خانمX میگفت: «من با مردی ازدواجکردم که پدرش آدم آهنیه! یا چیبگم؟ خیلی تودار و سرد و بیروحه! یکسال است ازدواجکردیم، پدر شوهرم ۱۰دقیقه با من صحبتنکرده. اونقدر سرد و یخ و بیاحساسه که آدم از دستش گریهاش میگیره. این موضوع سبب ایجاد اختلاف بین من و شوهرم شده، چون او هم آدم گرم و بجوشی نیست و از من حمایت نمیکنه. نمیدونم چکار باید بکنم، میترسم چندسال دیگه او هم مانند پدرش بیتفاوت بشه!». برای آگاهی این خانم و امثال او میتوان گفت:
کسانی هستند که میل ندارند با دیگران روابط صمیمی و نزدیک داشتهباشند و نمیخواهند با برقراری روابط با دیگران از زندگی لذت ببرند.
کسانی هستند که تنها و خوددار و منزوی زندگی میکنند و فعالیتهای انفرادی را ترجیحمیدهند.
کسانی هستند که میلوعلاقه جنسی اندکی دارند.
کسانی هستند که تقریباً از هیچکاری لذت نمیبرند و تمایلی به تمجید و تحسین و ستایش دیگران ندارند و نسبتبه انتقاد آنها نیز بیتفاوتند.
کسانی هستند که بهجز خویشاوندان نزدیک، هیچکس را دوست خود نمیدانند و به فردی اعتماد ندارند.
کسانی هستند که ازنظر احساسی و عاطفی سرد و بیروح و کسلکننده و دلمرده و بیهیجان هستند و نسبتبه دیگران احساس گرم و محبتآمیز ندارند.
اینها چهکسانی هستند؟
کتاب راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانیـ 5، یعنی کتاب DSM5 (Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders)، تازهترین نگارشDSM است که بهعنوان کتاب مرجع شناختهمیشود. دراین کتاب اختلالاتروانی را در چند گروه اصلی و زیر گروه آوردهاند. در بخش اختلالات شخصیت این کتاب به اختلال شخصیت پارانوئید، اختلال شخصیت اسکیزوئید، اختلالشخصیت اسکیزوتایپال، اختلالشخصیت ضداجتماعی، اختلال شخصیتمرزی، اختلالشخصیت خودشیفته، اختلالشخصیت هیستریک (نمایشی)، اختلال شخصیتاجتنابی، اختلالشخصیت وابسته و اختلال شخصیتوسواسیاجباری پرداخته شدهاست.
در بـخش اختـلالشخصیــت اسکیـزوئید (Schizoid Personality Disorder:SPD) ویژگیهای شخصیتاسکیزوئید آوردهشده و ملاکهای تشخیصی را ارائهکرده است. براین مبنا اگر فردی چهارمورد از مواردی راکه در ابتدای این نوشته آورده شدهاست داشته باشد، میتوان با ظن اختلالشخصیت اسکیزوئید او را مورد ارزیابی قرارداد. در اختلالشخصیت اسیکزوئید، فرد به روابط اجتماعی توجه و علاقهای ندارد و با سردی عاطفه و نبود احساسات گرم قادر به برقراری ارتباط و وابستگیهای صمیمانه با دیگران نمیباشد. اینگونه اشخاص نسبتبه تشویق و تحسین و انتقاد و هیجانهای دیگران بیتفاوت بوده و قادر به واکنشهای هیجانی مناسب نیستند.
