براساس این گزارشها:
مادر ستاره که با کمک صاحب سوپرمارکت محل سکونتشان و در غیبت پدرستاره (بهعلت حضور در محلکار) دخترش را به مرکزدرمانی رسانده بود، در اظهاراتش به کارآگاهان گفت:
«بههمراه ستاره و پسرم که کوچکتراز ستاره است، یک فیلم سینمایی هندی تماشاکردیم؛ داستان فیلم بهگونهای بود که در یک قسمت از فیلم، قهرمانداستان حلقآویز شده و در ادامه فیلم مجدداً زنده میشد. با پایانفیلم، برای آماده کردن شام به داخل آشپرخانه رفتم و بچهها نیز درحال بازیکردن بودند؛ متوجهنشدم که ستاره چهزمانی به داخل اتاقخوابش رفت. پساز دقایقی ستاره را صداکردم اما جواب مرا نداد؛ مجدداً ستاره را صدازدم اما باز جوابینیامد.
بهدنبال ستاره از آشپزخانه بیرون آمده و بهسمت اتاقخواب بچهها رفتم. ناگهان ستاره را دیدم؛ رشتهای پلاستیکی که از درب کمددیواری آویزانشده بود، دورگردن دخترم قرارداشت؛ ستاره حرکتنمیکرد؛ ترسیدم و با صدای بلند اورا صدازدم اما صدایی از ستاره نیامد؛ بهسرعت به داخل کوچه آمده و از اهالیمحل کمکخواستم؛ صاحب سوپرمارکت محل با شنیدن فریاد، التماس و خواهشهایم برای کمککردن به دخترم به داخل خانه آمد؛ گردن ستاره را از داخل رشته پلاستیکی درآورد؛ چندینبار به او تنفسمصنوعیداد اما ستاره نفسنمیکشید؛ بهسرعت ستاره را سوار ماشینکرده و به مرکز درمانی رساندیم، تیمپزشکی تلاش زیادیکرد اما ستاره برنگشت».
خوانندگانمحترم به یادارند که پیشازاین در مقالههای متعددی به شرح مکانیزمهایدفاع روانی (تصویر۱) اشخاص پرداختهشد و در همه آنها نقش پدرومادر در تربیت و رشد شخصیتکودک موردتوجه ویژه قرارگرفت.
در همه ایـن مقالهها و نیز در مقالههایی مانند «چرا اینطورمیشود» به نکاتی پرداختهشد که باتوجه به معیارهایی که در کتاب مرجع «راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهایروانی» (DSM: Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders)، آمدهبود، به پدرومادرها هشدارمیداد که برای رشدمناسب و بهنجار شخصیتکودک خود و هدایت او بهسوی سلامتوسعادت چه تلاشهایی را باید انجامدهند.
پیشازاین درمقالهای اشارهکردم که مکانیزم همانندسازی (شماره۳، از تصویر۱)، نوعی سازوکار دفاعی است که شخص بهصورت ناخودآگاه دربرابر رخدادهای اضطرابآور، انجاممیدهد و صفات فرد دیگری را اقتباسمیکند و یا آنرا بهصورت ناخودآگاه درونی میسازد. آگاهی پدرومادر و تربیتدرست کودک و وجود مهرومحبت در خانواده و روابطعاطفی سالم پدرومادر در سالمبودن این مسیر نقش بسیارمهمی دارد. والدین باید بدانند که کودکان چگونه با پدرومادر و یا افرادیکه برایشان اهمیتعاطفی و ارزشی دارند همانندسازیمیکنند و باچه شیوهای تصورات خود را از پدرومادرشان، درونفکنی مینمایند. تجاربتلخ و نامطلوب دورةکودکی، مانند داشتن پدرومادری که در مهرورزی و عشقدادن ثبات و پایداری لازم را نداشتهاند و رفتارهای متضاد و نابهنجار(Abnormal) بروزدادهاند، سببمیشود تا کودکان روابط بد و تجاربتلخ اولیه را درونــیکرده و با بـهکارگرفتـن سازوکارهایدفاعی (Defence Mechanisms) اولیه، آنها را حفظنموده و دوباره بازنماییکنند. تجاربتلخ و نامطلوب دورانکودکی، بهویژه ۳سال اولعمر، نقش بسیار مهمی در روند رشدشخصیت کودک دارد.
