99-163
منبع :شمارۀ 1236 نشریه پزشکی امروز
من از سال 1340 دست به قلم بردم. در سالهای اول بیشتر به مسائل پزشکی پرداختم، برای نمونه مقالهای را در سال 1341 در مجلۀ دانشکدۀ پزشکی یا مجلۀ طب عمومی به چاپ رساندم که در آن دوره موضوعی تازه بود. اما با گذشت زمان احساس کردم که پزشکی علاوه بر مسائل علمی، نیازمند مباحثی پیرامون اخلاق پزشکی نیز هست.اینجا بود که نوکپیکانِ قلم، از مباحث علمی به موضوعات اخلاق پزشکی روی آورد.
دکتر عبدالحمیدحسابی: خیلی متشکرم از لطف شما و محبّتی که نسبت به من دارید، به ویژه که زندهیاد دکترفرخ سیفبهزاد، پدر عزیزِ شما، کمتر مقالهای بود که من بنویسم و ایشان چندکلمهای در کنار آن ننوشته باشند و این خاطرۀ فوقالعادهایست میان من و ایشان، الان هم که جنابعالی جانشین پدر هستید و خوشحالم که از ایشان یاد کردم.
من از سال 1340 دست به قلم بردم. در سالهای اول بیشتر به مسائل پزشکی پرداختم، برای نمونه مقالهای را در سال 1341 در مجلۀ دانشکدۀ پزشکی یا مجلۀ طب عمومی به چاپ رساندم که در آن دوره موضوعی تازه بود. اما با گذشت زمان احساس کردم که پزشکی علاوه بر مسائل علمی، نیازمند مباحثی پیرامون اخلاق پزشکی نیز هست.اینجا بود که نوکپیکانِ قلم، از مباحث علمی به موضوعات اخلاق پزشکی روی آورد. به همین دلیل بود که در این کتابِ چاپ شده، دهها مقالۀ پزشکی که داشتم را کنار گذاشتم. در بیشتر نشریات نیز من دست به قلم بردهام، از نشریۀ اخبارپزشکی آقای دکتر فروزین که آن زمان پدر شما نیز با ایشان همکار بودند گرفته تا نشریات دانشکدۀ پزشکی، طب عمومی، نظام پزشکی، جامعۀ جراحان که به تدریج در آن به چاپ میرسید. در روزنامه اطلاعات، روزهای سهشنبه صفحهای بود با عنوان گفتهها و نوشتهها که بخش اعظم موضوعات اجتماعی در آن به چاپ رسید. پس از آن نشریۀ پزشکی امروز که با همت پدرِ شما زندهیاد دکتر فرخ سیفبهزاد آغاز به کار نمود، به تدریج وارد معرکه شدیم. تمامی این مقالات به علاوه سایر مقالاتی که در نشریاتی مانند نسخه، روزنامۀ شرق، ایران و ... به چاپ رسیده بود را با همت همسر عزیزم در اختیار جناب آقای دکتر یزدینژاد گذاشتیم و ایشان نیز با استعداد فوقالعاده و احاطهای که به موضوع داشتند، به جمعآوری این مجموعه پرداختند. بنابراین سپاس و قدردانی من نسبت به همسرم و آقای دکتریزدی نژاد همواره برقرار است و کمتر روزی است که از ایشان به نیکی یاد نکنم.
دکتر عبدالحمیدحسابی: همسرِ من، خانم دکتر فردوس شکرچیان، داروساز هستند و سالهای سال در بیمارستانهای مختلف در رشتۀ خود کار کردهاند. از طب، طبابت و مشکلات مربوط به پزشکی آگاه هستند. بنابراین این فرصت را به من دادند تا علاوه بر کارِ جراحی که خود دنیای پهناوری است، به نوشتن بپردازم. خود شما نیز میدانید که هر کدام از این نوشتهها اینگونه نیست که قلم را بگذاری و بنویسی و تمام بشود، نیازمند تفکر و پیریزی است، پس از آن تازه نگارش آغاز میگردد. بعد آن مجدد باید خوانده شود و غلطهایش گرفته شود، تایپ شود، دوباره تصحیح گردد، تمامی این مسائل زمانبر است. بنابراین خواه ناخواه تمامی بار زندگی بر دوش ایشان بود و هست.
