میگویند هنگام عمل یک تومور بسیار پیشرفته توسط پروفسور عدل، یکیاز ناظران ضمن پوزش و با کسب اجازه از پروفسور میپرسد: «شما که میگوئید بیمار از این عارضه خلاصی ندارد، پس چرا ادامهمیدهید»؟ پروفسور با همان متانت و لهجهی زیبای آذری جواب داد:«حالا دیگر این عمل برای خلاصشدن جراح قبلی است و نه بیمار، زیرا که بستگانش تصور میکنند اگر من عملش نمایم خوب خواهد شد».
همین آقای پروفسور در یکیاز کنفرانسهای سهشنبهی بیمارستان سینا (که اینجانب طبق یک روند ۵۰ساله اغلب افتخار حضور درآن را دارم)، با یکیاز شاگردانش (که بسیار مورد لطف و حمایت پروفسور نیز قرارداشت)، چون حقالعمل بیشتراز معمول از بیمار دریافتنموده بود با چنان خشونتی برخورد نمود که بهقول معروف همه ماستها را کیسهکرده و حساب دستشان آمد.
جسارت نباشد، درمقدمه این دوخاطره را از پروفسور عدل عرض نمودم تا بدانیم که ما کاخ جراحیعمومی را از چهکسانی بهارث بردهایم و کنفرانسهای جراحی عمومی سهشنبههای بیمارستان سینا چه مراتبی را گذرانده...
و چندی پیش این کنفرانس در سالنی برگزارشد که حتی به بلندگو نیز مجهز نبود.
پرسش اینجاست که آیا تخصص جراحیعمومی با دادن فوقتخصصها، پیدایش شاخهها و تخصصهای جانبی (مانند طب اورژانس) مثمرثمربودن و کارایی خود را ازدستداده و بهاصطلاح عمرش بهسرآمده؟
آیا با احداث پلی مستقیم از درمانگاه به فوقتخصصها میتوان تمامی مشکلات یک بیمار مولتیپلترومایی را مشخصنموده و پوششداد؟
میانداری جراحعمومی (البته با اشراف کافی در تمامی حوزههای خود) را به چهکسی واگذار میکنید؟
آیا میاندار معرفیشده از هنگام تحویلگرفتن بیمار (بعداز خطمقدم و صحنهی حادثه) تا اطاقعمل، کنترل و مراقبتهای بعدی فعالانه حضور خواهد داشت؟
شاید جواب این پرسشها درمقایسهی نتایج خدمات پزشکی با جایگزینی مطلوب جراحعمومی در جنگ ۸ساله (ضمن تعظیم در مقابل نیروهای رزمنده) با نتایج حاصله از زلزلهی بم و بروآت (که با اجازه اینجانب در معیت جناب دکتر ترجمان صبح روز بعداز زلزله و یکبار نیز چندماه بعد عازم آنجا شدم) باشد.
«دائم گل این بستان، شاداب نمیماند»
آنچه مسلم میباشد، این است که شکوفایی و بقاء درخت تنومند پزشکی منجمله گلها و سرشاخههای باطراوت آن، در گرو سلامتی تنه و ریشهی درخت خواهد بود و این مهم حاصل نخواهد شد مگر با یک اعتقاد و دید فراتر از منافع شخصی.
کشور ما کشور زیر و بم اســـت
لیک اکنــــون نـــوبت شــهر بـم است
کــاش تــنها سیــل بــود و زلــزله
درد مــــا رنج و عــــذابی درهــم است
درد ما خشم طبیعت نیز نیست
درد مـــــا فـــــارغ زدرد عـــــالم است
ما به طوفان خطا درمـانـدهایــم
درد ما ماندن در این پیچ و خم است
«مجتبی کاشانی»
ثبت نظر