خانواده یک نهاد کوچک اجتماعی، اما بسیار مهم درهرجامعه انسانی میباشد. این نهاداجتماعی یا واحدزیستی با پیوندزناشویی شکلمیگیرد و نقش خود را درتمامی ابعادزندگی ایفامینماید. هرفرد درخانواده بهدنیامیآید و از فضایخانواده متأثرمیگردد. رفتار و گفتار پدرومادر و دیگر اعضایخانواده در شکلگیری شخصیت و رشد و تکامل او و بهنجار یا نابهنجارشدن رفتارکودک نقش اصلی دارد. وجود روابطسالم درمیان اعضایخانواده سبب ایجاد شخصیتسالم و رفتار بهنجارکودک میگردد. درمقابل، خانوادههای آشفته باتضادها و کشمکشهای مداومی که ایجادمیکنند نمیتوانند تعامل لازم و مناسب را درمیان اعضایخانواده برقرارنمایند. وجود تضادها و ناسازگاریها درخانواده و نیز اعتیاد و جدایی و طلاق، کل خانواده را بهعنوان یکسیستم، با مشکل روبهرو مینماید. بنابراین وقتی نوجوانی را که دچار اختلالشخصّیت و رفتار شده و با پدرومادر خود نیز درتعارض است به نزد رواندرمانگر میبرند، باید آشفتگیهای موجود درخانواده موردتوجه قرارگیرد. تردیدی نیست که اگر پدرومادر مشکلشخصیتی و رفتاری داشتهباشند یا خود از سلامتروان برخوردار نباشند، تواناییکافی برای رشد مناسب شخصیت و سلامتروان فرزند یا فرزندان خودرا ندارند. درواقع روابطسالم میان پدرومادر و فرزند میتواند به ایجاد سلامتروان و ارتقای آن درخانواده بیانجامد و از ابتلایکودک به اختلالروانی، شخصیتی و عاطفی پیشگیری شود. تربیت اشتباه، برخوردهای پرورشی نادرست، ازهمپاشیدگیخانواده، جدایی و طلاق، کشمکشها و استرسهایمداوم، روندطبیعی رشدروانی و مسیر رفتار بهنجار و سالم را منحرفمینماید. برخیاز روانشناسانبزرگ ازچنددههپیش برای بررسی و تحلیل این مشکلات و حلتضادها بهمعرفی یـک شیـوه درمانی بهنام خانوادهدرمانی (Family Therapy) پرداختند و بتدریج پژوهشگران دانشگاهی آرا و نظریههای متعددی را درمورد شیوههای خانوادهدرمانی ارائهکردند که، ازجمله آنها میتوان به نظریههایدرمانی Psychoanalytic family therapy ،Experiential Family Therapy وCognitive–Behavioral Family Therapy اشارهنمود.
بهاینترتیب خانوادهدرمانی را میتوان راهی برای درمان اختلالروانی، حفظ خانواده سالم و کارآمد و برقراری سلامتفرد در جامعه دانست. خانوادهدرمانی(Family Therapy)، یکیاز روشهایی میباشد که برای درمان برخیاز اختلالاتروانی کاربرد دارد و در واژهنامههای معتبر روانپزشکی بهآن اشاره شدهاست. درچاپپنجم کتاب تشخیصی و آماری اختلالاتروانی (DMS-5) که توسط انجمن روانپزشکی آمریکا منتشرمیگردد، این روش را نیز درگروههایدرمانی تعریف نمودهاند.
کتاب(DMS-5(Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders, Fifth Edition، درسال ۲۰۱۳ میلادی، ضمن تعریف گروههایدرمانی، خانوادهدرمانی را نیز یکیاز گروهایدرمانی اختلالاتروانی توصیف نمودهاست. درایننوع گروهدرمانی که ازحدود ۵۰ سالپیش معمولشده، خانواده را بهعنوان یک سیستم رفتاری با ویژگیهای منحصربهفرد میدانند. محققانی مانند آلفردآدلر، موریبوئن، ویرجینیاستیر، کارلویتاکر، جیهیلی، کلومادانس و چندین تَن دیگر ازجمله مؤلفانی هستند که درشکلگرفتن خانوادهدرمانی نقش مهمی دارند.