الگوی زندگی در اختلال شخصیتی اسکیزوئید، تنهایی و انزوای اجتماعی است و سرگرمی و تفریحات آنها نیز انفرادی میباشد. در زبان عامیانه این افراد را تودار و یخ و غیرمعاشرتی و آدم آهنی میشناسند. این اشخاص در انتخاب شغل نیز به مشاغل انفرادی و کارهایی که درآنها تماس اندکی با دیگران داشتهباشند گرایشدارند. تحقیقات درمورد افرادیکه اختلالشخصیت اسیکزوئید دارند، نشانداده است که بسیاری ازاین بیماران اگر ناگزیر شغلی را میپذیرند، ترجیحمیدهند تا با انتخاب نوع کار کمارتباط (مانندکار با کامپیوتر و ماشین) و شبکاری، میزان تماس خود با دیگران را به حداقل برسانند. بیمیلی و بیاحساسی افراد SPD نسبتبه دیگران آنها را اشخاصی سرد، نجوش، منزوی و غیرمعاشرتی و درونگرا معرفیمیکند. وجود این صفات در شخصیتاسکزوئید سبب شدهاست تا آنها را باعنوان شخصیت درونگرا(Introverted Personality) نیز بشناسند. فرورفتن در لاک خود، تمایلبهدرون، اشتیاق بهتنهایی، گریز از ایجاد ارتباط اجتماعی و سردی عاطفی و بیتفاوتبودن بهنظر و آرای دیگران درموردخود و نداشتن هیجانهای طبیعی، پیوندعاطفی این افراد را با دیگران قطعمینماید و ازاینرو بیشتر این افراد دوست صمیمی و نزدیک ندارند. خواننده محترم توجه دارد که رفتار شخصیت اسیکزوئید کاملاً مخالف و متفاوت با رفتار شخصیت نمایشی یا هیستریک است. درمعرفی شخصیت نمایشی، اشارهکردم که شخصیتهایHPD تحریکپذیر، سرزنده و نمایشی هستند که برای جلبتوجه دیگران رفتار نمایشی و برونگرایانه و اغراقآمیز بروزمیدهند و با رفتار واکنشی خود، در ظاهر جذاب جلوهگر میشوند و با دیگران مراوده برقرارمیکنند. درحالیکه شخصیتهای اسکیزوئید با درونگرایی و گوشهگیری، علاقهای به عالم خارج و رخدادهای اطراف ندارند و ترجیجمیدهند تا تنها و در خود فرورفته باشند. اینگونه افراد میل ندارند تا در هیچزمینهای دخالت نموده و نقش فعالی داشتهباشند. اگر در مغز آنها اندیشهای نو و خلاق نیز خطورنماید، ترجیحمیدهند تا آنرا برای پیادهکردن و اجرا دراختیار دیگری قراردهند. این افراد نمیخواهند به دیگران وابستگی و با آنها ارتباط داشتهباشند و همکاری و روابط صمیمانه با دیگران برایشان بیمعنا و بیارزش است.
در ملاکهای تشخیصیDSM، ۷مورد آورده شدهاست که اگر شخصی دستکم ۴مورد آنرا دارا باشد (بهشرطیکه این اختلال تنها درجریان اسکیزوفرنی و یا اختلالیخلقی و روانپریشی ایجادنشده و یا ناشیاز عوارض یک بیماری نباشد) در قالب شخصیتاسکیزوئید قرارمیگیرد:
۱ـ برای برقراری روابطصمیمی و نزدیک با دیگران، ازجمله عضویت در خانوده، میل و خواستهای وجود نداشته باشد و ازاین قبیل روابط لذت نبرد.
۲ـ تقریباً همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب نماید.
۳ـ به داشتن روابطجنسی با جنس مخالف بیعلاقه باشد، یا علاقة بسیار اندکی نشاندهد.
۴ـ از انجام هیچکاری لذت نبرد و یا در مواردی اندک خشنودی داشتهباشد.
۵ـ غیراز بستگان درجة اول هیچ دوست نزدیک و صمیمی نداشته باشد.
۶ـ نسبت به تشویق و ستایش و انتقاد و خردهگیری دیگران بیتفاوت باشد.
۷ـ بهجای پاسخ هیجانی مناسب، سردی و بیاعتنایی نشاندهد.
تفکر یک شخصیتاسکیزوئید این است که روابط صمیمی با دیگران ارزشی ندارد و مهم نیست که دیگران درمورد او چه فکری میکنند. تصورذهنی او این است که نباید به دیگران اعتمادنمود و به فرد دیگری وابسته شد. در اندیشه او برقراری ارتباط با دیگران مشکلساز میشود و نباید به همکاری و کمک دیگران اتکا داشت، بهتراست بهتنهایی و بهطور انفرادی کارکرد و از شرکت در محافل و مجامع اجتنابنمود.
