شماره ۱۱۷۷
Ref: Journal of the American Geriatrics Society
مردانیکه پساز جراحی مفصل ران(Hip) بههوش میآیند درمقایسه با زنان، اغلب مشکلات شناختی و مرگومیر بالاتری طی ۲۲روز اول دارند.
در پژوهشی که روی نزدیک به ۴۰۰بیمار با شکستگیهیپ انجامشد، مردان در ۲۲روز اول شکستگی، اختلالات بیشتری را در بیشتر معیارهای شناختی ازجمله شناختکلی(Global)، تجزیه وتحلیل فضایی بصری، جستجوی بصری و ترتیبدهی نشاندادند.
تفاوتهای فاحش آماری میان مردان و زنان ازنظر نمره شناخت (مطابقبر آزمون کوتاه وضعیت ذهنی ترمیمی، 3MS وMMSE) و نمره تجزیهوتحلیل فضاییبصری[آزمون ساختار بصری هوپر:(HVOT)، حتی پساز کنترل دمانسقبلی، وجود روانآشفتگی، نمرههمبستگی، سـن، تحصیلات و نـژاد (Charlson comorbidity Score)] وجود دارد.
درحالیکه فقط حدود ۲۵درصد از تمامی شکستگیهایهیپ در مردان رخمیدهد، اما تعداد مردانیکه شکستگی هیپ پیدا مینمایند روبه افزایش است و میدانیم که احتمال مرگمردان درمقایسه بازنان پساز شکستگیهیپ بیشتر میباشد. همچنین مشخصشده مردانیکه معمولاً بهعلت روانآشفتگی(Delirium) و بیماری آلزایمر و زوال عقل ناشی ازآن، دچار اختلالاتشناختی هستند عملکرد آنها با احتمالبالایی نسبت به زنان پساز شکستگی ضعیفتر خواهدبود.
محققان دادههای بیماران ساکن جامعه (۱۶۶مرد و ۱۶۸زن) را بررسیکردند که در هشت بیمارستان وابسته به شبکه بررسیهایهیپ بالتیمور برای جراحی شکستگیهیپ بستری بودند.
بستریشدن مردان درحال انجامبود، درحالیکه زنان درهر بیمارستان بهمنظور اطمینان از داشتن افراد برابر در طول دوره بررسی تطبیق مییافتند.
معیارهای حذف از تحقیق عبارت بودند از:
سن کمتر از ۶۵سال، شکستگی پاتولوژیک، عدمتحرک ۶ماه پیشاز شکستگی، افراد غیرانگلیسی زبان، فاصله محلزندگی از بیمارستان بیشاز ۱۰۰کیلومتر، وزن بیشاز۱۳۰کیلوگرم و داشتنپروتز در ناحیه هیپ طرف مقابل.
درطول ۲۲روز ازپذیرش در بیمارستان، نوروسایکولوژیستهای باتجربه ارزیابیهای مربوط به یکبهیک بیماران را انجامدادند: ۵۵درصد در سرویسهای توانبخشی و پرستاری حرفهای، ۳۵درصد درمحل اقامت بیمار شرکتکننده و ۱۰درصد درحالیکه هنوز در بیمارستان بستری بودند.
پساز بررسی نتایج آزمایشهای صورتگرفته، محققان نتیجهگرفتند که محدودیتهای شناختی درطی ۶ماه خطر مرگ را در هردو جنست افزایشداد، اگرچه این خطر در مردان بیشتر بود. درمیان مردان با نمرات اختلال3MS(3MS<78)، سیو دو درصد طی ۶ماه فوتکردند و درمقایسه، ۱۵درصد از زنان دارای اختلال شناختی فوتنمودند. از طرفی ۱۱درصد از مردان بدوناختلال و ۲درصد از زنان بدوناختلال فوتکردند.
مدلهای خطراتنسبی بیانکردند که 3MS ، HVOT و Trails B بهطور قابلتوجهی با مرگومیر ارتباط دارند و دراینمیان 3MS بالاترین قدرت پیشبینی را حتی پساز کنترل سایر مقیاسهای شناختی و تشخیص زوالعقل و روانآشفتگی (وجود همزمان چندبیماری) (Comorbidity) دارد (3MS HR=0.95).
بهرغم تأثیرشناخت(Cognition)، نرخ مرگومیر هنوز تاحد زیادی درمیان مردان(HR=3.3) هنگام کنترل شناخت بالا بود، اما بعداز تعدیل برای دمانس قبلی، روانآشفتگی بیمارستانی و کوموربیدیتی و همچنین تمام متغیرهای شناختی به میزان چشمگیری کاهش پیداکرد و نتیجه این شدکه جنسیت، تداخل معناداری در اثرات متقابل شناختی ندارد.
یافتهها حاکی ازآن هستند که «مردانی که ازنظر شناخت دچار اختلال شدهاند، بهطور خاصی آسیبپذیر هستند و به توجه ویژهای برای افزایش احتمال زندهماندن نیاز دارند».
در زمان بستری در بیمارستان، محققان خواستار بررسی تفاوت میان مردان و زنان بعد از شکستگیهیپ و چگونگی مفید واقعشدن این اطلاعات در طراحی مداخلات آتی هم برای مردان و هم برای زنان درآینده شدند.
آنها افزودند: «اطلاعات بیشتر در زمینههای شناختی که دراینبررسی موردارزیابی قرارگرفتند ممکناست راهنمایی برای اهداف توانبخشی و ایمنی، ازجمله بالارفتن از پله، عبور از لبهجدول پیادهرو یا سایر موانع یا ازسرگیری رانندگی باشند».
محدودیتهای پژوهش شامل وابستگی بهچارت ثبتکننده (Chart Recording) درزمینه دمانس و روانآشفتگی در بیمارستان بود.
ثبت نظر