موسیقی بهعنوان یک درمان غیردارویی برای درد، توسط روی و همکارانش (2008) و ژائو وچن (2009) مورد آزمون قرارگرفته بود. هردو بررسی اثرات مداخلات موسیقیایی جاذب را بر درک درد ارزیابی نمودهاند و هردو مورد گزارش کردهاند که موسیقی دلپذیر یا دلچسب، باعث کاهش درد تحریک شده توسط گرما شده است. درحالی که موسیقی غمگین یا ناخوشایند، درک درد را تحت شرایط یکسان افزایش میدهد. درواقع موزیک شاد باعث میشود انسان با روحیهی بهتری به زندگی ادامه دهد و تسکین درد و کاهش اضطرابی که میتوانند درد را تشدید کنند، بهعنوان یکیاز کاربردهای امیدبخش موسیقی درمانی شناخته شوند. کولیچ وهمکارانش (2003) گزارش کردهاند که موسیقیدرمانی هم باعث بهبود خواب و هم کیفیت زندگی ۶۵ بیمار مبتلا به درد کمر مزمن یا حاد شدهاست. پاتولاکی و همکارانش (2008) یافتند که گوشدادن به انواع موسیقی، باعث کاهش درد و اضطراب دربیماران استفاده کننده از همودیالیز میگردد.
این نکته حائز اهمیت و اثبات شده است که موسیقی درمانی، برای درد و اضطراب در اطفال و کودکان و همینطور افراد بالغ مفید میباشد. در نتایج دو ارزیابی صورت گرفته در اطفال، موسیقی برای نوزادان زودرس پخش و باعث کاهش درد و بهبود در گفتار شد (سیگانکو وهمکارانش2007). در یک تحلیل صورت گرفته توسط کلاسن و همکارانش (2008) با هدف بازبینی۴۰۰ بررسی روی اطفال، آنهایی که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند و نوجوانانی که دورههای درمانی را میگذراندند، درد و اضطراب تقلیل یافته در سطح متنوعی از زمینههای بالینی مشهود بودند.
کاربرد موسیقیدرمانی در کودکان ممکناست بهطور خاصی حائز اهمیت باشد. چراکه بیشتر درمانهای درد معمولاً آزمونهای منظم را نگذراندهاند. همچون مواردی که درافراد بالغ مشاهده شده است. درنتیجه، اثرگذاری، اثرات جانبی و دردهای مداخلات دارویی برای کودکان، نسبت به افراد بالغ کمتر استناد شده است واین فقدان دانش ویژهی مربوط به کودکان، ممکناست مشکلساز شود. بنابراین موسیقیدرمانی میتواند یک دوای ممد، ارزشمند و ایمن غیردارویی برای درمانهای متداول درد و اضطراب کودکان باشد. این کاربرد باید در جهت تشخیص این مسأله به کارگرفته شود که مغز کودکان در مقایسه با افراد بالغ، بهصورت متفاوتی واکنش نشانمیدهد و اینکه آموزش موسیقیایی، زیر لایههای اساسی مغز کودکان را اصلاح میکند.
درکل، شواهد نشان میدهند که موسیقی برای ارتقاء احساس تندرستی و تسهیل اهداف درمانی قابل استفاده میباشد. اما با تأثیر بیشتر موسیقی دراین موارد و دیگر موقعیتهای جاذب، قابل استفاده میباشد. برای مثال مدیریت درد، منابع فیزیولوژیکی و گذرگاههای عصبی که باعث میشوند موسیقی بیشتر شناسایی شود. دیگر اثرات حائز اهمیت فیزیولوژیکی که همبستگی نزدیکی با موسیقیدرمانی دارند، شامل اثرات موسیقی بر میزان تپش قلب، میزان تنفس، و اشباع اکسیژن میشوند (حس 2003،تراپ 2009). بنابراین واکنشها به موسیقی اغلب بهصورت غیرعینی منظور میگردند. نتایج بررسیها نشان میدهند که متغیرهای وابسته به ریه وقلب، به عناصر موسیقیایی و تغییرات در هدف و شیوههای تاحدی قابل پیشبینی واکنش نشان میدهند. اثرات غیرعینی موسیقی اثرات فیزیکی و هیجانی را نشان دادند که هردوی آنها قطعاً بهطور غیرمستقیم بر مغز تأثیرگذار هستند.
ثبت نظر