تکنیکهای رواندرمانی و شرکت این افراد در گروهدرمانی(Group Psychotherapy) و دریافت داروهایی که اضطراب آنها را کاهشدهد، میتواند برای درمان آنها مفید باشد. باتوجه به این موارد، میتوان گفت که ویژگی شخصیتاسکیزوئید، نداشتن ظرفیت کافی برای برقراری ارتباط اجتماعی بوده و طیف احساسات و واکنشهای هیجانی آنها بسیار محدود میباشد.
در بررسی عللSPD میتوان به عواملژنتیک و عواملمحیطی اشارهکرد. نقش عوامل ژنتیک در مقالهای جداگانه شرح داده خواهدشد، اما درمورد عوامل محیطی باید به نقش خانواده توجهی خاص داشت. پیش ازاین به نقش پدر و مادر در مهرطلبی، مکانیسمهای دفاعی مانند خیالپردازی، واپس روی، بازگشت و واپسزنی، همانندسازی، دلیلتراشی و نیز پرخاشگری و تعدّد شخصیت اشاره نمودهام. دراینجا نیز باید به فقدان صمیمیت و محبت در خانواده و ناامنی در محیطخانواده توجهداشت که میتواند خوشبختی و سعادت فرد را کاملاً مختلسازد.
خانواده مهمترین عاملی است که بر تشکیل و تکوین و رشد و تکامل شخصیت اجتماعی کودک اثر میگذارد. رفتار و افکار پدر و مادر، تأثیر عمیقی در شکلگیری شخصیتکودک دارد. کودک با مشاهده نحوه رفتار و اعمال پدرومادر خود، ارزشهای اجتماعی را تجربهمیکند و در یک خانواده سالم میآموزد تا در زندگی اجتماعی بتواند با برقرارکردن روابط اجتماعی، احساسمسئولیت نموده و با کسب شخصیت سالم، رفتاری بهنجار داشته باشد. در خانوادهای که در آن به کودک ناسزاگویی و ستیزهجویی، دشنام، نفرین، خشم، نفرت و بیمهری آموختهشود، نمیتوان انتظارداشت که شخصیت کودک به طورطبیعی رشدنموده و کمال یابد. بررسی محیط کودک در ۵سال اول زندگی او نشانداده است که عدمتوجه پدر و مادر به کودک و بیمهری آنها و فقدان صمیمیت در خانواده و بیاعتمادی و خیانت و دروغ و تزویر و ریا، میتواند نقش مخربی در سلامتشخصیت کودک داشتهباشد. خانواده در رشد و تکامل اجتماعی کودک نقشی اصلی را دارد و طرز رفتار پدر و مادر با یکدیگر در رشد و تربیت اجتماعی کودک اهمیت ویژهای را دارا میباشد. فرهنگ موجود در خانواده و رفتار اعضای خانواده بایکدیگر، در رشداجتماعی کودک اثرمیگذارد و میتواند کودک را با ارزشهای اجتماعی آشنا نموده و یا اینکه اورا از رشد صحیح اجتماعی باز دارد. بهطورکلی باید هدف تربیت اجتماعی درست این باشد که در کودک نشانههای رفتار ناسازگار ایجادنگشته و گسترش نیابد، بیحوصله و ناشکیبا نگردد، از شرکت در فعالیتهای اجتماعی مضطرب نشود، احساس عدماعتماد و اطمینانخاطر در او هویدا نگردد، تصور منفی در او ریشه نگیرد، با دوستی و صداقت آشناشود، از رشد هیجانی مناسبی برخوردارگردد، میل همدردی و نوعدوستی و درعینحال رقابت در او رشدنموده و برای ارتباط با دیگران و همکاری با آنها علاقه نشاندهد. هنگامیکه پدر و مادری تقریباً بیتفاوت، منفیگرا، متمایل به گوشهنشینی، مسامحهکار، ستیزهجو و بیتوجه به رفتارهای عاطفی و هیجانی کودک اورا تحویل جامعهدهند، رشداجتماعی اورا دستخوش امیال نادرست خودنمودهاند.
ثبت نظر