بیماری اشرافیگری نوعی اختلال در شخصیت است که با نشانههای وجود رفتار و سلوک برتریجویانه با محیط و همنوع و بهصورت مکرر و عودکننده و دراثر خودبزرگبینیهای کاذب تفقدشدة فرمایشی و سفارشی و عدماعتمادبهنفس در خود با کمترین میزان خویشتننگری و وجود مشکلات عظیم در وجود خود دراثر عدم کسب موفقیتهای اکتسابی و سرکوفتگی در برخورد با بالادستیهای فرمایش و سفارشکننده، بهوجودمیآید. بهطورکلی شخصیتکاذب خودبزرگبین یک مفهومی میباشد که از ثمرة کنش و واکنشهای متقابل، در میان انگیزه فرد برای برتریجویی به هرقیمتی حتی پایمال و لگدکوبکردن شخصیت انسانی خود و نیز التماس به اطرافیان سفارش و فرمایشکننده برای کسب مناسب گوناگون و گاه بیارزش و سرکاری و مالاً موجب پیدایش یک روند رفتاری منحصربهفرد و پایدار مزمن «من از دیگران برترم» و غیره و ذالک، در شخص مبتلامیگردد و دراینحالت است که بیماران مبتلا موضوعاتی را دراثر توهمهای بزرگ خارج از تصور ایجادشده میبینند و میشنوند که اصولاً شنیدنودیدن آنها درحد صلاحیت و تواناییهای کسبشونده در وجود ناقص آنها نیستند و این اشخاص آنها را در مقابله با عوامل و شرایط محیطی برای اثبات و ارضای حس برتریجویی خود بهکارمیبرند، بهطوریکه نهتنها خود را بالاتراز دیگران میبینند بلکه میل عجیبی به اشرافیگری و پارهنمودن روبانهای رنگارنگ دارند و نیز اینکه باید دنیا را آنطوریکه به آنها توهمشده تغییردهند.حتی اگر لازم باشد که دروغیبزرگ بگویند و یا حتی جنگی به بزرگی جنگجهانیاول و دوم راه بیاندازند چراکه جنگجهانی اول و دوم نیز دراثر وجود همین بیماری اشرافیگری درشخص یا اشخاصی ایجادشد و بهطوریقین این شخصیت کاذب برتریجوینده تا زمان قطع سفارش و فرمایش و یا حتی اتمام حیات نکبتبار اینگونه اشخاص ادامه دارد. امروزه به روشنی اثباتشده که هرقدر رشد و تکامل دوران کودکی با رضایتخاطر بیشتری طیشود، نهتنها شخصیت فرد با کمال و ثبات بیشتری همراه خواهد بود بلکه مصونیت بیشتری نیز از ابتلا به بیماری اشرافیگری خواهدداشت و بالعکس. بهعلاوه ساخت شخصیت یا خصوصیات شخصیتی یکیاز اجزای جدانشدنی(تصورذهنی از خویشتنخویش) بوده و در احساس شخص از هویت خودش اهمیتی اساسی دارد. افرادیکه نتوانند تجربه بیاموزند و حاصل تجارب اولیه را بهنحو رضایتبخشی در شخصیت خود ادغام نمایند، دارای بافت شخصیتی بدوی کاذب برتریجوینده یا همان بیماری اشرافیگری میگردند. بهعلاوه وجود رفتار و سلوک ناسازگار و نامنطبق در برخورد با دیگران از پلهای بالاتر و نیز برخورد ناسازگار با درخواستهای منطقی افراد اجتماع نیز بهصورت مکرر در وجود آنها عودمیکند و دیگر این که عکسالعملهای آنان جنبه ابتدایی و بدوی مییابد، بهطوریکه همواره سازشان درموارد ارجاعی، کوک ناسازگار و احمقانه دارد. البته در تمام موارد فوق اشخاص یادشده مبتلا به اشرافیگری بدون این که کوچکترین تأملی در خودشناسی و خداشناسی داشتهباشند، اقداماتی دور از تعقل و انسانیت انجاممیدهند! فقدان خودشناسی یا عدم پیبردن به شخصیت، خود یکیاز دلایل اصلی ابتلا به این بیماری مهلک اشرافیگری است که مهمترین تظاهر آن وابستگی و اتکای شخص در سلوک ناسازگار نامنطبق با محیط و در برخورد با دیگران میباشد و فرد مبتلا سعیدارد تا از اشخاصیکه درنظرش اهمیت و در ابقای او نقشدارند فرمانبرداری بدون چونوچرا داشته باشد. ازاینقرار شخص بیمار بااینروش و با وابستگی بهطورمداوم و به کرات تلاشمینماید تا مشکلات عظیم موجود در وجود خود را در برخورد با دیگران و افراد اجتماع ظاهرکند و بهاینوسیله خودرا از دیگران متمایزنماید و چون سرانجام نیز با عدمموفقیت دلخواه دراینخصوص روبهرو میشود، عکسالعملهای خارجازحد طبیعی در او ظاهر میگردد.