درست است که کودک با مکانیسم همانندسازی میتواند اضطراب خود را کاهشدهد و به رضایتخاطر دستیابد و با ایجاد همبستگی فکریوعاطفی با والدینِ آگاه و بزرگان موفق پیرامونخویش شخصیتِ خود را شکوفاسازد. اگر این سازوکار دفاعی از راهدرست و متعادل و متناسب خارج نشود، واکنشهایمطلوبی را درپی نخواهدداشت. درواقع همانندسازی با الگوهایسالم و رفتارهایدرست و ارزشهایاخلاقی والدین راهی برای رشدشخصیت و توسعه رفتاریهای بهنجار اجتماعی کودک است. اما اگر پدرومادری با رفتارهای نادرست، مانند پرخاشگری یا مهرورزی افراطی و وابستهکردن کودک بهخود، استقلال و اعتمادبهنفس و امنیت و هویت داشتن او را خدشهدارکنند، نهتنها روند رشدمطلوب شخصیت او را به انحراف میکشانند و احتمالاً اورا با داشتن اختلالشخصیت تحویل جامعه میدهند، بلکه همسازی و سازگاریگروهی و اجتماعی او را نیز مختلمیسازند. کودکانیکه در زندگی خانوادگی خود آشفتگی، بینظمی، تنهایی، خودمحوری و اضطراب را تجربهکردهاند و یا بهطورچشمگیری مورد بیاعتنایی، طرد و بدرفتاری و یا مهرورزیافراطی و نابجا قرارگرفتهاند با اختلال شخصیت و رفتار روبرو میشوند که ممکناست سلامتروان و سعادت آنها خدشهدارگردد.
البته، کودکان علاوهبر همانندسازی با پدرومادر، با بزرگترهای دیگر مانند عزیزانخانواده، آموزگاران، مربیان، شخصیتهایورزشی، سینمایی و تلویزیونی و اشخاصمهم و قهرمان فیلمها نیز همانندسازیمیکنند. اگر در خانه رفتار والدین آگاهانه، درست و صادقانه و با اخلاص و همراه با ارزشهایاخلاقی انجامشدهباشد و صفاتی مانند مسئولیتپذبری، راستگویی، امانتداری، ادب و نزاکت، وفایبهعهد، رعایت حقوقدیگران، گذشت و عشق را در ذهنکودک ایجادکرده باشد، کودک با الگوبرداری و مدلسازی از این صفات در زندگیاجتماعی و بزرگسالی بهدرستی زندگیمیکند و رفتار بهنجار بروزمیدهد. درمقابل، اگر پدرومادر ازنظرآگاهی، اخلاقی، روانی و شخصیتی مشکل داشتهباشند و با برای مثال با دروغگویی، ریاکاری، غیبت، خیانت، پرخاشگری، حسادت، بدگویی، دورویی و نفاق و ندانمکاری کودک خود را پرورشدهند فرزندشان از همین صفات استفاده خواهدکرد و درنتیجه آسیبهای فراوان خواهددید.
بیشتر کودکان با الگوهایرفتاری، ویژگیهای اخلاقی، نگرشهایاجتماعی و ارزشهای والدین خود همانندسازیمیکنند و با تقلیداز آنها رفتاراجتماعی خود را توسعهمیدهند. البته باید همانندسازی را از تقلیدِمحض که نوعی ادا درآوردن آگاهانه و بیارزش از رفتار دیگران است متفاوت دانست. غریزه تقلید یکیاز غرایز مهم و نیرومند انسان است. کودک ازطریق تقلید بسیاریاز آدابورسوم معاشرت و غذاخوردن و لباسپوشیدن و طرز تکلم را از پدر و مادر و دیگر افراد در محیطزندگی فرامیگیرد. نوزاد بسیاریاز جانوران نیز با میلذاتی کارهای مادر را تقلید میکنند و بیشتر با تقلید شیوه زندگی را میآموزند. اگر پدرومادر بتوانند الگویسالم و مدل خوبی برای فرزندان خود باشند و آموزگاران و مربیان نیز آگاهی و شایستگی و صداقت و اخلاص داشتهباشند میتوان امیدوار بود که کودک با همانندسازی درست و سالم، خواهد توانست ازآن الگوها استفادهکند و با سلامتروان و شخصیتِ رشدیافته فعالیتنماید.
تلاش کودک این است که خود را همان کسی بداند که با او همانندسازی میکند. معمولاً دختربچهها با مادر خود همانندسازی مینمایند و دراین راه تلاشمیکنند رفتار، طرز آرایش، شیوه لباسپوشیدن، لبخندزدن و الگوهای رفتاریشان به مادر شبیه باشد، بههمینجهت توصیهمیشود مادران با آگاهی از خواسته و علایق کودک خود آنها را در مسیری هدایتکنند که به رشدشخصیت او کمکشود. مادر نخستین و مهمترین شخص در خانواده است که با کودک ارتباطزیستی برقرارمیکند و کودک بیشاز همه از او متأثر میشود. کودک عشق و عزتنفس و حس اعتماد و استقلال و مهر و محبت و نفرت را از مادر دریافتمیکند. اگر مادر نتواند با ثباتعاطفی خود در کودک امنیت لازم را ایجادکند و خودش با بیثباتی، سبب حستنهایی و طردکودک و ایجاد اضطراب در او شود رشد شخصیت فرزندش را مختلمینماید. اما، مادریکه از ارزش و اهمیت رشد هیجانها و عواطفکودک آگاهباشد و به کودکش عشق بورزد، هرگز با خشونت، تهدید و تنبیه، فرزند خود را هدایت نمیکند. مادرآگاه میداند که ناپختگی پدر و مادر، نزاع و درگیری بین آنها، جدایی و طلاق والدین، ناسازگاری و دورویی پدرومادر و یا اعضای بانفوذ خانواده احساسات و عواطف کودک را جریحهدار میسازد و همانندسازی کودک با آنها میتواند زمینهساز بروز اختلال در شخصیت او باشد.