خانم دکتر فردوس شکرچیان: طی دیداری که با یکی از دوستان پس از مطالعۀ کتاب آقای دکتر داشتیم، اظهار نظر جالبی نمود، ایشان گفتند: صرفنظر از محتوای ارزشمند کتاب، این وابستگی شما به یکدیگر بسیار زیباست.
ایشان که به وکالت مشغول هستند، اینگونه ادامه دادند که روزانه بیش از دهها زوج به اینجا مراجعه میکنند که با یکدیگر ناسازگار هستند، این برای من بسیار ارزشمند است که جوانان امروز این موضوع را بدانند. بچههای امروز کم صبر هستند و شکیبایی ندارند، سازش ندارند.
من به فرزندان خودم همواره گوشزد میکنم که اولین رکن زندگی، سازش است. با تمام فراز و فرودهای زندگی باید با یکدیگر ساخت و این حرفی که این دوستمان درمورد ما زد، برای من بسیار جالب بود. ما در تمامی سالهای زندگی مشترک به یکدیگر کمک نمودیم.
دکتر عبدالحمید حسابی: من از ابتدا هیچ نوشتهای را دور نمیریختم، اگر احساس میکردم که ممکن است نوشتهای یا کاغذی روزی به دردِ من بخورد، آن را نگاه میداشتم. در آن دوران نیز به این موضوع فکر نمیکردم که یک روزی میخواهند این نوشتهها را به چاپ برسانند، اما از همان ابتدا مقاله را پس از چاپ همراه با پیشنویس و چرکنویس آن نزد خود نگاه میداشتم. این گونه بگویم که هر چه مینوشتم، نزد خود حفظ میکردم، تا این حد که خودم از نگاهداشتن برخی از این کاغذها متعجب میشوم. از سوی دیگر، برخی از دوستان و همکاران و حتی دانشجویان، همواره به من گوشزد میکردند که چرا نوشتههایت را به چاپ نمیرسانی؟ از این رو با همت خانم دکتر این نوشتهها را جمعآوری کردم و این نوشتهها را به دست آقای دکتر یزدینژاد سپردم؛ زیرا ایشان علاوه بر طبابت، پژوهشگر حوزه تاریخ پزشکی و مدیر انتشارات میرماه نیز هستند. این شانسی بود که ما آوردیم و ایشان با ما همکاری نمودند.
آقای دکتر یزدینژاد با توجه به اطلاعاتی که داشتند، و بیشتر پزشکان را میشناختند، حتی اشتباهات ما را نیز تصحیح کردند. خود من نیز فکر نمیکردم که روند کاری با این سرعت پیش برود، به ویژه که آغاز کار با بیماری کرونا همزمان گشت. اما با این وجود همت ایشان، کتاب را با سرعت به مرحلۀ چاپ رساند.
خانم دکتر فردوس شکرچیان: در تأیید صحبتهای شما، آقای دکتر سالهاست که تصمیم به چاپ این نوشتهها دارد. پدران زمانیکه به نصیحت فرزندانشان میپردازند، یک وصیت کوچکی نیز به همراه آن مینمایند، دکتر همواره در این دوران و طی سفرهایی که ما به دیدار فرزندانمان میرویم، در روز آخر آنها را جمع کرده و به صحبت کردن با آنها میپردازد. انشالله که عمرشان دراز باشد، اما در صحبتهایشان به اهدای جسدشان به سالن تشریح دانشکدۀ پزشکی اشاره نموده و پس از آن تاکید بر چاپ نوشتههایشان میکردند. یک روز به ایشان گفتم، چرا این موضوع را به گردن فرزندانمان میاندازی، اول اینکه آنها در خارج از کشور سکونت دارند، امکانات و دسترسی محدودی دارند، خودشان مشغلۀ کاری مربوط به خود را دارند و این موضوع را از ذهن بیرون کنید که پس از شما شخصی به چاپ این نوشتهها بپردازد. درست است که فرزندانمان بسیار شایسته هستند، اما زندگی بسیار دشوار است. از این رو به ایشان گفتم اگر میخواهید که کتاب چاپ شود، خودتان باید دست به کار شوید. چند سالی نیز به دنبال یافتن شخص موردنظر برای چاپ بودیم . به نظر من یکی از پیشرفتهای انسان این است که در زمان مشخص، فردمشخص و امکانات مشخص فراهم شود و خوشبختانه آقای دکتر یزدینژاد شدند فرشتۀ نجات ما و اصرار من بر این بود که این کار با تمامی دشواریها به آینده موکول نشود.