ابهامی که در توصیف شخصیت اینگونه بیماران اشرافیگرا وجوددارد، خود یکیاز عوامل کاربرد همیشگی آن بوده است.
اختلالات شخصیتی اینگونه بیماران شامل تکامل ناقص دورانکودکی و عکسالعملهای ناهماهنگ با محیط میباشد که بعداً موجب مشکلات رفتاری و عادت و عکسالعملهای نامأنوس، عجز و درماندگی و آزار و اذیت دیگران در رفتارهایاجتماعی میشود. اینگونه بیماران از تجارب بد، پندنمیگیرند و چندان دچار اضطراب نمیگردند مگرآنکه روند برخورد دیگران و افراد اجتماع و محیط با آنها با عدمموفقیت روبهروگردد. ردهبندی اختلالات شخصیت ضداجتماعی(Antisocial) دراینبیماران بستگی به تفوق و شدت نشانههای مرضی زیر دارد:
۱) پارانوئید(Paranoid): تدافعی، بسیارحساس، رازپوش و تودار، بدگمان، هوشیار و بیدار با کمترین واکنش عاطفی.
۲) اسکیزوئید(Schizoid): خجالتی، درونگرا، منزوی با احتراز از برقراری روابط نزدیک با دیگران.
۳) وسواسی(Compulsive): اعتقاد خشک به مذهبخاص یا اخلاق مشغول بهخود، دو دل با افکار جامد.
۴) هیستریک(Hysterical- Histrionic) : وابسته، خام، فریبدهنده، مشغولبهخود، عبث، هیجانی و بهبیانمختصر شخصیتی پریشان.
۵) اسکیزوتیپ(Schizotypal): خرافاتی، منزوی از اجتماع، بدگمان، کمحرف و محدود ازنظر توان برقراری روابطاجتماعی.
۶)خودسِتا(Narcissistic): غماّز و خودنما، خودبزرگبین، در اندیشه قدرت، بیتوجه بهدیگران و متوقع توجه دیگران بهخود.
۷) احتراز کننده(Avoidant): ترساز عدمپذیرش واکنششدید دربرابر عدمموفقیت همراهبا کمی فعالیتاجتماعی و خودکمبینی.
۸) وابسته (Dependent): پاسیو، آسانپذیر، ناتوان در اخذ تصمیم، فاقد اعتمادبهنفس توأم با خودکمبینی.
۹) انفعالی/تهاجمی(Passive-Aggressive): لجوج، خیرهسر، مسامحهکار، جدالبرانگیز، ترشرو، سمج و مایلبهکنترل دیگران و دارای جنبة منفی نسبتبه شخصیتها.
۱۰) ضداجتماعی(Antisocial): متکبر، سنگدل، بینظم، تحریکپذیر، ناتوان در تجربهاندوزی و اغلب دارای گرفتاریهای قانونی.
۱۱) مرزی(Borderline): تحریکپذیر، دارای روابط بیثبات و قهرآمیز با دیگران، فاقدکنترلبر خود و عدمتکامل شخصیت همراهبا مشکلات شناخت هویت خود، بیثباتیعاطفی، رفتار متمایل به خودکشی و تهاجم، احساس پوچی و گناه و گهگاه ازدستدادن کفایتروانی.
همانگونه که بیانشد، ردهبندی شدت این بیماری در بیماران فوقبستگی به تفوق نشانههای ذکرشده در بالا جهت تعیین شدت نشانههای مرضی فوق دارد. برای درمان این بیماران، وظیفة افراد اجتماع جهانی است تا با روشهای برنامهریزیشده، بستر اجتماعی مناسبی بهوجودآورند تا فرصت مغتنمی برای تجربهاندوزی و تربیت جدید آنها فراهم گردد و در محیطاجتماعی بکوشند تا رفتار نامناسب آنها تکرارنشود.
