اختلالات خلقی در روانپزشکی گروه وسیعی از اختلالات را شامل میشود که خلق مرضی و آشفتگیهای مربوط به آن، نمای غالب آنها را تشکیل میدهد این گروه از اختلالات علائم ونشانههای ترکیب یافتهای هستند که هفتهها و ماهها طول میکشند و کارکردهای معمول فرد را مختل می سازند و معمولاً عودکننده هستند غالباً با الگویی دورهیی یاچرخهای تظاهر میکنند. افراد در اینگونه اختلال طیف وسیعی از حالات خلقی را احساس میکنند و مجموعهی تظاهرات عاطفیشان به همان اندازه بزرگ و وسیع است.
ازعهد باستان مواردی از افسردگی را درمردم ثبت نمودهاند و متون کهن مانند داستان «پادشاه شائول» درعهد عتیق و یا داستان خودکشی«آژاکس» در (ایلیدهومر) توصیفاتی از نشانگان افسردگی است و بقراط درچهار صد سال قبل ازمیلاد مسیح اصطلاحات (شیدایی) و مالیخولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کاربرد وپزشک رومی به نام (سلوس) درکتابش «دربارهی طب» مالیخولیا را به عنوان نوعی افسردگی ناشی ازغلبه صفرا ذکر نمود.
اختلال افسردگی اساس اختلال شایعی است که شیوع مادامالعمر آن حدود 15 تا20٪ و در زنان و در مردان حدود۱۰٪ ذکر گردیده و میزان زیادی از اختلالات افسردگی اساسی دربین مراجعه کنندگان به پزشکان عمومی دیده میشود.
درسراسر جهان ودرتمام فرهنگها وکشورها اختلال افسردگی شیوع بارزی داشته و میزان بروز آن درزنان دو برابر مردان است و این اختلالات شاید به علت تفاوتهای هورمونی و زایمانهای مکرر و فشارهای اجتماعی و روانی بر زنان، درآنها دو برابر می باشد.
اختلالات افسردگی اساسی معمولاً در سنین حدود 40سالگی بروز نموده ولی اختلال بروز آن ازکودکی تاپیری وجود دارد. همهگیرشناسی افسردگی درمردان با الکلیسم وسایر سوء مصرفهای مواد درارتباط است.
میزان افسردگی وخودکشیهای ناشی از آن معمولاً در افراد مجرد، بیوه، طلاق ویا افراد بیکار و بیسواد که هیچگونه تحصیلات دانشگاهی ندارند، شایعتر است و در بررسیهای انجام شده میزان شیوع افسردگی در نژادهای مختلف یکسان است.
عوامل زیستی مؤثر در ایجاد افسردگی، معمولاً در ارتباط با کاهش واسطههای شیمیایی مغز به خصوص نورآدرنالین و سروتونین بوده و اینان واسطههای شیمیایی هستند که بر خلق و انرژی، خواب و خوراک، ذهن و حافظه اثر دارند و کاهش آنها پدیدهی افسردگی را ایجاد مینماید وتمام ساختارهای هورمونی مانند تیروئید، تخمدانها، غدد فوقکلیوی وسیستم های مختلف مغزی را تحت تأثیر قرارداده واین محور عظیم عصبی و غددی تحت تأثیر قرارمیگیرد.
میزان افسردگی درافرادی که بستگان درجه اول آنان از افسردگی در رنج اند، شیوع بیشتری داشته و گاه آنان تا ده برابر بیشتر ازسایر افراد طبیعی مبتلا میگردند،که این نشانی از ژنتیک بیماری است.
