دیروز، برای ششمینبار با مترو سفرکردم و چون در دومین ایستگاه سوار مترو میشدم، صندلی خالی برای نشستن بود. از همان آغاز سفر، کار شش همسفری که روی صندلی روبهرو نشستهبودند، توجهام را جلبکرد. هر شش فرد، بهمحض نشستن، گوشی موبایل را روبهروی خود گرفتند و با داشتن هدفون یا نوعی گوشی برگوش یا لبخندمیزدند و یا اخممیکردند. سن آنها بین ۱۸ تا۳۰ یا۳۲سال بود. هردوسر زانوی شلوارجین یکی از جوانها پاره و نخنما بود و بهنظرمیرسید که مُدخواهی سبب آن شدهباشد. هرگاه نگاهش را از صفحهگوشی برمیداشت و بهنگاه من خیرهمیشد، گمانمیکرد مردی بیخبر از فضایمجازی غبطه گوشی اورا میخورد و احتمالاً احساس غرور میکرد. یکی دیگر ازآنها تیشرتی که آرم یک باشگاهورزشی ایتالیا را روی سینهاش داشت پوشیدهبود و بیشتر عبوس بهنظرمیرسید. او ریش مربعیشکل ۲×۲ سانتیمتر و هیکلیدرشت با بازوانی ستبرداشت و با گذاشتن کولهپشتی خود دربین پاهایش، طوری نشسته بود که جا را برای طرفین خود خیلی تنگمیکرد. بتدریج که در ایستگاههای دیگر برتعداد مسافران افزودهمیشد، افراد ایستاده نیز درحالیکه گوشی موبایل را تا موازات شانه بالا برده بودند تماشاگر آن بودند، حالت چشم آنها طوری بود که شاید متنی را میخواندند و یا عکسی را میدیدند. برخیاز آنها برای خود، بهگونهای شکلک درمیآورند که انسان گمانمیکرد پانتومیم (Pantomime) اجرامیکنند. درصندلی ششتایی طرف ما، جوانی کنار دستم نشستهبود که کتابی درمورد حقوق جزا مطالعهمیکرد. ازاو پرسیدم در رشتهحقوق تحصیلمیکنید؟ پاسخداد که دوره کارشناسیارشد را میگذراند. پرسیدم شما گوشی موبایل ندارید؟ منظورم را دریافت و گفت: دارم ولی نمیخواهم بررسی سطحی داشتهباشم. با یکدیگر کمی درباره انریکوفری (Enrico Ferri)، جرمشناس ایتالیایی صحبتکردیم. آماده پیادهشدن بودم که با لهجه شیرین شهرستانی پرسید: راستی، چطورشد که اینطور شد؟ وقتی در ایستگاه موردنظر از مترو پیادهشدم، بسیاریاز دخترانی که در همان ایستگاه از واگنهای ویژه بانوان پیاده شدهبودند را نیز دیدم که همگی غرق تماشای صفحه گوشی موبایل خود هستند و مانند اشخاص خوابگرد بهپیشمیروند.
هنگامیکه از پلههای خروجی ایستگاه مترو بالا میآمدم، یاد فارابی و غزالیها (محمد و احمد) افتادم. منظورم از فارابی، ابونصرمحمدبن محمدفارابی است که بهعنوان متخصصفلسفه، منطق، جامعهشناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی معروف بود و مداد نیز برای نوشتن نداشت، اما با قلمنی و در زیر نورشمع و مشعل دهها کتاب ارزشمند را به نگارش درآورد. فارابی نهتنها یکیاز بزرگترین دانشمندان علمنظری موسیقی بود بلکه در عمل موسیقی نیز استادی مشهور و زبردست و نوازندهای توانا و ماهر بود. کتاب موسیقیکبیر او کاملترین و بزرگترین کتابی است که از آغاز اسلام تاکنون درمورد موسیقی به زبانعربی نوشته شدهاست.
