دراینجا، باردیگر باید بهایننکته تأکیدشود که نباید خودشیفتگی، خودخواهی و خودبینی را با دوستداشتن متعارف خود و عشقمتعادل بهخود یکیدانست. در دوستداشتنخود، ارزشهای انسانی نهفته است. فردیکه خود را دوست میدارد، دیگران را نیز دوستدارد و به آنها احتراممیگذارد. بهعبارتی همانطورکه انسان از خودشناسی به خداشناسی رومیآورد، از خود دوستی نیز به نوعدوستی گرایشمییابد. خودخواهی و خودستایی(Self-asertion) و خودشیفتگی بهکلی با دوستداشتـنخود متـفاوتاست. زمانـیکه انسان خودش را دوســت داشته باشد و به نفسخویش متکی باشد (Self-determined)، میتواند ارزش و توانایی خود را بشناسد و با عزتنفس و اعتمادبهنفس کافی، دیگران را نیز دوستبدارد و به آنها عشقبورزد. هرفرد، خودش یک انسان است. هنگامیکه انسان در جامعة انسانی زندگیمیکند و به او میگویند باید انسانها را دوست داشتهباشی، پس او وظیفهدارد خودش را نیز که یک انسان است، دستکم به اندازه یک انسان دیگر دوستبدارد. اگر این انسان نتواند خودش را دوستبدارد، پس هیچ انسانی را نیز دوستندارد. درواقع چنین شخصی معنی و مفهوم دوستداشتن را درکنمیکند. هنگامیکه فردی بتواند با درک ارزش وجودی خود، خودش را دوست بدارد و به خود عشق بورزد و توانمندی و ارزشهای خود را بشناسد و آنها را باور داشته باشد، میتواند احساسات دیگران را نیز درککند و عواطف آنها راگرامی بدارد. بر عکس زمانی که فردی نتواند عزتنفس (Self-esteem) داشتهباشد و گمانکند که دیگران را دوستدارد و فداکاریمیکند، او فرد ریاکاری است که نه خودش را دوستدارد و نه دیگری را. حتی میتوان گفت که او از دیگری تنفردارد و البته از خودش نیز متنفراست. چنین فردی میخواهد عزت و اعتبار و احترام و عشق را از دیگران بدزدد و درعینحال بر آنها تسلطیابد. بنابراین باید پذیرفتن خود و احترام گذاشتن بهخود و دوستداشتن خود را امری درست و انسانی تلقینمود و میان عزتنفس با خودپسندی و خودخواهی و خود شیفتگی تفاوت قائلشد و پذیرفت که با درکبهتر واقعیت و کوشش و تلاش برای حفظ حالت طبیعی و عدمتلاش برای تأثیرگذاری بر دیگران، میتوان بهسویرشد و پختگی و بلوغ و خودشکوفایی حرکتنموده و درنتیجه زندگی را نهتنها برای خود، بلکه برای تمام افرادیکه با آنها ارتباطدارد دلپذیرترنمود. ارضای نیازهای شخصی بدونتوجه به نیازهای دیگران، به شادی و رضایت نمیانجامد. ارضای نیازهای مهم انسان مانند محبت، عشق، احترام، ایمنی و پذیرش، از سایر افراد جامعه حاصلمیگردد. بنابراین نادیده انگاشتن جنبههای سالم شخصیت و توسلجویی افراطی به دفاعهای روانی، از خصیصه انسانی بودن میکاهد. دراینزمینه، با بررسی آرای فیلسوفانی مانند فردریکنیچه، شوپنهاور، اشتاینر، کانت و دیگران، مقاله جداگانهای درآینده تقدیم خواهدشد.
همانطورکه در هردوبخش گذشته به اثر نارساییهای تربیتی در شکلگیری شخصیت و رشد آن در ۵ سال نخستزندگی انسان اشارهشد، مشخصگردید که پدر و مادر پایهگذار شخصیتکودک خود هستند و در روند رشد و تکامل فرزند خود نقش اساسیدارند. والدین میتوانند بهطورطبیعی و سالم کودک خود را مسئولیتپذیر و واجد عزتنفس و دارای آرامش و اعتمادبهنفس متعادل بارآورند. اگر پدرومادر، خود شخصیت سالم داشته باشند، میتوانند زمینة مناسب را فراهمنمایند تا کودکونوجوان آنها با طیبخاطر برای رسیدن به هدفهای موردنظر همکاری و کوششکند و به دور از تعارض و کشمکش، فرصت تهذیب و به کمال رساندن شخصیت خود را داشتهباشد و بتواند با عشق و مهر و عزتنفس و اعتمادبهنفس در جامعه ظاهرشود.
