400-292
منبع :شمارۀ ۱۲۴۳ نشریه پزشکی امروز
نباید این نکته را نادیده گرفت که اصولا افراد بشر در استعدادها و تواناییهای خود با یکدیگر تفاوت دارند. برخی افراد می توانند به مدد اندیشه و اراده و اختیار ودانش و آگاهی و کمالجویی و تفکر مثبت به سرچشمه کمال و خوبی وسعادت و حتی مرحلۀ ملکوتی برسند و کسانی نیز هستند که با افکارمنفی و ذهن تاریک ، امید به آینده را از دست میدهند و به اضطراب و افسردگی و نگرانی و دلواپسی و ترسهای موهوم گرفتار میشوند.
انسان نیز مانند پستانداران دیگر زاده میشود، میخورد ، میآشامد، میخوابد، رشد میکند، میآمیزد، زاد و ولد میکند و میمیرد. اما انسان موجودی است استثنایی و بی همتا، که روند زندگی او از بدو تولد به گونهای مشخص، از تمام پستانداران دیگر متفاوت است. او با آگاهی ، خرد و اندیشه تصمیم میگیرد و فعالیتهای خود را انجام میدهد و قادر است نیروهای بازدارنده طبیعت را نیز مهار نموده و از فشار آنها بکاهد. انسان تکلم میکند، میخندد، احساس خستگی میکند، حسادت میورزد ، خشمگین میشود، احساس یاس و ناامیدی میکند، میاندیشد، عبادت میکند، تمدن و فرهنگ بهوجود میآورد و برای رشد و کمال شخصیت خود میکوشد. انسان پیوسته در تغییر و تحول است و میتواند از فشار طوق غرایز بر گردن خود بکاهد و در جهت تصعید و تکامل گام بر دارد.
با این عبارت، میتوان پرسشهایی را نیز مطرح نمود:
چه کسانی با آگاهی و خود شناسی واعتماد به نفس میتوانند شخصیت خود را رشد دهند و به سوی کمال و سعادت گام بر دارند و چه افرادی همواره ناپخته و ناکامل باقی میمانند؟
چرا واکنشهای اشخاص در برابر فشارهای روحی و روانی متفاوت است وچرا بسیاری از اشخاص نقش خود را در اجتماع خوب انجام میدهند و در مقابل، گروهی قادر به برقرار کردن ارتباط با دیگران و سازگاری با محیط نیستند وچه افرادی بیشتر از یاس و نا امیدی وتشویش و اضطراب و افسردگی رنج میبرند ؟
در واقع :
چون که هر دو از یکی دست آمده
این چرا هشیار و آن مست آمده؟
بسیاری از مردم همواره از خستگی، درماندگی، سردرگمی، اضطراب، ترس، ناامیدی، خشونت ، پرخاشگری ، حسادت و تنفر،عدم تعادلخلقی و عاطفی رنج برده وسرخورده و نومید میشوند.
اینکه انسان همواره برای بهتر کردن شرایط زندگی خود تلاش کرده و بیوسفر (biosphere یا زیستکُره ، لایهای از کرهزمین است که در آن زندگی وجود دارد و تمام جانداران در آن زندگی میکنند.) را نیز در اختیار گرفته است، قابل تمجید و تحسین است. توانایی او برای در اختیار گرفتن نیروی عظیم ماشین نیز شگفت آور است . اما درموارد متعددی نیز کار و زندگی او جای انتقاد دارد . انسان نتوانسته است در تمام زمینهها ، نیروهای خود را خردمندانه و عاقلانه و انسانی به کار برد . او در بیشتر موارد به تخریب محیطزیست خود پرداخته و به کمک محصولش، یعنی تکنولوژی، به تمامی اجتماعات جانوری و گیاهی کره زمین آسیب زده است.
شاید بتوان با بررسی منش و شخصیت انسان و تاثیر وراثت و محیط بر آدمی، کارکرد و عمل انسان را توجیه نمود. البته ادراک درست از شخصیت انسان نیاز به مطالعه و دید کلگرایانه دارد. در واقع با نگرش کلگرا می توان فهم بیشتر و بهتری از جوهر حیات انسان به دست آورد. به عبارت دیگر با گرایش تک ساحَتی نمیتوان به معرفت و حقیقت هستی انسان دست یافت و سرشت و شخصیت آدمی را توجیه نمود. مساله تفرد و دگرگونی و رشد شخصیت انسان موضوعی نیست که با دید ذره گرا تعریف و توصیف شود.