همزمان با این تداعی یادمآمد که مدتی پیش، درکتاب گلبانگ سربلندی، بهنقل از پرفسور کارلگوستاو یونگ، روانپزشک و فیلسوف بزرگ سوئیسی نوشتم:
امروزه رشتههای روانشناسی متعددی وجود دارد. روانشناسیعمومی، روانشناسیکودک، روانشناسیزن، روانشناسیدختران، روانشناسیازدواج، روانشناسیتجربی، روانشناسیبالینی، روانشناسیجانوری، روانشناسیاجتماعی، روانشناسیهوشمندان، روانشناسیکمهوشان، روانشناسیبزهکاران، روانشناسیصنعتی، روانشناسیآموزشی، روانشناسیارتش، روانشناسیتربیتی و صدها روانشناسی دیگر ازجمله روانشناسیهای عصر جدید بهشمارمیآیند. اما با وجود این همه روانشناسی، اگر کاوش ژرفایذهن و روانآدمی، بدوندرک کلّگرایانه و فهمدرست از روانانسان انجام شود و روانآدمی بهعنوان یک فرآیند شیمیاییآلی تحلیلگردد، تعبیر نادرستی از روح انسان بهدست میآیدکه گویای احساس موجودیّت و تمامیّت انسان نیست.
یونگ نوشته بود:
«کسی که بخواهد روح و روانانسان را بشناسد، چیز زیادی از روانشناسی تجربی نخواهد آموخت. باید به او توصیهکرد تا نظریههایناب را کنار بگذارد و جامه رسمی دانش را از تن به درکند، آنگاه با قلبی انسانی پا بهعرصه جهان بگذارد و با تمام وجود آسایشگاههای روانی، بیمارستانها و حتی حلبیآبادهای حاشیهشهرها، مراکز بورس، سازمانها و مؤسسات مذهبی و سرانجام عشق وشور و شوق و نفرت و خشم انسانها را لمس و درککند. در این هنگام است که با دانش غنیتر از آنچه در کتابهایآموزشی پیدامیشود، بازمیگردد و بهبیماران و دردمندان یاریمیدهد».
با ازدحامیکه درپلههای خروجی ایستگاه مترو وجودداشت، فرصتکردم تا بهایننکته نیز فکرکنم که بهراستی پیشرفتهای سریع تکنولوژی چهآسایش و ارمغانی برای بشر آورده است و البته درکنار این ارمغان همهجانبه، بهتغییرات پرشتاب سبکزندگی و افزایش انفجاری جمعیت و فشارهایروانی وارده نیز اندیشیدم.
با پیشرفتهایسریع و همهجانبه تکنولوژی، استفاده از ابزارهای دیجیتال گسترشیافته و شبکههای اجتماعی بهعنوان وسایل ارتباطی بیشتر افراد بشر فعال شدهاند. شبکههایاجتماعی و پیامرسانهای موبایلی درسالهایاخیر رشد فوقالعادهای در تمام نقاط جهان داشتهاند. دراین شبکهها افراد برای ارتباطهای خویشاوندی، دوستی و آشنایی، تبادلاتعلمی و دانشگاهی، تبادل اطلاعاتمالی و اقتصادی و تجاری، همسریابی و موارد متعدد دیگر بهیکدیگر متصل شدهاند. سایتهای شبکههای اجتماعی مانند گوگل، یاهو و غیره خدمات اینترنتی متعددی بهمردم ارائهمیکنند و بیشتر مردم با شبکههای اجتماعی فیسبوک، یوتیوب، توییتر، تلگرام، اینستاگرام، وایبر، واتسآپ، اسکایپ و غیره آشنایی دارند. دستکم میتوان گفت که بیشاز نیمی از جوانان و دانشجویان از کار این شبکههای اجتماعی آگاه هستند. با گسترش این شبکهها بسیاری از جوانان وقت خود را در این فضاها میگذرانند. کار با این شبکهها بسیار ساده و عملی است. شخص در تلگرام بهراحتی میتواند پیامها، عکسها، ویدیوها و تمام انواع پروندهها و اسناد مختلف را بدون هیچ مشکلی ردوبدل نماید و آنها را به اشتراک بگذارد.
