سال سوم دانشکده پزشکی اصفهان بودم (سال 1339 شمسی ) و دروس پایه را میخواندم و کارآموزی بیمارستان از سال چهارم آغاز میشد، به این دلیل که اوقات بیکاری من زیاد بود ، اغلب به بیمارستان ثریای اصفهان (کاشان امروز ) رفته و در کنفرانسهای پزشکی بیمارستان شرکت میکردم، در یکی از این کنفرانسها که سخنران روانشاد دکتر ابوتراب نفیسی بود ، استاد ضمن بحث دربارۀ بیماری که شرح میداد، به یک نکته تشریحی (آناتومی) برخورد که اشتباهی در آن بود ، منِ دانشجوی جوان 20 ساله در میان انبوه پزشکان و دانشجویان بالاتر از خود و در مقابل استادی بزرگوار و دانشمند به خود جرات داده و باترس و لرز اجازه خواستم و اشتباه استاد را تذکر دادم.
استاد نفیسی با لبخند ملیحی که همیشه بر چهره داشت بدون ناراحتی و واکنش ناخوشایند گفت: " اگر شما یقین داری من هم قبول میکنم." موضوع، نکتهای از درس آناتومی بود که من شبِ قبل مطالعه کرده بودم. استاد سپس به سخنرانی خود ادامه داد، 4 سال از چنین روزی گذشت و من در سال هفتم پزشکی بودم که یک روز ضمن سخنرانی که من نیز در آن حضور داشتم به همان نکته تشریحی همان سال برخورد کرد و خطاب به حاضران گفت : این محسنی کجاست؟ من ایستادم ، استاد گفت: من ضمن سخنرانی در 4 سال پیش اشتباهی ضمن صحبت داشتم و او اشتباه من را یادآوردی نمود و البته همان شب رفتم و مطالعه کردم و متوجه شدم که درست میگوید، حال یک دست محکم برای او بزنید و به سخنان خود ادامه داد. من که همیشه به دانش و فضل بالای او آگاهی و به شخصیت علمی او احترام میگذاشتم، احترامم به او دو صد چندان بیشتر و تا زنده بود با مکالمه تلفنی و مکاتبه با ایشان در تماس بودم و تا زنده و حیات داشت ، در اصفهان به دیدارش میرفتم و جویای حالش میشدم .
استاد نفیسی متولد سال 1293 شمسی بود ه در آذر ماه 1386 بدرود زندگی گفت .
یادش گرامی و روانش شاد باد
رویداد دیگر که با 180 درجه اختلاف با مطالبی که ذکرش در بالا گذشت برای دختر من در زمان تحصیل در دانشگاه اتفاق افتاده که برای مقایسه با رویداد روانشاد دکتر ابوتراب نفیسی که رابطه صحیح استاد و شاگرد را میرساند قابل توجه است .
" یک روز سرکلاس درس، دختر من تذکر محترمانهای به استاد خود که اشتباهی در گفتههای اوبوده است میدهد، که مواجه با عصبانیت استاد گشته و با پرخاش و ناسزاگویی او را از کلاس اخراج مینماید. متعاقب این موضوع ، استاد تصمیم به اخراج از دانشکده و قطع تحصیل او میکند که بازحمات زیاد و وساطت اولیاء امور و معذرت خواهی از استاد به کلاس درس و ادامه تحصیل باز میگردد و همچنان خاطرۀ بسیار بدی از این استاد در خاطر وی بر جای گذاشته است.استادان و آموزگاران عزیزی که تدریس میکنند، بهتر است سعی نمایند با دانشجویان خود برخورد دوستانه و نه خصمانه داشته باشند ونفیسیوار با آنها رفتار نمایند ، نه رفتاری آنچنان ناپسند شبیه استاد دختر من که اولی مقبول و دومی مذموم است. درسال 1343 (56 سال پیش ) که درسال آخر تحصیل در دانشکده پزشکی بودم از روانشاد دکتر ابوتراب نفیسی تقاضا نمودم به رسم یاد بود مطلبی به یادگار برای من بنویسید، این دست نوشته که با عکس او همراه است برای من ارزش زیادی دارد که آنرا نگهداری کردهام، سعی بر آن داشتهام دردوران طبابتم آنرا آویزۀ گوش قرارداده و بدان عمل کنم .
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
برچسب ها
ثبت نظر