باتوجه به اینکه اعتمادبهنفس در۵سال نخستزندگی شکلمیگیرد و کودک در ۵سالگی میتواند از اعتمادبهنفس کافی برخودار بوده و با احساسمثبت نسبتبهخود، آماده رفتن به مرحله دوم زندگی باشد، نقش والدین دراین دوره ۵ساله از اهمیت ویژهای برخوردار است. چنین کودکی، باتوجه به تجربههای اولیه خویش، هنگام رفتن به دبستان خود را باور دارد و با اعتمادبهنفس کافی درسخواندن را آغازمیکند. بدیهی است که همینکودک میتواند دورههای دیگر زندگی را نیز با موفقیت و رضایت بگذراند.
پژوهشهای متعدد نشاندادهاند که سختگیریهای نامتعادل و نامناسب پدرومادر در خانواده، بهطورچشمگیری اعتمادبهنفس کودک را کاهشداده و اورا برای تصمیمگیری و احساسمسئولیت با تردید و شکست مواجهمیکند. اعتمادبهنفس تابع یک ژن و نفوذ آن نیست که در کودک شکلبگیرد و یا بهطور غریزی اِعمالشود، بلکه اعتمادبهنفس در جریانزندگی در کودک شکلمیگیرد و رشدمیکند. بنابراین اگر پدرومادر با سختگیری و انتقاد و تنبیه و ایجادمحدودیت نامتعادل و غیرضروری روند شکلگیری و رشد اعتمادبهنفس کودکشان را مختلنمایند، نمیتوانند توقع داشتهباشند که فرزند آنان دوره دبستان و دبیرستان و دانشگاه و زندگی خود را با خودباوری و موفقیت و نشاط و رضایتخاطر بگذراند.
سختگیری و ایجاد محدودیت غیرضروری و بیمهری و محرومیّت و اضطراب، کودک را تحت فشارروانی و تنیدگی قرارشده و با دوام فشار روحی، رشدشخصیت او کُندشده و اورا بهسوی بیکفایتی و احتمالاً انجام رفتار نابهنجار هدایتمیکند. اگر استمرار این فشارها و شکست و ناکامیها سبب تحقیرکودک گردد، کوششهای دفاعی اورا درجریان زندگی مختلمینماید و احتمال بروز اختلالهایروانی در او نیز دور از ذهن نخواهد بود. البته بههمینترتیب، حمایت افراطی افرادخانواده از کودک نیز او را ازخودراضی و لوس و خودخواه بارمیآورد و درنتیجه با صفاتی مانند خودشیفتگی، خودخواهی، غروربیجا، پرتوقعی، سرکشی و خشونت و عدمپذیرش مسئولیت وارد جامعهمیشود.
کودکانیکه در محیط تنشزا و شرایط نامناسب خانواده پرورشمییابند و همواره با محدودیت و شماتت و تنبیه، با دیگران مقایسهمیشوند، بتدریج ارزش و کفایت خود را ازدستمیدهند و در دورۀ بلوغ و سنین بالاتر بدون خودباوری و عزتنفس به بیارزشی خود اعتقاد پیدامیکنند و بدون اعتمادبهنفس کافی، در جامعة انسانی با مشکل روبهرو میشوند. کودکی که این شناخت نادرست از خود را کسبمیکند ممکناست بتدریج خودرا فردی حقیر و بیکفایت بشناسد و برای سرپوشگذاشتن به احساس بیکفایتی و جبران حسحقارت خود، اقدام به رفتارهای جبرانی کاذب نماید.
