اختلال در مناطق مغزی دخیل در تشکیل بینشوبصیرت (Insight) (شناسایی هوشیارانهی اختلال در خویش در روانپزشکی)، اشاره به آگاهی هوشیار و درک شخص از نشانههای رفتار غیرتطابقی و پویش روانی خود دارد که نقش فوقالعادهای در تغییر شخصیتی و رفتاری فرد ایفا مینماید. این مطلب ممکناست در توضیح این موضوع مفید باشد که چرا برخیاز افراد که از بیاشتهایی عصبی رنجمیبرند، در شناخت و تشخیص عادات غذایی ناکارآمد و خطرناک با مشکل روبهرو میشوند. در کارآزمایی پیرامون اتصال مغز ساختاری، آن دسته از بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی که در آزمایش اندازهگیری توانایی تشکیلInsight کمترین امتیاز را داشتند، در مناطق مغزی که مربوط به شناخت خطا و نظارتبر تعارض و دروناندیشی/خوداندیشی (Self reflexion) میشود، بیشتر از بیماران دیگر اختلالهای اتصالی (Connective abnormalities) داشتند. افرادیکه اختلال بدشکلی بدنی داشتند، در برخیاز این اختلالهای اتصالی سهیم بودند.بیاشتهایی عصبی(Anorexia Nervosa)، بهطور بالقوه اختلال خوردن خطرناک است که مشخصهی آن خودگرسنگی (Self Starvation) و کاهش وزن بیشازحد است و اختلال بدشکلی بدنی (Body Dysmorphic Disorder:BDD) که درآن افراد غرق در خطاهای سوء درمورد ظاهر فیزیکی خود میشوند، درواقع یک اختلالروانی است که شامل تصویر بدنی مخدوش، (Distorted Body Image)، وسواس فکری و آگاهی هوشیارانهی ضعیف است. این دو اغلب با یکدیگر و بههمراه نشانههایی که معمولاً برای اولینبار در طول دوران بلوغ ظاهرمیشوند رخمیدهند. بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی که Insight ضعیفی دارند، ازآنجاکه نمیتوانند این واقعیت را بپذیرند که وزن کم آنها به سلامت آنان آسیب جدی میزند و حتی ممکناست منجر به مرگشان شود، واکنش خوبی به درمان نشاننمیدهند.
مغز افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی که Insight ضعیفی دارند، بهگونهای رفتارمیکند که زمانیکه به آنها هشدارداده میشود که با ایجاد محدودیتهای شدید غذایی خود را درمعرض خطر جدی مرگ قـرارمیدهنـد، احساس خطر نکرده و هشدار را جدی نمیگیرند (Not generate an eror message).
شبکهی مغزی غیرطبیعی در افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی شامل چندین منطقهی مغزی، ازجمله سینگولیت قدامی دمُی (Caudal anterior singulate) و سینگولیت خلفی میباشد که در بررسیهای دیگر نشانداده شده که عملکرد صحیح این مناطق در شناخت خطا، نظارت بر تعارض و دروناندیشی یا خوداندیشی بسیار مهم است.
برای نمونه، در بیماران مبتلا به اختلال وسواس اجباری (OCD)، سینگولیت قدامی دُمی دارای فعالیتی بیشازاندازه است و این گروه حتی درصورت نبودن موضوع و مشکل در موردی، اینگونه برداشتمیکنند که پیوسته در معرض مشکل هستند؛ مثلاً پساز چندبار کنترلکردن درب، باز احساس میکنند که درب ممکن است قفل نشدهباشد.
در حالت کلی نتایج اینگونه اظهارمیکنند؛زمانیکه برداشتهایتان با دیگران یا با واقعیت متفاوت است، باید قادر به دیدن تعارض یا خطا باشید. برای نمونه، در افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی، اینجملهی«درحقیقت ممکناست که بیشازحد لاغر باشم، حتی اگر هنوز هم فکر میکنم که چاقم» ممکناست نوعی تعارض باشد. سپس، باید قادر به تأمل دربارهی این تعارض و معنای آن باشند. اگر قادر به چنین کاری باشند، چنین بینشی منجر به نوعی تصمیمگیری تطبیقی میشود، مانند: «من باید بهخودم کمک کنم تا رفتارم را تغییردهم وفردی سالم شوم» و پساز آن فرد شانس بهتری در بهبود یافتن بیماریش خواهدداشت و بدون چنین بینش و بصیرتی قطعاً دچار مشکل میشود.
کارآزمایی:
محققان به بررسی تفاوتها و شباهتهای موجود در الگوی اتصال مغزی مربوط به ۲۴تَن که وزن خود را بازیافتهبودند و مبتلا به بیاشتهایی عصبی بودند (شرکتکنندگانی که معیارهای بیاشتهایی بهجز آمنوره را داشتند و همگی آنها دارای شاخصهای تودهی بدنی (BMI) ۱۸/۵ یا بالاتر بودند) و ۲۹شرکتکنندهی مبتلا به اختلال بدشکلی بدنی و ۳۱شرکتکنندهی کنترل سلامتی پرداختند. هیچ یک از آنها هنگام این آزمایش مورد تجویز داروهای روانپزشکی قرارنگرفتند. بصیرت و هذیانبافی (Delusionality) با استفاده از پرسشنامههای تخصصی اندازهگیری گشته و معیارهای گزینش شرکتکنندگان با دقت بسیار انتخاب شدند. زیرا گرسنگی درازمدت بر مغز تأثیر عمیقی دارد و در اتصال غیرطبیعی شبکههای مغزی دخیل و سهیم است. افراد بسیار کم وزن به دلیل تأثیر گرسنگی فعال بر نتایج، مورد ارزیابی قرارنگرفتند.
درچنین مواردی، محققان مطمئن نیستند که آیا بیماری سبب اختلال شبکهای گشته و موجب بازتاب اثرهای فعلی گرسنگی بر سیستم عصبی مرکزی می گردد یا خیر.
محققان با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی ـ ساختاری (Structura/MRI) و تصویربرداری پخش وزنی (Diffusion-weighted imaging)، از مغز هر شرکتکننده عکسبرداری کردند. سپس، برای هر یک از شرکتکنندگان نقشهای ایجاد کردند که نشان میداد که کدام مناطق از مغز سطح بالایی از اتصال را نشانمیدهند. آنها نشاندادند که درافراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی در مقایسه با شرکتکنندگان سالم، اتصال در سینگولت قدامی دُمی و سینگولت خلفی با بقیهی بخشهای مغز، ارتباطی ضعیف وجود دارد. شرکتکنندگانی که امتیازِ بصیرت (Insight) بدتری داشتند، ادغام و یکپارچگی بدتری از این مناطق را در مغز خود دارا بودند.
ثبت نظر