پیشاز این به برخیاز نظریههای زیگموندفروید وکارلگوستاویونگ دربارهی خواب و رویا اشارهشد. کتاب تعبیر رویاها نوشتهی دکتر فروید که جادارد خوانده شود، هذیان و خواب را دربرمیگیرد و نقش کلیدی رویاها را مشخص میکند. فروید میگفت امیال و آرزوهای انسان که در ضمیر ناخودآگاه فعال، ناکام و واپسزده میشود، با تغییر شکل در رویا ظاهرمیگردد. کتاب ضمیر ناخودآگاه دکتر یونگ نیز به بخش ناخودآگاه اجتماعی ضمیر انسان توجهی ویژه نشانمیدهد و دربارهی انسان و الگوهایش نگاهی تازه دارد و میگوید خواب و رویا ریشهها و ناشناختههای روحیه را منعکسمیکنند.
همینطور با بررسی و شناخت آنها میتوان به ریشهی بیماریهای روحی و روانی نیز دستیافت. اینک دراین بخش پایانی به دیدگاه آلفرد آدلر دربارهی خواب اشارهمیشود و با ذکر این نکته این که معمولاً خوابها ناخودآگاه انسان را به تصویر میکشند و با بررسی آنها میتوان شخصیت و مشکلات روحی و روانی فرد را بررسیکرد و آن مشکلات را کاهشداد، موضوع را پیمیگیریم.
آلفرد ادلر (Alfred W. Adler)، یکیاز بزرگترین روانشناسان و روانکاوان اتریشی است که درسال۱۸۷۰ میلادی بهدنیاآمد و درسال۱۹۳۷ درگذشت. آدلر درسال۱۹۱۱ از زیگموندفروید جداشد و مکتب روانشناسی فردی Individual psychology را پایهگذاری کرد. آدلر در بیان تئوری شخصیت به عقدهیحقارت (Inferiority complex) و نیز عقدهی برتری (Superiority complex) توجه خاصی نشانمیداد و بیشتر رفتار بشر را ناشیاز عقدهی حقارت یا خودبزرگبینی میدانست.
آدلر نقش تربیت را بیشاز اثر وراثت در تشکیل و تکامل شخصیت فرد مؤثر میداند. آدلر نظریهای را تدوینکرد که «علایق اجتماعی» درآن نقش عمدهای را ایفامیکند. به عقیدهی آدلر وقتی انسان نتواند بر احساس حقارت خود چیره شود، این احساس بیشتر و شدیدتر میشود و عقدهی حقارت پرورش مییابد. در چنین حالتی شخص توانایی خود را باور ندارد و با چنین احساسی نخواهد توانست بر مشکلات زندگی فائقآید. آدلر سرچشمهی عقدهیحقارت را در نحوهی تربیت میداند. آدلر درمورد دیگر میگوید کسانی نیز هستند که با تکبر ولافزدن و تحقیر دیگران در توانایی و موفقیتهای خود اغراق میکنند و با برتریطلبی به ارضای نفسانی خود میپردازند. بهعقیدهی آدلر هردوی این ویژگیها در خواب و رویای افراد متجلی میگردد.
آدلرمیگوید همهکس در زندگی خود خواب میبیند و همهکس نیز درپی درک معنای خواب خود است. اما کسانیکه معنای واقعی خواب خود را بهدرستی درککنند، بسیار اندک هستند. آدلر معتقد است انسانی که خواب است کمتراز انسان بیدار هوش و درایت دارد و درنتیجه کسیکه در بیداری نمیتواند مسائل مربوط به آینده را پیشگویی کند، چگونه در خواب میتواند رویدادهای آینده را پیشگویی نماید. انسان در خواب آن موضوعاتی را پیگیری میکند که درطی روز فرصت پرداختن به آنها را نداشته است. در بسیاریاز موارد انسان نمیتواند در روز مشکلات خود را حل نماید و برای این موضوع با تنش و ناراحتی روبهرو میشود. خواب چنین فردی نیز با ناراحتی توأم خواهد بود. اگر انسان بتواند بدون تنش و با اعصاب راحت زندگیکند، خواب او نیز راحت و همراه با آرامش خواهد بود.