درعینحال، شاید بتوان ادعاکرد که استفاده افراطی از شبکههای اجتماعی میتواند بهروح و روان و جسم فرد آسیب برساند. براساس برخیاز پژوهشها، اشخاصی که روزانه بیشاز دوساعت از فضایمجازی استفادهمیکنند، احتمالاً سهبرابر بیشاز دیگران بهاحساس تنهایی و انزوا و افسردگی دچار میشوند. اضطراب و افسردگی درپیکار افراطی با این شبکهها افزایشمییابد، درحالیکه فرد در ارتباط و تماس چهرهبهچهره خیلی کمتر احساس تنهایی و انزوا میکند.
استفاده افراطی و وابستهشدن بهشبکههایاجتماعی سبب خستگیمزمن، بیحوصلگی، بیاشتهایی، بدخوابی و بیخوابی، اضطراب، تحلیلرفتن ماهیچهها و کاهش بهرهوری میگردد. دوبارهذکر این نکته را ضروری میدانم که شبکههایاجتماعیکاربردهای مفید و سودمندی نیز دارند که در دنیایماشینی امروز استفاده از آنها لازماست و همانطور که اشارهشد در این مقاله به خوب یا بد بودن شبکههای اجتماعی مجازیکاری نداریم. دراینخلاصه، نتیجه استفاده نادرست از این شبکهها از یکسوی وسادگی یا آزمندی و یا ناآگاهی برخی از کاربران در این شبکهها از سوی دیگر مورد بحث است.
بنابراین اگرچه فضایمجازی، فضاییآزاد برای ورود تمام افراد با هرسن وجنس و سطحعلمی و اعتقادی است و تنها با دراختیارداشتن یکگوشی هوشمند میتوان وارد شبکههایاجتماعی مختلفشد و باافراد حقیقیحاضر در فضای مجازی ارتباط برقرارکرد، اما این ارتباطات و تبادل اطلاعات میتواند بر زندگیواقعی و حقیقیانسان و نگرش او بهدنیای واقعی اثر بگذارد. در این شبکههایمجازی میتوان با افراد همفکر آشناشد، به تبادل اطلاعاتعلمی پرداخت، به انگیزهها و نیازهایروانی یکدیگر توجهکرد، به اخبار جدید دسترسی فوری داشت، از نوآوریها و ابداعات و اختراعات بهسرعت آگاهشد و با یافتن دوستان و آشنایان قدیمی بهبهبود خلقوخو کمکنمود. بادختری یا پسری دلخواه ازدواجکرد و درعینحال میتوان باانتخاب هویتجعلی،کسیبودن و احترامداشتن و مورد قبول واقعشدن را تجربهنمود. شخص دراین شبکههای مجازی میتواند احساسغرور و اعتمادبهنفسی را که ندارد، تجربهنماید و با گریز از واقعیت، نیازهای روانی خود را ارضاکند.
همانطورکه اشارهشد، وجود و گسترش این شبکهها در اینجا مورد بحث و انتقاد نیست. اما استفاده نادرست و افراطی از این شبکهها درخور تأمل است. ارتباط مستمر و افراطی افراد در شبکههایاجتماعی و استفاده همهجانبه از گوشیهای تلفنهمراه دربیشتر ساعات شبانهروز مشکلاتی را نیز برای کاربران بهوجودآورده است که اضطراب و اختلال درخواب فقط یکی ازآن مشکلات است.
