ما همه یک کاملیم، از چه چنین احوَلیم
در مقالهای باعنوان «چرا اینطورشد؟»، نوشتم ارتباطات و تبادل اطلاعات دراین روزگار لازم و کاربردی است. بسیاریاز مردم در شبکههای مجازی با افراد همفکر خود آشنا میشوند، با یافتن دوستان و آشنایان قدیمی به بهبود خلقوخوی خود کمک میکنند، به تبادل اطلاعات علم میپردازند، انگیزهها و نیازهای روانی خود را به اشتراک میگذارند، بهسرعت از اخبار جدید و نوآوریها و ابداعات و اختراعات آگاهمیشوند. احتمالاً همسر مناسبی برای خود مییابند و درمجموع زندگی را میگذرانند. اما از جنبه دیگر، ممکناست کاربرانی با یکیشدن با این شبکهها از واقعیتها دورشوند و درمواردی با انتخاب هویت جعلی، کسبودن و احترام داشتن و مورد قبول واقعشدن را دراین شبکهها جستجو نمایند و برای رسیدن به خودایدهآلی از خود واقعیشان فاصله بگیرند. دراین مسیر بسیاریاز نیازهای روانی بهطور مجازی ارضامیشود و شخص احساس غرور و اعتمادبهنفسی را که معمولاً ندارد باورمیکند. پژوهشهای متعدد نشانداده است که استفاده مستمر و افراطی و وابستهشدن به فضای مجازی و تلاش برای برآوردن توقعات خودایدهآلی میتواند سبب خستگی مزمن، بیحوصلگی، بیاشتهایی، بدخوابی و بیخوابی، اضطراب، تحلیل رفتن ماهیچهها و کاهش بهرهوری گردد.
شبکههایاجتماعی اینترنتی، از یک سوی به کاربران فرصتمیدهند تا بتوانند تمایلات و علاقهمندیها و افکار و فعالیتهای خودشان را با دیگران به اشتراک بگذارند و بدون توجه به مرز، زبان، جنس و فرهنگ به تعامل و تبادل اطلاعات بپردازند. اما ازسویدیگر، تنهایی، جدایی از خانواده، انزوا، بیگانهشدن با حقیقتها و تضاد و تناقضها نیز مشکلی است که باید بهدقت بررسی و مطالعه شود. با گرفتارشدن دراین تضاد و دوگانگیها فرد دچار نوعی اضطرابمیشود که میتوان آنرا اضطراب دیجیتالی (Digital anxiety) نامید.
با همذات پنداشتن فضای مجازی با دنیای حقیقی ممکناست بنیانهای هویت فرد متزلزل گردد و تردید و نگرانی و اضطراب بر شخص حاکم شود. درواقع ممکناست برای کاربری که در جامعه شبکهای اینترنتی غرقشدهاست بحران هویتی ایجادشود. ساختن هویّت الکترونیک چندگانه موضوعی جدید است که باید جنبههای روانشناختی آنرا بهدقت بررسیکرد. این دوهویّت، یعنی هویّت اولیه و هویت ساختگی، در وضعیت همزمان قرارمیگیرند و فرد نمیتواند بهراحتی مفاهیم و خصایص هویتی جدید را با هویّت قدیمی و همیشگیاش تطبیقدهد. فضای مجازی به کاربر فرصتداده است تا آنطورکه میخواهد هویت خود را، فراتر از هویّت واقعی خویش، در فضای مجازی بازتعریفکند. شخص میتواند در شبکههای اجتماعی هویت یا هویتهای خودساختهای را معرفیکند که گاهی با هویت واقعی تفاوت فراوان دارد.