اما وقتی فرد دچار مشکل است و برای برطرفکردن آنها نگرانی و اضطراب دارد و قادر به حل منطقی آنها نیست، در رویا به بررسی آنها میپردازد. در رویا خبری از سانسورهای اجتماعی نیست و درنتیجه ذهن راحتتر با مشکلات روبهرو میشود. برخیاز افراد خیلی کم خواب میبینند و کسانی نیز با خوابهای متعدد درصدد حل مشکلاتی هستند که در روز به انجام آنها موفق نشدهاند. درواقع از رویاهای فرد میتوان فهمید که او چه آرزوهایی داشته و با چه نوع شخصیت و چه شیوهای به جریان زندگی نگاه میکرده است. دانشجویی که امتحان دارد و نگران موفقیت خود در امتحان است، خوابهایی دراینرابطه میبیند. اما ممکناست بهجای اینکه عیناً صحنهی امتحان را خواب ببیند، در خواب خود را مشغول جنگیدن و یا درحال فرار از یک سانحه ببیند. اما دانشجویی که درسش را مطالعه کرده و به پیروزی خود و دریافت نمرهی عالی اعتماد دارد، پیروزی و رسیدن به قلّه را خواب میبیند. بدیهی است از آنجایی که این دانشجو اعتمادبهنفس دارد و در خواب نیز خود را در بالاترین نقطه (قلّه) تصور نموده است، صبح با نشاط و آرامش از خواب بیدارمیشود و با آمادگی و اعتمادبهنفس به جلسهی امتحان میرود. باید توجهداشت که بسیاری از افراد با رویاهایشان خود را گول میزنند. آدلر خوابی را به شرح زیر تعریف میکند:
من در زمان جنگ رئیس بیمارستان اعصاب در منطقهی جنگی بودم. سرباز جوانیکه بهظاهر سالم و قویبنیه بود به من مراجعهکرد که آمادهی رفتن به جبهه و مبارزه نبود. از رفتار این سرباز حدس زدم که او ازنظر روانی بیمار است، اما من نمیتوانستم بیماریاش را تأییدکنم. برای بررسی بیشتر او را آزمایشکردم و متوجهشدم که او بهشدت برای زندگی پدر و مادرش نگران است. او گفت پدر و مادرم پیر و از کارافتاده هستند و من باید زندگی آنها را تأمینکنم وگرنه قادر به ادامهی حیات نیستند و ممکناست در شرایط جنگ از گرسنگی بمیرند. من نمیدانستم باید برای این سرباز چه تصمیمی بگیرم. اگر به او مرخصیمیدادم ممکن بود با مخالفت افسران مافوق روبهرو شوم. ذهنم درگیر مشکل این سرباز بود و با این مشغلهی ذهنی خوابیدم. شب خوابدیدم که من آدمی را کشتهام و همهجا را برای یافتن مقتولی که خودم او را کشتهام میگردم. با این رویا، وحشتزده از خواب پریدم اما تا مدتی پساز بیدارشدن از خواب، واقعاً فکر میکردم من قاتل هستم و کسی را کشتهام. بعداز کمی تفکّر یاد آن جوان افتادم که اگر من به او مرخصیندهم یا او را برای کار دفتری پیشنهاد نکنم، او را به جبهه میفرستند و ممکناست از فشارروانی ناشیاز این که پدرش یا مادرش از گرسنگی خواهند مرد بمیرد. بالاخره تصمیمم را گرفتم و با نوشتن گزارشی او را برای کارهای دفتری پیشنهادکردم. بنابراین، خواب و رویای من آن نکتهای را که در احساس و اندیشهی من بود و با طرزفکر من سنخیت داشت نشانمیداد.
آدلر باتوجه به نظریههای خود میگوید:«ممکناست افرادی در خواب ببینند که درحال پرواز هستند. بهنظر من تعبیر و تفسیر بیشتر این خوابها این است که این افراد میخواهند از مشکلات زندگی فرارکنند و همهچیز را زیر پا بگذارند. درعینحال این افراد با این رویا، عقدهی خودبرزگبینی خویش را نیز ارضا میکنند. این افراد همان کسانی هستند که جاهطلبی و بلندپروازی دارند و در خواب نیز به این شکل به جاهطلبی و بلندپروازی میپردازند». آدلر میگوید ممکناست کسانی نیز خواب ببینند که از جایی بلند به پایین سقوطکردهاند. معمولاً تعبیر این رویاها این است که این رویابینها نگران عدمموفقیت و شکست خود هستند. اینها کسانی هستند که روز نیز بهجای برخورد و فائقشدن بر مشکلات زندگی، نگران شکست و ناکامی میباشند. درواقع این افراد میترسند عزتنفس و اعتبار و منیّت و جاه و مقام خود را در اجتماع ازدست بدهند. آدلر اضافهمیکند کسانی نیز در خواب میبینند که فلجشدهاند و نتوانستهاند راهبروند و یا موفق به سوارشدن به ترنی که آنها را به مقصد میبرد نشدهاند و قطار حرکت کرده است. تعبیر این چنین خوابهایی این است که این افراد میل دارند از زیربار مسئولیت اجتماعی شانه خالیکنند و تقصیر را به گردن ترن بیاندازند و بگویند ترن زودرفت و من بیتقصیرم. این نوع اندیشه به تفکری از یونگ شبیه است که مینویسد اگر افراد بشر سرشت و نقش خود را بهدرستی تشخیصمیدادند، میتوانستند با درک بیشتر همنوعان خود آنها را بیشتر دوست بدارند و هرنوع ستمی که برخود میکنند، دیگران را عامل آن ندانند. آدلر، به خوابهای متعدد دیگر و تفسیر آنها میپردازد که در فرصتی دیگر به تشریح آنها خواهیم پرداخت.