آلفرد ادلر(Alfred W. Adler)، یکیاز بزرگترین روانشناسان و روانکاوان اتریشی میباشد که درسال۱۸۷۰ بهدنیا آمد و درسال۱۹۳۷ درگذشت.
آدلـر درسال۱۹۱۱ از زیــگموندفرویــد جداشد و مکتب روانشناسی فردی (Individualpsychology) را پایهگذاری نمود. آدلر، روانپزشکی بود کـه درابتدا تحتتأثیر آرای فروید قـرارگرفتـه بود، امـا بـعد (شاید بهعنـوان اولینفرد روانشناس) بهجنبة اجتماعیبودن انسان تأکیدنمود. او همواره تأثیرات عواملاجتماعی و میل بهبرتری و رشدشخصیتآدمی را خاطرنشان مینمود و معتقدبود که بررسی شخصیت و اعمال و رفتارانسان تنها در زمینه اجتماعی او ممکناست و در اینصورت فرد را نمیتوان جدا از افراد دیگر بررسینمود. آدلر با این اندیشه از افکار فروید فاصلهگرفت و با بنیاننهادن مکتب روانشناسی فردی یا روانشناسی فردنگر، به شخصیتانسان توجه دیگری نشان داد وبه علایق اجتماعی انسان تاکید نمود. آدلر انسان را موجودی اجتماعی شناخت که شخصیت بیهمتا و منحصربهفرد او درمحیطاجتماعی قابلبررسی است. با این اندیشه، آدلر نقش تربیت را بیشاز اثر وراثت درتشکیل و تکامل شخصیت فرد مؤثر میداند. آدلر نظریهای را تدوین نمود که «علایقاجتماعی» درآن نقش عمدهای را ایفا مینماید. باچنین برداشتی آدلر سرچشمه عقدهحقارت را درنحوه تربیت میداند و معتقداست هنگامیکه انسان نتواند براحساس حقارت خود چیره گردد، این احساس بیشتر و شدیدتر شده و عقده حقارت پرورش مییابد. درچنینحالتی شخص توانایی خود را باورندارد و با چنین احساسی نخواهد توانست تا برمشکلات زندگی فائقآید.
آدلر در بیان تئوری شخصیت انسان به عقدهحقارت (Inferiority complex) و نیز عقدهبرتری(Superiority complex) توجهخاصی نشانمیداد و بیشتر رفتاربشر را ناشیاز وجود عقده حقارت یا خودبزرگبینیفرد میدانست. ازسویدیگر، آدلر شیوه زندگی را در رشد شخصیت آدمی مؤثرمیدانست و معتقدبود که فرد باتوجه به شیوهزندگی خود دست بهانجام اعمالی میزند که رسیدن به هدف را برایش ممکنسازد. با این خلاصه، آدلر یکیاز اشخاصی است که نقش بسیار اساسی در خانوادهدرمانی دارد.
خانم ویرجینیا ساتری (۱۹۱۶ تا ۱۹۸۸میلادی) نویسنده و درمانگر آمریکایی، بهویژه بـرای پژوهشهایـی که پیــرامون خانـوادهدرمـانی انجامدادهاست، نقـشمهمـی در درمان روانی بیماران بااینروش دارد. نظریه او درمـورد مادرخانوادهدرمانی «Mother of Family Therapy» و توجه خاص وی به آن قابلتوجه میباشد. ویرجینیاساتری میگوید: «خانوادهدرمانی روشی است که برای درماندرد و زخمهایروحی/ روانی خانواده بسیارمناسب و ضروری میباشد». بهعقیده ویرجینیاساتری تمامی افراد زندگی را با یک خانواده آغازمیکنند و این خانواده برکل جنبههای زندگی انسان، از زمان تولد تا آخرین لحظههایهایحیات او اثرمیگذارد.درواقع، خانواده باتأثیر بر هریک از ما خاطرنشانمیسازد که ما چهفردی هستیم و چهشخصیت و رفتاری داریم. اگر شیوه زندگیخانوادة ما سالم و بدوناضطراب و تنش و ناسازگاری باشد، میتواند تواناییهای لازم برای برقراری ارتباط بادیگران و تعأمل با آنها و نیز دوستداشتن و عشقورزیدن را در ما ایجادنماید و سببگردد که ما نیز بتوانیم این تعادل و هماهنگی را بهدیگران منتقلنماییم.