بهنظرمیرسد پاسخ این پرسش: «که چرا برخیاز آدمیان بهخود اعتماد ندارند،از هجوم افکارمنفی بهذهن و حتی از احساس خود میترسند و یا برای نفس خود حرمت قائلنیستند و یا احساس دوستداشتن و دوست داشتهشدن را جدی نمیگیرند و همواره با خود درد حمل میکنند و یا با از دستدادن احساس خودشکوفایی و عشق مثبت و سازنده، رفتارهای کلیشهای بروزمیدهند و عواطف انسانی را سست و پیشپاافتاده میکنند؟ میتواند در دامنه بررسی روانشناسان و جامعهشناسان قرارگیرد.
از سالها پیش که برای مدتکوتاهی وقایع صفحات حوادث روزنامهای را تفسیرمیکردم، بهخواندن اخبار این صفحه در روزنامهها علاقمندشدم و درحالحاضر نیز گاهی بهاین صفحات نگاه میکنم. همین چندروز پیشاین خبر در روزنامهای نوشتهبود: دختری بامراجعه به پلیس اظهارداشت مدتی باجوانی درصفحه تلگرام ارتباط داشتم. سپس به او علاقمندشدم. او میگفت میخواهد با من ازدواجکند. کمی بعد او من را به خانهاش دعوتکرد و در آنجا من را مورد آزار و اذیت قرارداد!.
درخبری دیگر دختری باطرح شکایتی در دادگاه گفتهبود:«در یکیاز شبکههایاجتماعی با خواننده مشهوری آشناشدم و بتدریج ارتباطمان شکلگرفت. اما او وقتی فهمید من عاشق صدایش هستم، ازاین موضوع سوءاستفادهکرد و با حرفهایش مرا فریبداد. تصور میکردم او قصد ازدواج با من را دارد. یک روز که با هم قرارداشتیم او به زور من را مورد آزار و اذیت قرارداد!.
درخبر دیگری آمدهبود: دختر جوانی که مورد سوءاستفاده مردی شیاد در شبکههای اجتماعی قرار گرفتهبود، باحضور در ادارهپلیس بهتنظیم شکایت خود پرداخت. او گفت در یکی از شبکههایاجتماعی مجازی بافردی غریبه که پیام دوستی برایم میفرستاد آشناشدم و پساز اینکه مدتی بهصورت مجازی با یکدیگر در ارتباط بودیم، او به بهانه آشنایی بیشتر برای ازدواج با من، مرا فریبداد و من نیز با اعتماد به او عکسهای خصوصی و خانوادگی خود را برایش فرستادم. اما چندروز بعدازاین ماجرا، با پیام عجیبی از وی روبهرو شدم. او بهمن پیشنهاد بیشرمانهای داد و گفت اگر بهخواستهاش عملنکنم، عکسهای من را در فضایمجازی منتشر خواهدکرد. وقتی به او جواب منفیدادم کارش را عملیکرد و ایمیلی برایم فرستاد که حاوی انتشار عکسهای خصوصی من، همراه با مطالب غیراخلاقی و توهینآمیز در شبکههایاجتماعی بود، بهطوریکه اینامر سبب آبروریزی و هتک حیثیت من و خانوادهام دربین خویشان و آشنایان گردید.