پرفسوریونگ در بیان اندیشههای خود دربارهی رویاهای انسان به این نکته نیز توجه دارد که با پیشرفت تکنولوژی و دورشدن انسان از اصل خود و از طبیعتی که او جزوی از آن میباشد، سمبولهای آدمی دگرگون شدهاست. امروزه، انسان دیگر با طبیعت سر و کار ندارد و نمادهای طبیعی را نیز بهدرستی نمیشناسد. با ازدسترفتن همانندی ناخود آگاه عاطفی فرد با طبیعت، مفهوم سمبولیک پدیدههای طبیعی بهکلی دگرگون شدهاست. درست است که انسان با نیروی عقل و خرد بر طبیعت چیره شدهاست و با نیروی خلاق خود، پای بر کرات دیگر نهاده است.اما چون انسان از معنی تهی و با آن بیگانه شدهاست ذهن ناخودآگاه او دستخوش تغییر و تحولاتی شدهاست که در بسیاری از رویاهای او تضادهایی بروز میکند. ذهن ناخودآگاه انسان، خود یک پدیدهی طبیعی است و نمادهایی را خلقمیکند که با عناصر و پدیدههای طبیعی ارتباط دارند و دارای معنی و مفهوم میباشند. اما اینک و درجریان پیشرفت همهجانبهی تکنولوژی، مفهوم واقعی ناخودآگاه آدمی نادیده انگاشتهمیشود و بر مشکلات زندگی فرد افزوده میگردد.
امروزه شاید بتوان چنین توجیهکرد که رویا و خوابدیدن وسیلهای برای پاککردن و دور ریختن اطلاعات حسی است که درطول روز وارد ذهن شدهاند. البته عدهای از پژوهشگران براینباورند که گاهی رویاها میتوانند الهامی برای حل مسائل علمی نیز باشند. مثلاً رویای فریدریشآگوست کـِکِوله (Friedrich August Kekule)، کاشف بَنزِن، میتواند یکیاز این نوع خوابها باشد. اگرچه انتقادها و انکارهایی نیز بر این رویا واردشده اما به بیان خود ککوله، او بعداز دیدن یک رویا موفق به کشف ساختمان شیمیایی بَنزِن شد که حلقوی است و نه خطی. رویاهای ککوله درروی صندلی اتوبوسی در لندن و در کنار شومینهای در گنت، ساختار مولکولهای آلی را روشنکرد. درواقع ککوله در رویای نخست خود مشاهدهکرد که اتمها تشکیل زنجیری را دادهاند که دراین زنجیر اتم بزرگتری دو اتم کوچکتر را دربرمیگرفت و اتمهای بازهم بزرگتری ۳یا حتی ۴ اتم را دراختیار میگرفتند. این خواب سبب شد که ککوله این نظریه را مطرحکند که برخیاز اتمهای کربن درحالیکه اتمهای هیدروژن و اتمهای دیگر به آن متصل هستند، بهصورت زنجیرهایی به یکدیگر وصل میشوند. ککوله در رویای دوم خود مشاهدهکرد که ماری حلقهشده و دم خود را گازگرفته است. این رویا سبب شد که ککوله ساختاری حلقوی (Benzene ring) برای بَنزِن را پیشنهاد نماید که درآن ۶ اتم کربن بهصورت حلقهای به یکدیگر متصلشدهاند.
بیشتر شیمیدانان فریدریش آگوست کـِکِوله را به سبب نظریاتی که دربارهی ساختار مولکولی ترکیبات آلی ارائهداد میشناسند. ارائهی فرمول ساختاری حلقهای بَنزِن (Benzene ring) از جانب ککوله درسال۱۸۶۵ بسیار اهمیت داشت. این اهمیت سببشد دانشمندان ۲۵سال بعد به افتخار او جشن بزرگی در تالار بزرگ شهر برلین برگزارکنند. درآنجا ککوله دربارهی چگونگی کشف خود میگوید:
در یکیاز شبهای تابستان با آخرین اتوبوس از راه خیابانهای خلوت شهر به خانه برمیگشتم؛ وقتی روی صندلی نشستم و چشمانم را بستم غرق خیالاتم شدم که ناگهان اتمها در پیش چشمانم شروع به رقصیدنکردند. با آنکه تا آن هنگام هر وقت این اتمها درنظرم پدیدارمیشدند، همیشه درحال حرکت بودند؛ اما نتوانسته بودم از ماهیّت حرکت آنها آگاه شوم. ولی حالا در خواب و رویایم همهی حرکتهای اتمها را بهخوبی میدیدم. آنها با رقصی شگفتانگیز به دور یکدیگر میچرخیدند، من دیدم که چگونه بزرگترها تشکیل زنجیری را دادهاند و کوچکترها را در انتهای زنجیر بهدنبال خود میکشیدند. من در این رویا بودم که فریاد راننده برای اعلام رسیدن به ایستگاه من را از خواب و رویایم بیدارکرد.