محدودیت، ناکامی، ترس، برخورد نامناسب، عصبانیتوخشم، سختگیری و پرخاش و تنبیه ازسوی والدین میتواند احساس کهتری در کودک ایجاد نماید و با مخدوشکردن عزتنفس و اعتمادبهنفس او، کودک را به انجام افراطی مکانیزمهای دفاعی مانند فرار از واقعیت، خیالبافی، گریز از مسئولیت، انتساب، دلیلتراشی، همانندسازی، خودنمایى و ریاکارى، جلبتوجه، انتقاد، عیبجویی و تخریب شخصیت دیگران وادارد. بدیهی است با چنین شکلگیری شخصیت و رفتار، انسان نمیتواند بهصورت شخصی بالغ و عاشق زندگیکند و با طیبخاطر برای رسیدن به هدفهای انسانی، همکاری و کوششنماید. چنین شخصی نمیتواند به دور از تعارض و کشمکش، فرصت تهذیب و بهکمالرساندن شخصیت خود را داشتهباشد و عشقومهر بورزد و مهروعشق را دریافتکند.
با این مقدمه میتوان گفت افرادیکه از عزتنفس و اعتمادبهنفس کافی برخوردار نباشند، همواره خود را سرزنشمیکنند و کار خود را موردانتقاد قرارداده و خود را با دیگران مقایسه میکنند. این افراد در پذیرش تحسین و تمجید دیگران نیز با مشکل مواجه میشوند و گمانمیکنند مورد استهزا قرارگرفتهاند. درنتیجه نمیتوانند بهراحتی و آرامش در فعالیتهایجمعی شرکتکنند. آنها از حضور در جمع احساس ناراحتی و تنهایی و بیگانگی مینمایند و درنتیجه با این طرزتفکر، احساسنگرانی و اضطرابمیکنند. احتمالاً دراینمیان، افرادی نیز برای رهایی از اضطراب و نگرانی به روانگردانها و موادمخدر روی میآورند و عدهای نیز با پناهبردن به پرخوری، میخواهند از اضطراب خود بکاهند و درنتیجه با افزایشوزن و چاقشدن، در دور معیوبتری قرارمیگیرند.
باتوجه به اینکه نداشتن اعتمادبهنفس یا کمبود این توانایی در رضایتخاطر فرد و سلامتعاطفی و خلقی او تأثیر دارد، هر انسانی باید بیاموزد که از چهراه و روشی میتواند اعتماد به نفس خودرا افزایشدهد. پیشازاین درمورد شکلگرفتن عزتنفس و اعتمادبهنفس در خانواده به مطالبی اشاره شد و اینک درمورد تمرینهایی که با انجام آنها فرد بزرگسال میتواند اعتمادبهنفس خود را افزایشدهد، میتوان بهنکات زیرتوجهداشت:
۱ـ اصل اعتمادبهنفس و ارزش و جایگاه آنرا در زندگی اجتماعی بشناسید و باور داشتهباشید که باداشتن اعتمادبهنفس میتوانید گذشته را بپذیرید، درحال زندگیکنید و برای آیندة درستتر برنامهریزی نموده و از زندگی لذتببرید.
۲ـ با عینک تیره به زندگی نگاهنکنید و از افکارمنفی بپرهیزید. با افکارمنفی دچار یأس و نومیدی و ترس و اضطراب و نگرانی و اختلالاتعاطفی میشوید (دراینباره مقالههای متعدد ارائهکردهام).
۳ـ مثبت فکرکنید و اطمینان داشتهباشید که افکارمثبت به سلامتی، شادیونشاط و خوشبینی شما کمکمیکند و استمرار آن میتواند امیدواری، واقعبینی، کارآمدی و رضاتخاطر را افزایشدهد (دراینباره نیز مقالههای متعدد ارائهنمودهام).
۴ـ بهخود تلقینکنید که اعتمادبهنفس دارید و میتوانید با طیبخاطر در جمع شرکتنموده و به ابراز وجود بپردازید. دراینصورت، بهجای آنکه در یک جمع به گوشهای پناهببرید و یا خود را با گوشی تلفن خود مشغولکنید، با اعتمادبهنفس در گفتگو شرکتنمایید و شیرینی آنرا حسکنید. البته برای حصول این مقصود باید با بررسی و یادگیری، مرتب بر دانستههای خود بیافزایید. با افزایش آگاهی و مهارتهای خود میتوانید بهراحتی اظهارنظرکنید و با آرامش و اعتمادبهنفس، نظر و دیدگاه خود را بیاننموده و ترس نداشتهباشید که دیگران این دیدگاه را نمیپذیرند.