دکتر عبدالحمیدحسابی: اخلاق پزشکی، زمانی از دروس دانشکدۀ پزشکی تهران بود، یعنی از همان دورانی که این دانشکده بنا شد، این درس از دروس اصلی پزشکی بود. اگر فراموش نکرده باشم، افراد بزرگی نیز در آن زمان به تدریس اخلاق پزشکی میپرداختند، در دوران ما، زندهیاد دکتر محمدحسین ادیب به تدریس اخلاق پزشکی میپرداخت. بعد از ایشان مرحوم دکتر غلامرضا یاسمی، فرزند دکتر رشید یاسمی بزرگ به تدریس این درس پرداختند. درس اخلاق پزشکی در سال پنجم پزشکی ارائه میشد و جالب است که در ابتدای دورۀ تحصیل نیز نبود. متاسفانه به تدریج با کنار رفتن این بزرگان، این درس نیز کمرنگ شد و من چندین مقاله در این مورد نوشتم که این واحد درسی نباید حذف گردد. درست است که استادان ما به هنگام تدریس در زمینههای تشخیصی و درمانی همواره از اخلاق پزشکی نیز صحبت میکردند. آن زمان هم رسم بر این بود که در اوایل جلسه و پیش از آغاز درس، دانشجویان یکصدا استادان را به ارائۀ نصیحت ترغیب میکردند. واقعاً شاید بعضیها یکساعت به نصیحت میپرداختند و بیشتر آنها نیز به معرفی صفات یک پزشک واقعی میپرداختند و این مطالب کموبیش در ذهن من نقش بست و از این رو هرزمان خود من نیز میخواستم به صحبت بپردازم، برای دانشجویان حتماً این موضوعات را ارائه میدادم.
دکترعبدالحمید حسابی: متاسفانه اگر بخواهم در یک کلام بگویم، خیر! اما نمیتوان گفت تمامی پزشکان اخلاق پزشکی را رعایت نمیکنند، زیرا باید قبول کنیم که با توجه به شرایط این روزها واقعاً قابل اجرا نیست. خیلی از این مقالات من با هدف تلنگر به پزشکان بود. شیوۀ رفتار با بیمار، نحوۀ سخن گفتن، حتی زمان ورود و خروج بیمار بلند شوید و بدرقهاش کنید. چرا زمانیکه بیمار وارد میشود، حتی سرتان را بلند نمیکنید. برخی که حتی با همان سر رو به پایین میگویند: چه کار داری؟ بگو.این حالتها متأسفانه وجود دارد. امیدوار هستم که این نوشتهها حداقل هشدار و شوکی برای برخی باشد تا آن را رعایت نمایند.
دکترعبدالحمید حسابی: صحبتهای شما کاملاً درست است، کرونا علاوه بر مردم در جامعۀ پزشکی نیز تغییری را ایجاد نمود و همدلی خاصی در همگان بهوجود آورد؛ به ترتیبی که پزشک، پرستار، بهیار و حتی خدمۀ بخش درمان در حال فداکاری بر بالین بیماران هستند. بیماری کرونا در حقیقت شوکی به برخی از افراد بود.