درمورد نظریهی بنزن نیز رویای مشابهی دیدم. درمدتیکه در گـِنت اقامت داشتم؛ وقتی از نوشتن کتابم خستهشدم، صندلی خود را مقابل آتش شومینه گذاشتم و بهخواب رفتم. بازهم اتمها در پیش چشمانم به رقص درآمدند. اینبار کوچکترها خودشان در پشت صحنه باقیماندند و من میتوانستم ساختارهای درشتتری را که آرایشی چندبعدی داشتند تشخیصدهم. گاه ردیفهای بلند به یکدیگر نزدیکتر میشدند و با حرکتی مارمانند درهم میپیچیدند. لطفاً دقتکنید! من چه میدیدم؟ یکیاز مارها دُم خود را به دندان گرفته بود و درمقابل چشمانم بهدور خود میچرخید. چنان از خواب پریدم که گویی صاعقهای بیدارمکرده باشد؛ اینبار نیز بقیهی شب را به تنظیم جزئیات فرضیهام گذراندم که از آن آگاه هستید.
باتوجه به این مطالب میتوان گفت: روان انسان شامل۲بخش مهم خودآگاه و ناخودآگاه است؛ خودآگاه یا بخش هوشیار ذهن به مثابهی قسمت پیدا و آشکار آن است و بخش ناخوداگاه یا ناهوشیار آن مخزن و انباری احساسات، تمایلات، افکار و اندیشههایی است که از بخش خودآگاه به آنجا رانده شدهاست. بهنظر برخیاز روانشناسان نامی، هریک ازاین ۲بخش نیز جنبههای شخصی و جمعی دارد. به عقیدهی یونگ بخش ناخودآگاه شخصی انسان سطحیتر از بخش جمعی آن است و بیشتر قابل دسترسی میباشد. ناخودآگاه شخصی انگارههای واپسزده شده و خاطرات از یادرفتهی آدمی را دربردارد. بخش ناخودآگاه مرکز نیروهای غریزی یا طبیعی است و همواره به طریقی که فرد آگاه نیست، اعمال و رفتار او را شکلمیدهد و یا آنها را کنترلمیکند.
بخش ناخودآگاه جمعی روان انسان بسیار مهم است و در زندگی سبب سازگاری و تعادل میگردد. یکیاز عناصر سازندهی ناخودآگاه ذهن آدمی را کهنالگوها تشکیل میدهند که درطول تاریخ بشر از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند. کهنالگوهای ناخودآگاه جمعی، ازطریق نمادها (سمبولها) ظاهر میشوند. سمبولهای انسان که در زبان و خواب و رویای آدمی جاری میگردند معرّف کهن الگوها هستند.
در ذهن ناخودآگاه جمعی یا قومی انسان، میراثی از اندیشههای نیاکان او ذخیره شدهاست که هرکس آن را به ارث میبرد. ذهن ناخودآگاه همتایی نیز دارد که میتوان آنرا سایه نامید. سایه، همان همتای وحشی و سرکش و جنبهی تاریک وجود انسان است که نمایندهی صفتهای پست و تربیت نیافته یا حیوانی است و آدمی از انجام آنها شرم دارد (دندان نشاندادن) و سعیمیکند آنرا از دیگران پنهان نماید. البته برای کنارآمدن با سایه و سازش با آن پختگی و کمال (افزایش سن و رشد شخصّیت) نیاز است. بدیهی است تازمانیکه فرد با سایه و آنیما یا آنیموس خود کنار نیاید، «خود» بهطورواقعی به سطح آگاهی نمیرسد. بنابراین در تحلیل علمی خواب و رویای انسان باید به همهی جنبههای احساسات، عواطف، اندیشهها و تمایلات و خواستههای او توجهداشت و بخشآگاه ذهن انسان و ناخودآگاه او را بهخوبی شناخت تا امکان کمک به کسی که خواب و یا رویا را دیده است، وجود داشته باشد.
من امیدوارم در فرصتی بتوانم به شرح رویاهایی که تکنولوژی و درهمپاشیدگی شخصیت انسان از خود بیگانه درآنها نقشی اساسی دارد بپردازم.
ثبت نظر