تعبیرهای جدید از مفاهیمی مانند «دوست»، «خویشاوند»، «خانواده»، «همسر»، «ارتباط»، «هویت» و خلق گویشهای متفاوت و حتی شیوه سلام و احوالپرسیکردن و شکلدادن آنها براساس قالبهای شبکههای مجازی معنا و مفاهیم سنتی را به چالش کشیده است. بسیاریاز کسانیکه اختلالات خلقی و شخصیتی دارند ازاین شبکهها استفاده میکنند. افرادی مانند مشتاقان خودایدهآلی، افراد مهرطلب، اشخاص خودشیفته و کسانیکه عقدهحقارت دارند فضای مجازی را محبوب و بهشتعدن میدانند.
از جوانی ساده اندیش که روزانه ۵ساعت وقتش را در شبکههای اجتماعی میگذراند، پرسیدم دراین شبکهها چه مییابی؟ پاسخداد: وفا و صفا! پرسیدم مگر در دنیای واقعی نمیتوان وفا و صفا را تجربهکرد؟ گفت: اگر میشد که مولوی (حافظ) نمیگفت:
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند؟
برجای بدکاری چومن یکدم نکوکاریکند!!
همانطورکه اشارهشد هویّت در فضای مجازی با هویت در محیط واقعی متفاوت است و فرد میتواند در فضایمجازی از هویّت واقعیاش استفادهکند یا نکند. در دنیای مجازی، شخص هویتش را آنطورکه مایل است میسازد و جهتمیدهد و به دیگران معرفی میکند. دراینصورت خستگیهای مزمن، فشارهای عصبی و ناکامی و تنیدگی میتواند پیامد تغییرات هویتهای متفاوت در فضای مجازی باشد که خود میتواند سبب ناسازگاری و نابهنجاریهای رفتاریگردد. با ورود مفاهیم و معانی تازه به ذهن فرد و قرارگرفتن در قالب هویتهای جدید درمقابل هویت اولیه و اصلی برتضاد و بحران افزودهمیشود و اضطراب با شدت بیشتری خودنمایی میکند.
خواننده محترم و نکتهسنج توجهدارد که تکرار و اشتراک مطالب مقالههای جدید با نوشتههای پیشین من اجتنابناپذیر است. محور اصلی این نوشتهها انسان است و انسان درهرکجا و در هرشرایطی که باشد بازهم انسان است.[انسان میاندیشد، میخندد، میگرید، بازیمیکند، سخنمیگوید، ابزارمیسازد با دیگران همدلی و همدردی میکند، عشقمیورزد، تقلیدمیکند، حسادتمیکند، به قهر و آشتی و کینهتوزی متوسلمیشود، به خشم و ستیزه میپردازد و میکُشد. دراینصورت انسان که میتواند نمونه کمال و آرامش و افتخارآفرین باشد، میتواند وصله ناجور جامعه خود نیز باشد].
انسان پیرو تأثیرهای اجتماعی است. محیط زندگی، روابطاجتماعی، ویژگیهای فرهنگی و نظام اقتصادی در بروز رفتار فرد نقشدارد. وجه اساسی و استوار شخصیّت انسان به روابط دوره کودکی او بستگی دارد و عوامل مختلف اجتماعی نیز وجه دیگر آنرا مشخص میسازد. کودک از واقعیّتهای خانواده و بستگان و کودکستان و همسالان خود متأثر میشود و صاحب شخصیتی رشدیافته یا شخصیّتی منحرفمیگردد و واکنشهای او در جامعه براساس همین واقعیتها بروز میکند. بسیاریاز مردم از نابهنجاری شخصیت و رفتار خود باخبر نیستند. حتی خیلی از اشخاص از معنای زندگیشان آگاهی ندارند. برای این افراد طرز لباس پوشیدن، چیدمان اتاق، آرایش مو، رنگ در و دیوارها و انتخاب سرگرمیها نیز متأثر از اینترنت شدهاست. گویشهای آنها متفاوتشده و باید به آن آگاهی داشت تا مقصود گوینده را دریافت.