تاریخ زندگانی بشر نشان داده است که خودخواهی و خودشیفتگی و خودپرستی و منیّتِ آدمی، سبب خونریزیها و ویرانگریهای بسیار شده و محیط زیست را برای تمامی موجودات عالم، مشقتبار نموده است. در واقع نفسپرستی و منیّت و زیادهخواهی و خشم و شهوتهای مختلف، آدمی را از نیل به کمال و رشد شخصیّت باز میدارد و او را به پستترین مرحله اخلاقی تنزّل میدهد. برخی از دانشمندان معتقدند که بسیاری از آدمیان هنر زیستن را نمیدانند و مسیر درست و نادرست را نمیشناسند.
هنرِ زیستن ، مهمترین هنری است که انسان باید بیاموزد. هنگامیکه آدمی از هنر زیستن آگاه باشد میتواند با شادکامی و نشاط زندگی نموده و در عین حال با خود شناسی و تسلط بر خویشتن مسیر تکامل وتعالی را بپیماید . گفته اند انسان موجودی است که با کسب آگاهی و معرفت و درک معنا، میتواند مفهوم زندگی ویژه انسان را دریابد و با عشق ورزیدن از حدود زندگی روزمره فراتر رود و بر نفس سرکش و ترس و خشم و حسادت خود چیره شود تا زندگی قرین سعادت داشته باشد.
انسان خردمند یا «انسان» در لفظ عامه، که با نام علمی Homo sapiens شناختهمیشود، همیشه از خِرَد خود استفاده نکرده است. هوموساپین واژهای لاتین است که از دو بخش تشکیل شدهاست؛ در بخش نخست، هومو به معنای انسان و در قسمت دوم ساپین به معنای خردمند یا هوشمند یا دانا میباشد. برخی از پژوهشگران و نویسندگان نوشتهاند که بسیاری از همین انسانهای خردمند ، حتی پس از کسب دانش، از هنر زیستن و درک حقیقت زندگی بیبهرهاند.
لئون تولستوی در کتاب هنر چیست؟ ( با ترجمه فارسی از کاوه دهگان) نوشته است:
" اغلب کسانی که هوشمند به شمار آمدهاند و واقعا نیز خداوند هوش و مستعد درک مشکلترین مباحث علمی و ریاضی و فلسفیاند، به ندرت سادهترین و واضح ترین حقیقت را درمییابند" .
او در جای دیگر می گوید :
" ... از این موضوع که دانشِ ما، امکان استفاده از انرژی آبشار و بِکار گماردن این نیرو را در کارخانهها و ساختن تونل را در دل کوهها و امکانات دیگری از این قبیل را به ما میدهد، بسیار شادیم و بهخود میبالیم. اما درد اینجاست که نیروی آبشار را در راه بهروزی بشریت بکار نمیبریم....".
برای نمونه واکنش دو فرد شاعر را میتوان در دو غزل زیر دریافت:
بهار میرسد اما مرا بهاری نیست
مرا به سبزه و باغ و بهار کاری نیست
فغان و آه بر این روزگار درد آلود
که در بهار مرا هیچ برگ و باری نیست
کنار بستر بختم نشسته طایر غم
همای بخت مرا در قفس قراری نیست
برو بهار که من خواستار پاییزم
منِ خزان زده را از تو انتظاری نیست
اگر چه هست بهار و همه زمین خرم
ولی به خانه عرفان ره بهاری نیست
و در مقابل این دیدگاه، به اشعار زیر نگاه کنید:
رخ گیتی دگرگون شد ، بهار آمد بهار آمد
زمستان رفت و در گلشن، نگار آمد بهار آمد
جهان روشن شد از خورشید، آمد یار چون از در
فروغ عشق چون تابید، یار آمد، بهار آمد
سپیده سر زد و تابید مهر و گفت با گرمی
زمستان رفت ای یاران بهار آمد بهار آمد
سازمان وجودی انسان به گونهای شکل گرفته است که ممکن است همواره در درون او نوعی نزاع دایمی جریان داشته باشد. کسانی هستند که از سر نومیدی همه چیز را غم انگیز و پوچ و نفرتانگیز میدانند و زندگی را نوعی جان کندن و تلاش برای مردن میدانند. البته کسانی نیز به درستی، با امید و اعتماد و اشتیاق و شکیبایی زندگی را شیرین و دوست داشتنی میشناسند. در بیشتر این افراد هیجانهای مثبت خودنمایی میکند. در زندگی این اشخاص هیجانهای شادی و نشاط، حقشناسی و قدردانی، آرامش، علاقه، امید، فخر و غرور، سرگرمی و تفریح، الهام و عشق قرارمیگیرند. وجود این هیجانهایمثبت نشانه موفقیت و سازگاری انسان است،در حالیکه وجود هیجانهایمنفی نشانه شکست و ناسازگاری آدمی میباشند. برخی از مولفین عقیده دارند که با تربیت و آموزشهای درست، فرد میتواند برای زندگی با کیفیت بهتر و ثمربخشتر هیجانهای مثبت و مفید را تجربه کند. لبخندزدن، خویشکاری، عشقورزیدن و دوستداشتن، امید و اشتیاق ، اعتمادبهنفس،مراقبه و مدیتیشن، استفاده از تکنیکهای ایجاد آرامش و انجام کارهای خوب برای دیگران، از جمله روشهایی است که از سرگشتگی انسان پیشگیری میکند و او را ازدریافت هیجانهایی مانند خشم و ستیزه، افسردگی، حسادت و دلسردی، منفی گرایی و غم و اندوه باز میدارد.