ویرجینیـاساتری با نوشتن کتابهای:
Conjoint Family Therapy،Peoplemaking و The New Peoplemaking آرایخود را مطرحنموده و به توصیف مدلهای روانشناختی پرداخته که شرح آنها از حوصلة این مقاله خارج میباشد.
کارل الانسون ویتاکر(Carl Whitaker) که درسال۱۹۱۲ چشم بهجهان گشود و درسال۱۹۹۵ درگذشت، از پزشکان پیشگام درخانوادهدرمانی است که نظریه او موردتوجه محافل روانپزشکی قرارگرفت.
موریبون (Murray Bowen) درسال۱۹۱۳ درشهر کوچکی از تنسیآمریکا بهدنیاآمد و درسال۱۹۹۰ چشمازجهان فروبست. این روانپزشک آمریکایی که استاد روانپزشکی در دانشگاه جورجتاون بود، یکیاز پیشگامان خانـوادهدرمانی و از بنیانگذاران روش Systemic Therapy بهشمارمیآید. موریبون میگوید که افرادبشر از شبکههای روابطخود جدانیستند و تمامی پزشکانی نیزکه چالشهایی را درمیان خانوادهها تجربه نمودهاند، باآگاهی از این امر میتوانند به درمانگرهای خانواده کمککنند تا بهحل مشکلاتروانی افراد خانواده بپردازند.
جیداگلاس هالی(Jay Douglas Haley) که درسال ۱۹۲۳ متولدشد و درسال۲۰۰۷ درگذشت، نظریههایی درمورد خانوادهدرمانی دارد که باید اورا یکیاز بنیانگذاران روش درمانی خانوادهدرمانی شناخت.
البته علاوهبراینها، پژوهشگران دیگری نیز بودند که در زمینه خانوادهدرمانی و اثر آن به بررسی پرداخته و آنرا توسعهدادند. بهعقیده این روانشناسان، فرد درخانواده متولد میشود، با اعضای خانواده همخونی و رابطه عاطفی دارد، با آنها در ارتباط وتعامل میباشد و با این ارتباط و تعامل است که نحوه برقراری ارتباط با افراد جامعه را درمییابد. خانواده در اجتماعیشدن عضو خود نقش اساسی دارد و نمیتوان اعمال و رفتار هرعضو را بهتنهایی و جدا ازخانواده بررسیوتحلیل نمود. بنابراین منطقی بهنظر میرسد که باتوجه بهعملکرد خانواده، مشکلات اعضایخانواده بررسی گردد. خانواده است که میتواند سببایجاداختلال در ارتباط و تعامل عضو خود گردد. ازاینرو، هنگامیکه یکیاز اعضایخانواده از تعارضات بیماریزا و اضطراب در رنج میباشد، میتوان خانواده را بهعنوان یک سیستمرفتاری منحصربهفرد درنظرگرفت و با درکتعارضهای مابین افراد خانواده، بهتنظیم و درمانآشفتگیهایهیجانی او پرداخت. درواقع، با اجرای یکیاز شیوههای خانوادهدرمانی، بهجایآنکه تنها بهفردی از اعضایخانواده پرداختهشود، باخانواده بهعنوان یکواحد عملکردی ارتباط برقرار میگردد و بابهبود تعاملات میاناعضای خانواده، به حلوفصل مشکلات و تعارضات موجود پرداختهمیشود. در خانوادهدرمانی، درمانگر فرصتمییابد تا مشکلات و تعارضهای خانواده، مانند تعارضهای زناشویی، تعارضهای میان پدر،مادر وفرزند، اعتیاد، مشکلاتاقتصادی و عاطفی را شناساییکند و با بررسی و تحلیل آنها به درمانجو کمکنماید.
توجه بهایننکته ضرورت دارد که ارتباط اعضایخانواده بایکدیگر در دنیای تکنولوژی شکلخاصی یافتهاست، پیشاز این درمقالههای «چرااینطور میشود» و «خود ایدهآلی»، بهنکاتی از آن اشارهشده است و درمقالة دیگری بهتعریف این خانواده و ابعاد و نتایج آن پرداختهمیگردد.
ثبت نظر