دکتر علی یزدینژاد: جناب آقای مهندس اردوان عزیز، از تلاش ارزندهای که در ادامۀ راه زندهیاد پدر بزرگوارتان در عرصۀ شکوفایی فرهنگ میکشید سپاسگزارم. شخصیت گرانقدر جناب استاد دکتر حسابی و خدمات ارزشمندی که به سلامت مردم ایران و جامعۀ پزشکی کردهاند به قدری درخشان است که بینیاز از هر توصیفی است؛ به همین دلیل من از آن میگذرم و به موضوع گفتگوی امروز که پیرامون کتاب دلنوشتههای استاد است، میپردازم. سعی خواهم نمود تا به اختصار به ویژگیهای این اثر اشاره نمایم.
یکی از مهمترین ویژگیهای این اثر آن است که دربردارندۀ مقالات متعددی در حوزۀ اخلاق پزشکی است، موضوعی که جامعۀ پزشکی برای حفظ ارزشهای راستین خود همواره نیازمند آن است. دکتر حسابی از زمرۀ استادانی بوده و هستند که به گفتۀ بسیاری از همکاران و شاگردانش به آنچه میگفتند عمل میکردند. پایبندی استاد به اصول اخلاقی که مرتب در کلاسهای درس و مقالاتشان به آنها اشاره داشتهاند، دلیل مهمی است که بتوانیم ایشان را به عنوان الگویی دانشپرور و اخلاقمدار به نسل جوان معرفی کنیم. شناساندن شخصیتهایی از این دست به عنوان یک مدل علمی و اخلاقی در جامعۀ ایران بسیار مؤثرتر از معرفی شخصیتهایی است که در کشوری دیگر و در شرایط دیگر بالیدهاند و به مدارج علمی والا رسیدهاند. هرچند دانشپژوهان ما باید به آثار و زندگی آن شخصیتها نیز توجه داشته باشند.
تجارب ارزندۀ استاد دکتر حسابی در سالیان متمادی در بخش پروندههای پزشکی به عنوان دادیار سازمان نظام پزشکی موجب شد که ایشان بسیاری از دلایل نارضایی بیماران از پزشکان را دریابند و آن را به پزشکان بهویژه پزشکان جوان گوشزد نمایند.
موضوع دیگری که در نوشتههای استاد به چشم میخورد و حاصل شخصیت اخلاقی ایشان به شمار میآید. قدرشناسی از پیشکسوتان و استادان پیشین و یاد کردن از ویژگیهای انسانی و علمی آنان است. استاد تقریباً هر سال در سالروز وفات استاد زندهیاد پروفسور یحیی عدل مقالهای درمورد ایشان نوشته و به اینترتیب ضمن زنده نگهداشتن نام ایشان، هربار با بیان یک مثال، یکی از خصایل اخلاقی و انسانی ایشان را بیان داشتهاند.
این نوع آموزش که در قالب ارائۀ مثالهایی واقعی به نسل امروز داده میشود، بسیار تأثیرگذارتر از آموزشهایی است که برای دانشجویان جوان قابل لمس نیست. پرداختن استاد به موضوعات مختلف از جمله مسایل ادبی و اهمیت آنها، مسایل زیست محیطی، آموزش مبانی پیشگیری و حفظ سلامت در جامعه، نحوۀ برخورد با بیماران و مراعات اصول اخلاقی در درمان آنان، معرفی شخصیتهای برجستۀ علمی و اخلاقی پزشکی و ... نشانگر شخصیت چندوجهی این استاد ارجمند و توجه ایشان به زوایای گوناگون زندگی و انسان است.
این کتاب اما یک ویژگی بسیار برجسته دارد و آن اینکه این کتاب حاصل تعامل ارزندۀ میان استاد و همسر گرانقدرشان سرکار خانم دکتر شکرچیان در زمانی به درازای بیش از نیم قرن است. این تعامل ارزنده خود میتواند به عنوان الگویی ارزشمند سرلوحۀ جامعۀ دانشگاهی و پزشکی قرار گیرد.
من این بحث مفصل را همینجا خاتمه میدهم و به همین اندک بسنده میکنم. در پایان باید اشاره کنم که جدا از ارادت بنده به جناب استاد دکتر حسابی به اندازهای مطالب این دلنوشتهها برای شخص من جذابیت داشت که اگر این کار را انجام نمیدادم، تا پایان عمر حتماً خود را سرزنش میکردم.