هنگامیکه کودک ویا نوجوان به داستانی گوشمیدهد و یا فیلمی را تماشامیکند ممکناست با شخصیتی ازآن داستان یا فیلم همانندسازیکند. کودک میتواند خود را در احساسات و تجربههای شخصیتفیلم شریکسازد و افکار و رفتار او را برخود فرافکنی نماید. نوجوان میتواند پساز تماشای فیلمی که برای سن او مناسب نیست نوعی همانندسازی پرخطر را انتخابکند و ارائهدهد. پدران و مادرانی که از موضوع رشدوتکامل کودک خود، آگاهیکافی نداشته و از نقش رسانهها در رفتار کودک خود بیخبر باشند و تنها برای ساعتی سرگرم کردن فرزند خود اورا به دیدن فیلمی مشغولکنند که مناسب سن فرزندشان نباشد یا با شرایط روحی و شخصیتی فرزند آنها همخوانی و سازگاری نداشته باشد، ممکناست با پیامدهای ناگواری روبرو شوند.
دختریا پسر ۱۰سالهای که باید زندگیکند، شاد و بانشاط باشد، درسبخواند، به دانشگاه برود، شغل مناسب بهدستآورد، ازدواجکند، صاحب فرزند شود و با آرامش و خوشبختی زندگیکند، حیف است که رگحیات خود را قطعنماید. بنابراین، پدرومادر باید شخصیت و منش فرزند خود را بشناسند و با مطالعه و یا مشاوره از چگونگی تربیت کودک و نوجوان خودآگاه شوند. کودک نخستین درسها را در خانواده میآموزد، بنابراین مادرش در درسعشق، مهر، خشم و نفرت، ترسودروغگویی به کودک، نقشی اساسی دارد. البته باید بهعواملدیگر، مانند وضع اقتصادی و فرهنگی خانواده در شکلگرفتن شخصیتکودک نیز توجهداشت. صفاتی مانند عزتنفس، اعتمادبهنفس، استقلال، گوشهگیری و انزوا، خصومت، خشموترس در خانواده با همه این عوامل پایهگذاری میشود. با این عوامل کودک برای رهاییاز اضطراب به مکانیسمهایی دستمیزند که یکیاز آنها همانندسازی است. پدر و مادر و البته مربیان باید نسبتبه استفاده کودکونوجوان از مکانیسمهای دفاعی آگاه باشند و با کشف علت آن به راهنمایی فرزند خود بپردازند.
اگر پدرانومادران بدانند که چه عواملی در رشد عواطف (Emotions) و هیجانهای فرزنشان مؤثر است و تکامل هیجانی و عاطفی فرزند خود را بهخوبی پیگیریکنند میتوانند امیدوار باشند که از بروز افراطی و غیرقابل کنترل حالاتهیجانی مانند خشموترس و پناهبردن به مکانیسمهایدفاعی پیشگیریمیشود. اگر والدین آگاهباشند که ترسونگرانی سبب بروز اضطرابوآشفتگی و افسردگی و واکنشنادرست در فرزندشان میشود کودک خودرا با ایجاد ترس در او ادارهنمیکنند. درواقع با رشد و تکامل هیجانی و عاطفی میتوان امیدوار بود که فرزندخانواده احساس بیکفایتی و عدماستقلال نخواهدکرد و خواهد توانست با سازگاری و همسازی، تعارض را کاهشدهد. پیشازاین در مقالههای متعدد به نقش بیمهری و طرد و نیز مهرورزی افراطی و محبت بیشازاندازه اشارهشدهاست. دراینجا باز یادآورمیشود که حمایتافراطی از کودک، هیجانها و عواطف اورا مختلمیکند و زیانبار خواهدبود. پدرومادر باید بیاموزند که ایجاد اعتماد و اطمینان در کودک میتواند در رشدوتکامل شخصیت او مؤثر باشد. آنها میدانند که باید کودکان را دوستداشت، به آنها محبتکرد و به آنان عشقورزیدن و زندگیکردن را آموخت و برایشان فرصت ابراز شخصیت بهنجار و سالم و شایستگی را فراهمکرد، اما ممکناست از چگونگی آموختن این درسها بهخوبی آگاهی نداشتهباشند. پس باید بیاموزند.
در مسیررشد و تکامل شخصیت کودک و نوجوان عوامل زیادی نقشدارند که پیشازاین به به برخیاز آنها اشاره شدهاست و پسازاین نیز به آنها پرداخته خواهدشد.
برچسب ها
نظرات
علی رنگیدن
5 سال و 10 ماه و 6 روز پیش
ارسال پاسخ
بسار عالی بود دکتر عزیز