تردیدی نیست که تعداد این حوادث زیاد و شاید روزافزون باشد، اما دراینجا قصدپرداختن بهجنبههای روانشناختی این جرایم را نداریم. دراینجا میخواهیم به نخستین پرسشی که ازسوی دانشجوی رشته حقوق در مترو مطرحشد برگردیم: چیشد، اینطورشد؟
یعنی چیشد که دختر ۲۳ساله دانشجو، در شبکهاجتماعی بهمردی که اورا ندیدهبود و خانواده او را نمیشناخت و از واقعیت شخصیت و فرهنگ و سواد او آگاهی نداشت، اعتمادکرد و پذیرفت که به خانه آن مرد برود و بهگفته خودش در آنجا مورد آزار و اذیت قرارگیرد. چطورشد که دختری (برای شوهرکردن) به ارتباط عاطفی در یک صفحهمجازی دل میبندد و بهگفتههای یک کلاهبردار اعتماد میکند و 5میلیون تومان پسانداز خودرا بهعنوان قرض به حساب او واریز مینماید!؟
اگر با این نوشتهها عامیانه برخورد شود، این پرسش عامیانه نیز پیشمیآید که آیا بیهمدمی و بیشوهری تا این حد میتواند دانشجویی را کر و کور نماید؟! چرا با این همه هشدارهایپلیس که میگوید هنگام ورود به شبکههایاجتماعی درفضای مجازی، مراقب کلاهبردارانی که درکمین شما نشستهاند باشید، بازهم برخیاز افراد در دام شیادان میافتند؟! موارد بیشماری از شیادی و کلاهبرداریها ازطریق شبکههایاجتماعی وجود دارد که در اثر اعتماد نابهجای کاربران به افراد ناشناس در دنیای مجازی ایجاد میشود.
در بیشتر شبکههای اجتماعی اینترنتی، روابطزنجیرهای بینافراد بهوجودمیآید که بهمرور زمان سبباعتماد و دلبستگی بین آنها میگردد. درستاست که بیان آرا و عقاید در شبکهاجتماعی مجازیساده و کمهزینه است و ادامه آن سبب وابستگی و دلبستگی و رضایتخاطر جوان میگردد، اما با افزایشتماس با این شبکهها و ایجاد وابستگیها، بتدریج فرد از دنیای واقعی دورمیشود و گمانمیکند آنچه را که در دنیای مجازی میبیند با واقعیت برابر است. تردیدی نیست که اگر جوان نتواند انگیزههای واقعی و نیازهای خودرا در دنیای حقیقی جستجوکند، ممکناست آنرا در شبکهمجازی مطابق میل خود بیابد. دراین شبکهها افراد بهراحتی با همسالان خود ارتباط برقرار میکنند و بسیاریاز آنها با تأییدشدن ازسوی مخاطب، اعتبار و اعتمادبهنفس (هرچند کاذب) بهدستمیآورند.
پیشازاین اشارهکردهام که متأسفانه درمواردی، با گرایش بیشتر بهسوی سادهانگاری و تکساحتیشدن، رفتارهای عاطفی عجیبوغریب و عشقورزی (بهاصطلاح عشقورزی) درخیابان و اتومبیل و شبکههای مجازی، جای احساسظریف و عاطفی انسان را گرفته و نوخواهی و نوجویی، افرادی بهاصطلاح متمدّن را درچنان فشاری میگذارد که برای دستیابی به لذّتی آنی و روابط مبتذل، از هیچکاری رویگردان نباشند. بدیهیاست هنگامیکه از دورهکودکی، هنر زندگیکردن به کودک آموختهنشود و شیوههای خودانگیختگی و خودشکوفایی و عشقورزی و لطف و گذشت را به او تعلیمندهند، نمیتوان انتظارداشت کهفرد باتفکر اصیل و عشقومهر واقعی رشدکند. البته باید بهایننکته نیز توجهداشت که پدر و مادر و آموزگار و مربّی درصورتی میتوانند هنر زندگیکردن را تعلیمدهند که خود معنی و مفهوم زندگی ویژه انسان را درک کردهباشند. اگر مربی و آموزگار خود از رشد شخصّیت و سجایایاخلاقی و هنر عشقورزیدن برخوردار باشند، میتوانند فضایلانسانی را به کودک و نوجوان بیاموزند.
درمقالهای دیگر، به بررسیهایی که برای پاسخدادن بهپرسش «چرا اینطورشد» انجام شدهاست، پرداخته میشود.
نظرات
دکترحسن لطفی
7 سال و 7 ماه و 5 روز پیش
ارسال پاسخ
سلام علیکم واقعا دست مریزاد .خیلی به دلم چسبید.