دراین محیطاجتماعی آحاد مللجهانی بهمحضاینکه یکیاز افراد چه سرشناس و چه گمنام و جویاینام، نقیصهای در رفتار خود نشاندهد، باید بلافاصله به او فشارآورند تا ایراد خود را اصلاحنماید و بهاینطریق یک محیطآموزشی قوی و پرتحرک برای درمان بیماران دچار این بیماری بهوجودآورند. دراینخصوص استفادهاز تکنیکهای رفتاردرمانی، رواندرمانی و درمانطبی میتواند کسبموفقیت بیشتری را سببشود.
الف) رفتار درمانی:
تکنیکهای رفتاردرمانی مورداستفاده، همان تکنیکهای تنبیهی شرطی هستند. در روش تنبیهی اساس کار نوعی تنبیه دربرابر رفتار نامناسب میباشد. یکیاز روشهای تنبیهی، روش خاموشنمودن است که درمقابل رفتار نامناسب بیمار با طرد او، کجخلقی نسبتبه او، Extinction نامطلوب، ترشرویی و قهر و بیاعتنایی موجبمیگردند تا رفتار نامناسب وی، ازمیانبرود.
ب) رواندرمانی:
استفادهاز گروهدرمانی (یعنی مشارکت بیمار در یکگروه مامور اصلاح رفتار) بسیار مفید میباشد، بهویژه درمواردیکه بیمار در برخورد با افراد دیگر گرفتار مشکل و نارسایی رفتاری باشد (شخصیت اسکیزوئید یا شخصیت نارسا). همچنین گروهدرمانی درمورد حالتی دیگر که اصطلاحاً Acting out نامیدهمیشود یعنی افرادیکه دچار عکسالعملهای ناگهانی و غیرمنطقی و نابهجا هستند(Impulsive) محل و مقامی دارد.
درمورد اینگونه بیماران نباید خشم نشانداد و باید در محدودة مشخصی با آنها عملنموده و در هرجلسة درمان زمان محدودی را درنظرگرفت و دربرابر آنها انعطاف نشانداد. فشار افراد گروه دراینجهت است که رفتار ناگهانی و تهاجمی بیمار را در مضیقه قرارداده و موجب توقف آن گردد، علاوهبراین گروه میتواند سریعاً تیپ رفتاری بیمار را شناسایی و سوابق رفتار نامطلوب اورا تجزیهوتحلیل نماید و بیمار را به خودشناسی و ارزش و اعتبار خود واقفنماید و ازاین راه تکرار رفتار نامطلوب را کاهشدهد. البته باید بدانیم که استفادهاز رواندرمانی فردی در درمان اینگونه بیماران حتی آنهایی که خود راغب به این نوع درمان باشند، دامنة محدودی دارد.
ج) درمان طبی:
بسترینمودن بیمار در بیمارستان و در جمعیتی مناسب، گهگاه ممکناست ضروری باشد لیکن در بیشتر حالات میتوان درمان را در مراکز درمانی روزانه یا مراکز خودیاری به اجرا گذاشت. داروهای ضدجنون (Anti psychotics) برای دورههای کوتاهمدت و در شرایطی که بیمار تعادل خود را ازدستداده و دچارجنون موقت شدهاست، بهکارمیرود. در بیشتر موارد مصرف این داروها بهمدت چندهفته یا چند روز کافیاست و پساز بازگشت بیمار به سطح شعور قبلی، میتوان تجویز آنها را قطع نماید. داروهای سداتیو را درمواردی میتوان مورداستفاده قرارداد که کاهش حالت انزوای بیمار موردنظر باشد بهطوریکه بتواند از آموزش و اجرای عملی روشهای رفتاری جدید در جمع گروهدرمانی استفادهنماید.
پیشآگهی:
گروه بیماران اشرافیگرای ضداجتماعی و مرزی معمولاً پیش آگهی مساعدی ندارند لیکن شخصیتهای دچار اختلال اسکیزوئید خفیف یا تمایلات پاسیو/ اگرسیو درصورتیکه تحتدرمان مناسبی قرارگیرند، پیشآگهی خوبی خواهندداشت و آنگاه است که جهان روی صلح و آرامش را بهخود میبیند و آحاد ملل میتوانند در کمال صلح و دوستی درکنار یکدیگر از نعمت بزرگ عمر، بهرة شایسته برده، تسلیم اوامر خداوند گشته و به شرف ملاقات خداوند نائلگردند.
ثبت نظر