ضمناً باید اشاره کنم که دو عامل مهم موجب شد تا این کتاب در کمترین زمان ممکن به مرحلۀ چاپ برسد؛ اول در دسترس بودن مطالب دستهبندیشده و مرتبی که استاد طی 60 سال به دقت گرد آورده بودند و دوم همکاری، نظارت و حمایتهای همهجانبۀ مادی و معنوی که سرکار خانم دکتر شکرچیان انجام دادند. برای هر دوی این بزرگان تندرستی و بهروزی آرزو میکنم.
خانم دکتر شکرچیان: ما در منزل قبلی دو طبقه داشتیم و تمام میزها و قفسهها، حتی روی میز پینگ پونگ، تمام پوشیده از کاغذ بود و تصور کنید تمام فضای منزل کاغذ چیده شده، تصور کنید حتی هنگام نظافت نیز نباید این کاغذها جابجا میشد.
دکتر عبدالحمید حسابی: زمانی که ما رزیدنت شدیم، تعدادمان 16 نفر بود و همه در تعجب که در یکسال این تعداد رزیدنت گرفته شده است. آن زمان رزیدنتها را با توجه به فعالیتشان در دورۀ انترنی جذب میکردند. در بیمارستان سینا آنهایی که فعالتر بودند استاد مربوطه آن را درنظر میگرفت. حتی بهیاد دارم، برخی از شاگردان آنقدر کار کرده بودند که زودتر حکم رزیدنتی آنها نوشته میشد. اما آن سالی که ما بودیم، همه تمایل به کار با پروفسورعدل را داشتند و همگی هجوم آورده بودند، به همین دلیل تعداد رزیدنتها را افزایش داد. ما که وارد بیمارستان سینا شدیم، آن زمان دورۀ جراحی 3 ساله بود و رزیدنتهای سال سومی بسیار علاقمند به عمل جراحی بودند، هر بیماری که نیاز به جراحی داشت را میخواستند خودشان عمل نمایند. حتی کار به جایی میرسید که سال سومیها بیمارانِ رزیدنتِ سال دومی، و سال دومیها نیز زورشان به سال اولیها میرسید. نکتۀ جالب این بود که تعداد سال سومی و دومی آن زمان هر کدام چهار یا پنج نفر بود و این افراد یکمرتبه با 16 رزیدنت سال اولی مواجه میشدند که همگی میخواستند عمل جراحی نمایند که همین موضوع کار را به درگیری در بیمارستان سینا کشاند. گاهی اوقات حتی به بحث و جدل میکشید که کدام سال باید این عمل را انجام دهد.این قضیه سبب شد که استادان از پروفسور عدل خواستار رسیدگی به این موضوع را نمایند. از سوی دیگر آن زمان رزیدنتها شخصی را بهعنوان Chief انتخاب مینمودند که کارهای دفتری را انجام دهد. هرسال نیز اول دورۀ رزیدنتی انتخابات از میان رزیدنتها صورت میگرفت. همواره نیز شخصی از سال سوم در اغلب اوقات انتخاب میشد. اما آن سال باتوجه به تعداد بالای ما، تمام سال اولیها برآن شدند که از میان آنها شخصی انتخاب گردد. اینجا بود که قرعه به نام من افتاد. خواه ناخواه با توجه به درگیریهایی که اشاره کردم، مسئولیتی به گردن من افتاده بود، با چند تن از همکلاسیهای خود فکر کردیم و به دو راهکار رسیدیم. طی دیداری که در اتاق پروفسورعدل با ایشان داشتم، با وی این موضوعات را درمیان گذاشتم که پیشنهاد اول این است که تعداد سالهای رزیدنتی در عوض 3 سال به 4 سال افزایش دهید که این تعداد بتوانند به اندازۀ کافی عملهایی که لازم است را انجام دهند. آن زمان هم تمامی عملها از ارتوپدی و ارولوژی گرفته تا زنان را انجام میدادیم تا به مهارت کامل برسیم. پیشنهاد دوم هم این بود که سال آینده شما رزیدنت نگیرید تا این 16 نفر بتوانند کار اساسی انجام دهند. پروفسور فکری کردند و گفتند پیشنهاد اول بد نبود، ولی پیشنهاد دوم لوژیک (عاقلانه) نیست. خلاصه از این مکالمه گذشت و صحبتینیز پیرامون این داستان پیش نیامد. جالب اینکه سال بعد، پروفسور رزیدنتی نگرفت و دوره را نیز بعد از مدتی به چهار سال افزایش داد. به این ترتیب میزان عملهایی که انجام دادیم بسیار بالا رفت و همکاران مهارت بالایی کسب نمودند.