علائم افسردگی عمده مجموعهیی از علائم بالینی است که فرد خلقی ناشاد و غمگین بر او حاکم بوده و کلیهی عوامل لذتبخش درزندگی او کاهش یافته ودیگر چیزی قادر به خوشحال کردن او نیست و تمام جذابیتهای زندگی را از دست داده و دیگر به فرزندان ، نه شغل او ونه تعطیلی وخرید ونه هیچ چیز دیگر برای او جذاب نیستند. در افسردگی فرد کاهش انرژی شدیدی یافته وهمیشه خسته به نظرمیرسد و حتی از صبح که قراراست شاداب برخیزد با غم و اندوهی فراوان از اینکه چرا دوباره روز شده، با بدنی دردناک وکوفتگی شدید عضلانی برمیخیزد، رفتار او بسیار کند گردیده ودیگر تحرک وانرژی کافی، حتی برای اعمال معمولی روز را ندارد، به دلیل اینکه در روز دیگر جذابیتی برای او وجود ندارد و هیچ چیزی قادر به خوشحال کردن او نیست، احساس کاهش اشتها، بهعلت آنکه دیگر غذا به عنوان یک غریزه،برای او کشش ندارد، احساس فراموشی و عدم تمرکز، احساس خواب آلودگی، پرخوابی، با بیخوابی شدید، احساس کاهش شدید میل جنسی، احساس گناه به خاطر زنده بودن و احساس هذیانگونهیی که سربار دیگران است و وجودش برای دیگران ارزش ندارد و انگار او درمیان جمع اضافه است و به جز دردسر، چیزی دیگرندارد، افسردگی دنیای بسیار تیره و تاریکی ایجاد نموده و فرد هیچ نقطهی روشن در اطراف خود مشاهده نمیکند و آیندهیی روشن را نیز برای خود و خانوادهی خود متصور نیست. روزها شبیه یکدیگر شده و تفاوتی بین روزها احساس نمی کند. اعتماد به نفس پائین در این اختلال، توان تصمیمگیری و ارادهی او را گرفته و سرانجام به علت تیرگی و سیاهی با احساس خستگی مفرط، عدم اشتها و خواب منظم و با احساس بیارزش بودن ، به فکر مرگ سوق مییابد واین احساس به او غلبه میکند که «اگر نباشد بهتر است» (اگر نبود بهتربود) و در شروع افسردگی85٪ مبتلایان به این اختلال افکار روزمره مرگ و خودکشی را داشته و به نحوی سعی مینمایند با طراحی نقشهیی خود را رها سازند و دست به قتل نفسی جهت رهایی بزنند و درپایان دورهی افسردگی15٪ از آنان به علت خودکشی دیگر دربین ما نیستند. روانپزشکان قادر به درمان بیش از 85٪ از افســردگان خواهند بود و به رغـــم داروهای زیادی که کشــف گردیــده و بستری و شوکالکتریکی(ECT) و روان درمانهای حمایتی، درمانی بسیار موفق دراین گروه خواهیم داشت، ولی طبق گزارشها در بهترین مراکز درمانی دنیا فقط 25٪ از افسردگان جهت درمان مراجعه میکنند و یادآور میشوند و75٪ آنان به علت عدم آشنایی به بیماری درمان نگردیده و دوران تاریک افسردگی را طی مینمایند. افسردگی به خاطر دورههای بودن بدون درمان نیز حدود11تا13 ماه بعد خود به خود بهبود یافته و فرد به سطح خلقی و عملکردی عادی خود برمیگردد و پس هر افت خلقی و سنگینی و خستگی بدون علت را به عوامل اجتماعی،فقر، تنگدستی و ضایعات سیاسی و اجتماعی نباید نسبت داد. این اشکال ژنتیکی در وجود ماست و افسردگی اساس،آندروژن و دورنزا بوده و عوامل محیطی فقط در بروز آن دخیل هستند، نه درایجاد آن،به این مفهوم که ژن افسردگی درون ماست ویا حادثهیی تنشی و اختلافی این افسردگی بروز مینماید و باید انتظار داشت که چه زودتر وچه دیرتر، بالاخره بروز می نماید واین عوامل خارجی فقط عامل شعله ور ساختن این ژن بیمار هستند....
ثبت نظر