استفاده از راهکارهای درست و توانایی مقابله با هیجانها، فرد را قادر میسازد تا با شناخت هیجانهای خود و دیگران و آگاهی از تأثیر هیجانها بر افکار و رفتار، واکنش مناسبی به هیجانهای مختلف نشاندهد. فردی که از هیجانها، احساسات و عواطف و ظرفیت خود آگاهی داشته باشد، میتواند در موقعیتهای مختلف با هیجانهای پیشآمده بهدرستی برخوردکند. فرد با این شناخت از خود میتواند با کنترل افکار و هیجانهای نامطلوب، احساسات خوشایندی را تجربهنماید.
البته نباید این نکته را نادیده گرفت که اصولا افراد بشر در استعدادها و تواناییهای خود با یکدیگر تفاوت دارند. برخی افراد می توانند به مدد اندیشه و اراده و اختیار ودانش و آگاهی و کمالجویی و تفکر مثبت به سرچشمه کمال و خوبی وسعادت و حتی مرحلۀ ملکوتی برسند و کسانی نیز هستند که با افکارمنفی و ذهن تاریک ، امید به آینده را از دست میدهند و به اضطراب و افسردگی و نگرانی و دلواپسی و ترسهای موهوم گرفتار میشوند.
ذهن و روان انسان ، تابع عوامل ژنتیک ، هورمونها، تغذیه ، محیط و عوامل دیگر است و بررسی کارکرد ذهن آدمی باید با توجه به تمامی عوامل موثر انجام گیرد تا نتیجه درستی به دست آید.همانطور که پیشتر اشاره شد، عمل و رفتار انسان آگاهانه و توأم با اندیشه و شناخت رابطه علّت و معلول است و از اعمال غریزی، که راهنمای جانوران است، فاصله میگیرد .در این صورت انسان میتواند با آگاهی و تفکرمثبت و مراقبه افکار منفی را از ذهن خود بزداید و با مثبت اندیشی و گرایش به حقایق انسانی به سوی زندگی بهتر گام بردارد. انسان میتواند با مثبت اندیشی و تخلیه ذهن، از افکار منفی امیدوارتر ، واقع بینتر ، کارآمدتر، راضیتر، شادتر و صادقتر باشد و به جای افکار منفی و یاس و ترس و اضطراب و نگرانی و اختلالات عاطفی ، سلامتی ، شادی و نشاط و خوش بینی را تجربه نماید. البته این نکته نیز دارای اهمیت است که نمیتوان با انکار وسرکوب کردن افکار منفی و یا تقلید از کسانی که افکار مثبت دارند به شادی و نشاط و سلامت و موفقیت و رضایت خاطر پایدار رسید . اگر فرد بتواند افکار منفی و سرگشتگی و نومیدی خود را متحول نماید و با انجام روشهایی که در بخش دیگر این نوشته بدانها پرداخته میشود، اندیشههای منفی را به افکار مثبت و هدفمند تغییر دهد، میتواند جهان خود را روشنتر و امید بخش نماید و از آشفتگی و پریشانی ودلواپسی در امان باشد.
ثبت نظر