن کودکان درآنها به مادران توصیه میکند که پس از قرارگرفتن کودک در بستر، این نوار صوتی را برای آنان پخش کنند. او قسمت پایانی دعای خواب را هم به این صورت پیشنهاد کرده است: «خدای مهربان، من خیلی از تو متشکرم. برای من چقدر لذتبخش است که میدانم تو از آن بالا از بچهها مراقبت میکنی».
ثبت نظر