دکتر عبدالحمید حسابی: دکتر اقبال ابتدا به ساکن در بیمارستان رازی مشغول به کار بودند، پس از افتتاح بیمارستان هزار تختخوابی که پس از انقلاب با نام امام خمینی آن را میشناسیم، به بخش عفونی آنجا آمدند. دکتر اقبال صفات بسیار خوبی داشتند، اما اگر به نکتۀ کوچکی اگر بخواهم اشاره نمایم، نسبت به بیماریهای عفونی آنقدر تجربه داشت که هنگام ورود به بخش یا اتاق، با بو کشیدن متوجه بیماری میگشت. برای نمونه میگفتند بوی تیفوس میآید یا بوی تیفوئید میآید، ببینید چه قابلیتی داشتند. از روی بوی عرق بیمار متوجه این موضوع میشد. برخی تصور میکنند که دکتر اقبال فقط کار سیاسی انجام میداده، در صورتیکه از نظر علمی بسیار پزشک برجستهای بود.
دکتر عبدالحمید حسابی: دکتر آذر به لحاظ تشخیص فوقالعاده بود، خیلی اصرار به تجربۀ سمیولوژی توسط دانشجویان داشت، بهطوریکه برای نمونه بیمار قلبی را هنگامیکه گوشی را روی قلب او میگذاشت، تمامی دانشجویان را به صف میکرد تا به طنین صدا و نوع ضربان و . . . گوش دهند و پیرامون آن توضیح میداد. تا از شنیدن این صدا مطمئن نمیشد دستبردار نبود.یا برای مثال گوش دادن به صدای ریه . . .
دکتر عبدالحمید حسابی: اغلب این استادان، عددی برای ویزیت تعیین نمیکردند، هر میزانی را قبول میکردند. تا همین اواخر پروفسور عدل برای عمل جراحی آپاندیسیت 700 تا تک تومن دریافت میکردند.
دکتر عبدالحمید حسابی: ایشان در سن 92 سالگی نیز عمل کرد، یکی از رزیدنتهای سابقشان که بیمار بود، نزد ایشان مراجعه نمودند و گفتند من میخواهم شما مرا عمل کنید و استاد پذیرفت.
دکتر عبدالحمید حسابی: بله، دست جراحی فوقالعادهای داشت.
خانم دکتر فردوس شکرچیان: من سابق بر این همواره این موضوع را متذکر میشدم که اگر من و یا فرزندانم نیاز به جراحی داشتیم، باید دکترحسابی ما را عمل نمایند. هرگز به این موضوع گوش نمیکردم که هرگز یک پدر یا همسر نباید دست به عمل جراحی بزند، و همواره به ایشان میگفتم اگر برای ما اتفاقی افتاد خودت باید ما را عمل کنید، چون اگر قرار بر جراحی توسط یک جراح ماهر باشد، باید تو خودت باشی، و ایشان این کار را کردند.
دکتر عبدالحمید حسابی: به هیچ عنوان، من خودم تقریباً تمامی عملها را راحت انجام میدادم.
خانم دکتر شکرچیان: یکی از ویژگیهای دکتر حسابی این بود که بیمار خود را عاشقانه دوست داشت، به همین دلیل اصرار داشتم که خود ایشان ما را عمل نماید.
ثبت نظر