اختلالهای روانی را میتوان شامل همهی بیماریهای روانی، اختلالهای شخصیت و همهی رفتارهایی دانست که ازنظر علمی «نابهنجار» بهشمار میآیند. بررسی و ارزیابی اختلالهای روانی مستلزم طبقهبندیکردن آنهاست. شاید بتوان اختلالهای روانی را در دو دستهی مهم بررسی و ارزیابی کرد. یکدسته شامل اختلالهای روانی ناشیاز ضایعات بدنی میشود و دستهی دیگر بیماری های روانی را که منشأ عضوی ندارند، دربر میگیرد.
-اختلالهایروانی ناشیاز اختلالهای عضوی شامل همهی اختلالهایی است که بهطور مستقیم به ضایعات بدنی و اختلالهای دستگاه عصبی مرکزی مربوط میشوند.
ـ اختلالهای روانی کنشی اگرچه در مواردی به اختلالهای بدنی نیز مربوط میشوند، اما چون نتیجهی واکنشهای معیوب دربرابر فشارهای روانی است، شکل و الگویی روانی دارند و میتوان آنها را در گروههای زیر ارزیابیکرد:
ـ اختلالهای عاطفی یا خلقی مانند افسردگی
ـ بیماریهایی که وجه مشخص آنها اختلال در تفکّر، احساس، عاطفه و برخورد با واقعیت است.
ـ اختلالهای رفتاری به مفهوم وسیع آن یا اختلالهای منش که ممکناست فرد از آنها آگاه باشد و درصدد مبارزه با آنها برآید و یا آنکه بهطور ناخودآگاه به انجام رفتارها بپردازد.
اختلالهای روانی کنشی را میتوان شامل نوروز (روان نژندی) و سایکوز (روانپریشی) دانست. درمورد نوروز (Neurosis) عدهای از محققان نوروز را به آن دسته از اختلالهای روانی اطلاق مینمایند که بیمار را از برخورد با واقعیت محروم نمیکند و حقایق دنیای خارج به توهم تبدیل نمیشود. بهعبارتدیگر نوروز، نوعی اختلال روانی است که فرد به آن آگاهی دارد. اضطراب، وسواس، ترسهای مرضی و هیستری را میتوان ازجملهی نوروزها دانست.
روانپریشی یا سایکوز (Psychosis) بهمعنای وضعیت روانی غیرطبیعی است. سایکوز اصطلاحی است که در روانپزشکی برای حالتی روانی بهکارمیرود که در آن تماس بیمار با واقعیت قطع میشود. در واقع سایکوز به انواع جدّی از اختلالات روانی اطلاق میشود که درطی آنها ممکناست بیمار به توهم و هذیان مبتلا شود.
برخیاز محققان سایکوز را اختلال اساسی در شخصیت و برداشت شخص از محیط و پاسخ او نسبت به آن میدانند. بهاینترتیب فرد سایکوتیک، در دنیای تخیلات زندگی میکند اما فرد نوروتیک، در جهان واقع بهسرمیبرد. البته بیمار نوروتیک که حس کفایتش کاهشیافته است ممکناست برای زندگی در دنیای واقعیت با مشکل روبهرو شود.
مشکل بیمار سایکوتیک این است که اصولاً در دنیایی زندگی می کند که درآن از حقیقت خبری نیست. فرد سایکوتیک نمیتواند با محیط و اطرافیان خود مراودهی درست و منطقی داشته باشد. باید بهایننکته نیز تأکیدکنم که از دیدگاه دیگر محققان، ممکناست هیچ تفاوتی بین نوروزها و سایکوزها وجود نداشته باشد و نوروزها به سایکوز تبدیل شوند که بحث دربارهی آن دراینجا نمیگنجد.
همانطور که اشارهشد اختلال شخصیت آدمی انواع مختلفی دارد و رفتارهای نابهنجار او نیز متعدد میباشد. اختلال شخصیت پسیکوپاتیک، که برخیاز مکتبها آن را در گروه اختلال شخصیت ضداجتماعی ارزیابی کردهاند، یکیاز انواع اختلالهای شخصیّت است. در اختلال شخصیت ضداجتماعی، فرد نمیتواند خود را با قوانین و موازین اجتماعی سازگار نماید.این شخصیتها پساز ارتکاب اعمال خلاف قانون نیز احساس ندامت و گناه نمیکنند. افراد مبتلا به Anti Social Personality Disorder نسبت به قوانین و حدود خود بیتفاوت میشوند. دراینحالت، اغلب اوقات حقوق دیگران را نادیدهگرفته و آنها را نقض میکنند.