۵ـ باورداشته باشید که در درون شما نیروی عظیمی نهادهشدهاست که با باورداشتن آن و تلقین بهخود، میتوانید با عزتنفس و اعتمادبهنفس در جامعه حضور یابید. تلقین نقش مهمی بر ذهن شما دارد و بتدریج با تلقین بهخود میتوانید اعتمادبهنفس کافی حاصلکنید و آنگاه بهجای گفتن جملة «مننمیتوانم» یا «اینکار از عهدةمن خارجاست» خواهیدگفت:«منمیتوانم» و یا «سعیمیکنم از عهده آن برآیم» و درنتیجه با اعتمادبهنفس مسئولیت را میپذیرید.
۶ـ از انتقاد دیگران در جمع نهراسید و از بروز رفتار غیرمنطقی مانند عصبانیت و بدخلقی و خشونت و قهر پرهیزکنید، درمقابل تلاشنمایید تا نقد بهجا و منطقی را بهراحتی بپذیرید و عیب خود را اصلاحنمایید و درصورتیکه با انتقاد بیجا روبهرو شدید، به آرامی و با منطق از خود دفاعکنید.
۷ـ از اینکه در تصمیمی اشتباهنموده یا شکست خوردهاید ترس بهخود راه ندهید و خجالتنکشید. هرشخصی در زندگی خود اشتباهمیکند و شکستمیخورد. لازم نیست برای توجیه این موارد به دلیلتراشی متوسلشوید و درصدد توجیه اشتباه یا شکستخود برآیید.
۸ـ نسبت به این امر که دیگران شما را بهدرستی تحسین و تمجیدمیکنند بیتفاوت نباشید و احساس بیکفایتی نکنید و اعتمادبهنفس خود را ازدستندهید. پیشاز این درمقالة مهرطلبی نوشتهبودم که اگر هنرمندانه به چیدمان منزل خود پرداختهاید و بهشما میگویند چه چیدمان زیبایی را دراینجا اجراکردهاید، نگویید: ایبابا! این خرابه خودش چیه که چیدمانشباشه!، اینها را نیز از ناچاری چیدهایم!. بلکه اعتمادبهنفس کافی ایجابمیکند که با تشکراز شخص تعریفکننده، نشاندهید که چیدمان منزلتان مناسب و زیبا است و کارتان درخورتحسین میباشد.
۹ـ همواره خود را با دیگران مقایسه نکنید و برای تصمیمگیری درهرمورد تقلیدنکنید. اعتمادبهنفس ایجابمیکند که از مقایسهکردن دستبردارید و به قابلیتهایخودتان بیاندیشید. مقایسه مستمر، شما را فردی بیکفایت، بیتدبیر و مقلد معرفیمیکند.
۱۰ـ برای زندگی خودمعنی و مفهومی بیابید و براساس آن امید و رضایتخاطر داشتهباشید. اگر درهرشرایطی برای زندگی خود معنایی بیابید و به شادیونشاط طبیعی خود بیافزایید، زندگی برایتان راحتتر و شیرینتر میشود. فراموشنکنید که معنی را نمیتوان خرید یا با رهن و اجاره آنرا تملّکنمود. باورداشته باشید که عشقوهنر عشقورزیدن، کلیدرضایت و سعادت است. البته باید باورداشتهباشید که برای دسترسی به عشقواقعی و خودشکوفا باید از خودشیفتگی و خودخواهی، دروغ، حسد، حرص، کینه و نفرت دستبکشید و با اطمینان راه را برای خوشبختی و احساس عشق هموار نمایید.
۱۱ـ «نه» گفتن را تمرینکنید، از نهگفتن نهراسید، گفتن«نمیدانم!» را حملبر بیسوادی و نا آگاهی ندانید، اطمینان داشتهباشید «نهگفتن» از ارزش و احترام شما نمیکاهد. هنگامی آری بگویید که از درستی موضوع آگاهیکافی داشتهباشید. به حقیقت احترامبگذارید و بپذیرید که « نهگفتن» از روی راستیودرستی، به هسته شخصیت شما آسیبنمیرساند.
در ادامه در مقاله مستقلی:
تورا بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کفگیرد و بینبوید
برچسب ها
ثبت نظر