حدود ۸۰۰ سال پیش، مولوی با روشن بینی و دلآگاهی به هستی شناسی جان انسانی پرداخته و توجه همهجانبه به نیروهای متضاد آدمی داشته و با دیدگاه کلگرایانه چهره و سیمای انسان را ترسیم نموده است. از نگاه مولوی انسان میتواند چهره زیبا و دلانگیز خودرا به نمایش بگذارد و درعینحال افرادی میتوانند سیمای زشت و پلید خود را نشاندهند. مولوی بهایننکته اشرافداشته است که مشخصنماید انسان کیست و انسان چگونه باید باشد. اگر با نگاه کلگرایانه مولوی به افکار و اعمال انسان نگریسته شود همان نتایجی حاصلمیشود که روانشناسان نامی ۱۰۰سال اخیر درمورد شخصیّت انسان بیانکردهاند. بیمناسبت نخواهد بود که پیشاز ادامه مطلب به بقیه ابیات عنوان این مقاله اشاره شود.
مولوی گفتهاست:
پیـشتـر آ پیـــشتر، چند ازایــــن رهزنـی
چـون تو منـی من توام، چند تویی و منی
نور حقیـم و زجاج، با خود چندیـن لجاج
از چـه گریزد چنیــن روشنی از روشنی
ما همه یـک کاملیـم، از چه چنین احولیم
خـــوار چـــرا بنگرد ســوی فقیـران غنی
راست چرا بنگرد سوی چـپ خویــش خوار
هردو چـــو دست تواند چه یــمنی چه دنی
ما همه یک گوهریم، یک خرد و یک سریم
لیک دوبین گشتهایم زین فلک منحنی
هیـن ز منی خیــز کن باهــمه آمیـزکـن
بــا خود خود حبــهای باهمه چون معدنی
روح یکی دان و تــــن گشته عدد صدهــــزار
همـچو که بــادامها در صـــفت روغنی
چنــد لغت در جهــان جـمله بهمعنی یـکی
آب یـکی گشت چـون خابیهها بشکنی
جان بفرستد خبر جانب هر بانــظر
چـون که به توحیـد تو دل زسخن برکنی
با استفادهاز نظریههای روانشناسان سده گذشت و قرن بیستم مانند فروید، گرینکر، فودور، سالیوان، رانک، آدلر، فروم، یونگ، کارن هورنای و دیگران که درمورد شخصیت و منش انسان بهطور جدی بررسی کردهاند و رشد شخصیت را از نوزادی تا کلانسالی نشاندادهاند، میتوان چگونگی تلاشهای عاطفی افراد را تشریحنمود. پژوهشهای متعدد دانشگاهی نیز نشانمیدهند که شرایط نامناسب اولیه مسیر رشد شخصیت را تغییرمیدهد و آرامش فرد و یکپارچگی شخصیت او را مختلمیسازد. باتوجه به موضوع این مبحث، خودایدهالی (Idealized self) یکیاز تلاشهای ناسالم فرد است که نیرو و انرژی اورا در جهت نامطلوب و کسب شخصیت غیرواقعی هدرمیدهد. خانم کارن هورنای روانکاو آلمانی (۱۹۵۲تا ۱۹۸۸) منشاء اختلالاتروانی را روابط خشن و ناهنجار عوامل محیط با کودک میداند. خانم هورنای معتقد بود که محیط و عوامل فرهنگی در شکلگیری منش کودک دخالتدارد و ریشه تضادها را باید درشرایط دوره کودکی جستجوکرد. نامبرده درسال۱۹۵۰ کتابی بهنام Neurosis and Human Growth نوشت که باعنوان عصبیت و رشد آدمی به فارسی ترجمه شدهاست.