سایکوپات شخصی است که اختلال پایدار شخصیت دارد و در زمینهی تطابق و سازگاری با محیط و مقرارات و رسوم آن رفتار نابهنجار نشانمیدهد. سایکوپاتها افراد ناپخته، بیکفایت، خودخواه و غیرمسئولی هستند که به درد هیچ کاری نمیخورند. آنها سازش اجتماعی ندارند، احساس مسئولیت نمیکنند، خلافکار هستند، کلاهبرداری میکنند، به جنایت و رفتارهای ضداجتماعی تمایل دارند و درواقع انگل جامعه میباشند. رفتار سایکوپاتها معمولاً تهاجمی است و چون وجدان روشن و بیدار ندارند از اعمال خلاف خود احساس گناه و شرم نمیکنند و از گذشتهی خود و حتی از مجازاتهایی که برای کار مجرمانهشان اعمال شدهاست، عبرتنمیگیرند و به خلافکاری و رفتار ضداجتماعی خود ادامه میدهند. جالب است که بیشتر سایکوپاتها از هوش طبیعی و در مواردی حتی بالاتر برخوردارند.افراد سایکوپات نمیتوانند معیارها و ارزشهای اخلاقی جامعه را بپذیرند و ازاینرو میل به پذیرش مسئولیت نیز ندارند. سایکوپاتها فاقد حس همدردی هستند و به خوشبختی و سعادت دیگران علاقهای ندارند. سایکوپاتها خودخواه هستند و در مهرورزی و عشقورزیدن و وفادارماندن بسیار ناتوانند. این افراد ممکناست بسیار فعال باشند، اما پشتکار ندارند. این اشخاص میتوانند دیگران را تحتتأثیر قراردهند و معمولاً جلبتوجه و محبت دیگران برایشان آسان است. سایکوپاتها در موارد متعدد خود را موجه جلوه میدهند، اما به هیچوجه صادق و درستکار نیستند. آنها بسیار پُرتوقع هستند، ولی دربرابر کسی که به آنها روی میآورد بیتفاوت و ناصادقند. ماجراجو هستند و در وجودشان عشق بسیار اندک است یا وجود ندارد. غیرقابلاعتماد و بیوفا هستند. آنها را میتوان بیریشه و بیثبات دانست که مرتب درپی لذتجویی آنی میروند. بیشتر آنها چربزبانند و با جذابیت سطحی خود درپی فریب دیگران هستند. جالب است که این اشخاص همیشه ناراضی و یاغی و طلبکارند. اگر امیال و هوسهای آنها برآورده نشود، به خشونت دستمیزنند و بهرغم بهرهی هوشی بالایی که دارند پیدرپی شکست میخورند. اخراج از مدرسه یا محیط کار در سوابق این افراد دیده میشود و بسیاری از آنها مرتب شغلهایی را انتخاب و پیدرپی ازدست میدهند.
برخیاز مکتبها سایکوپاتها را به دوگروه مهاجم (aggressive) و بیکفایت (inadequate) تقسیم کردهاند. سایکوپاتهای مهاجم اختلالرفتاری شدید دارند و شامل افراد خشن، متجاوز، پرخاشگر و ستیزهجو، ناسازگار و ضداجتماعی، سادیست و نیز بسیاری از مجرمانیکه بهطورمرتب مرتکب جرم شدهاند میشود.
سایکوپاتهای بیکفایت یا نالایق اشخاصی هستند که با نشانههایی چون مزاحمت، مشروبخواری و استفاده از موادمخدر و ارتکاب جرایم کوچک، دزدی، دروغگویی، جیببری و خلافکاری شناخته میشوند و درطی زندگی مشکلات زیادی برای خود و خانواده و اطرافیانشان ایجادمیکنند.
تأکید بر ایننکته ضرورتدارد که نقش خانواده درایجاد اختلالهای شخصیت انکارناپذیر است. اگرچه محرومیت عاطفی، فقدان مهر مادری، طرد و اختلافات مداوم زناشویی، اعتیاد و بهطورکلی سالم نبودن محیط خانواده سبب میشود که احتمالاً فرزند نتواند در زندگی مهر و عشق و عواطف دیگران را احساسکند و با احساس ناامنی، حس تقصیر و گناه و رفتارهای نابهنجار و خصمانه به ترک مدرسه و اقدام به ناسازگاری با محیط نماید اما حمایت افراطی و توجه بیشازحد به کودک نیز او را آمادهی کجروی، ناسازگاری و تجاوز به حقوق دیگران میکند. درست است که بیمهری و محرومیت و ناکامی و استرس، کودک و نوجوان را تحتفشار قرارمیدهد و با دوام فشار روحی تغییرات مشخّصی در شخصیت و اعمال و رفتار و اندیشهی فرد ایجاد میشود و شکست و ناکامیهایی که سبب تحقیر فرد و مانع تأمین نیازهای روانی او میگردد، کوششهای دفاعی را درهم میشکند و به ایجاد اختلالهای روانی میانجامد، اما با حمایت افراطی خانواده نیز، کودک لوس و نازپرورده بارمیآید و درنتیجه با صفاتی مانند خودخواهی، پُرتوقعی، سرکشی و یاغیگری و عدم پذیرش مسئولیت نخواهد توانست بهصورت انسانی بالغ و بزرگ و مسئول و مستقل زندگی کند. در بخش دیگری، به بررسی اینکه چرا کسانی برای همیشه ناپخته و ناکامل باقیمیمانند و با شخصیت نابهنجار زندگیمیکنند، پرداخته میشود.
ثبت نظر