خانم کارن هورنای در نوشتههای خود به نیازهای دهگانه انسان نیز اشارهکرده و معتقد بوده است که بسته بهشدت و ضعف این نیازهای روانی میتوان ناهنجاری روانی اشخاص را دریافت. نیازهای افراطی به محبت و تأیید دیگران، نیاز به حامی و پشتیبان، نیاز به قدرت، نیاز افراطی به آبروداری، نیاز به تحسین و تمجید دیگران و نیاز افراطی به موفقیت ازجمله این نیازها میباشد. هورنای در بررسی این نیازهای روان رنجوران به تشریح شخصیتّهای پرخاشگر، شخصیتّهای منفک از دیگران و کنارهگیر و شخصیتهای مطیع پرداخت و ویژگیهای آنها را تشریحکرد. بهنظر او شخصیتّهای پرخاشگر علیه مردم (Moving Against People) حرکتمیکنند، روند حرکت شخصیتهای کنارهگیردر جداشدن از مردم (Moving Away from People) است و شخصیتهای مطیع بهسوی مردم (Moving Toward People) حرکتمیکنند.
موضوع تلاشهای عصبی برای رسیدن به خودایدهآلی در فضای مجازی مبحثی است که نیاز به بررسیهای متعدد دارد. دراین مبحث شخصیّتهایی مورد ارزیابی قرارمیگیرند که بهجای تلاش برای رشد خود واقعی، برای رسیدن به خودایدهآلی میکوشند و به راهی ناسالم و مشکلساز گاممیگذارند. دراینمسیر شخص تلاشمیکند به هدفهای غیرواقعبینانه و دور از دسترس، دسترسی پیداکند. تلاشعصبی برای رسیدن به خودایدهآلی و جامه عمل پوشاندن به آن بتدریج فرد را از خود واقعیاش دورتر میکند و درنتیجه با متوقفشدن رشد خودواقعی، تلاش مضاعفی برای ساختن خودایدهآلی انجام میگیرد و هرروز از میزان شادی و آرامش واقعی کاستهمیشود و ترس و نگرانی و تشویش و اضطراب گریبانگیر فرد میگردد. افرادیکه برای واقعیتدادن به خودایدهآلی تلاشمیکنند ناگزیر به تحریف واقعیات میپردازند. این تلاشهای عصبی و نادرست فرد را از خودبیگانه میکنند و اورا از ارزشها و احساسات و عواطف واقعی دورمیکنند. دراینحالت احساسات و عواطف و ارزشهای بدلی و ساختگی جایگزین واقعیتها میشود. تردیدی نیست که برای رشد خودواقعی نیز افراد تلاشهای مشابهای انجاممیدهند. اما، درراه نیل به رشد و کمال خودواقعی فرد بهطورطبیعی استعدادهای اصیل و سالم خود را به منصه ظهورمیرساند. انسان برای رسیدن به خودواقعی تلاشهای نوروتیک و نابهنجار و خیالی انجام نمیدهد و از هویّت ساختگی و جعلی استفاده نمیکند. تصویر خودایدهآلی فرد، توقعات عصبی شخص را افزایشمیدهد و اورا بهسوی ناسازگاری و دشمنی و عناد میکشاند. تلاش برای رسیدن به خودایدهآلی شخص را به دروغگویی و حسادت و نارضایی و بیاحساسی و سرخوردگی هدایتمیکند. بسیاریاز آنهایی که برای رسیدن به تصویر خودایدهآلی خویش تلاش عصبیمیکنند در برقراری ارتباط عاطفی با دیگران دچار مشکلمیشوند. توقعات زیاد این افراد از دیگران و طلبکار بودن آنها از مردم و جامعه و توقع تحسین و تأیید دیگران این اشخاص را هرروز ناراضیتر میکند و آنها را ملزم به تلاشهای عصبی بیشتر مینماید. تردیدی نیست که پیامدهای این تلاشها احساس تنهایی و بیکسی و بیچارگی و بیگانگی خواهد بود و درنتیجه بر شدت اضطراب و دلهره و نگرانی نیز افزوده میشود.
باتوجه به مفصلبودن این بحث، در مقاله مستقلی به تحقیقاتی که اخیراً درمورد خودایدهآلی انجامشده است خواهم پرداخت.
برچسب ها
ثبت نظر