دریک باور اسطورهیی شاید قرنها این دو نام درکنار هم باقی بمانند ولی قدر مسلم تا هنگامیکه آخرین شاگرد مکتب پرفسور عدل زنده باشد این دو از هم جدا نخواهند شد.
این مقدمه را نوشتم تا با اشاره به سالگرد وفات این بزرگمرد جراحی ایران (چهاردهم بهمن ماه 1381) خاطرهیی را ذکر نمایم.
پرفسور عدل مقارن با سالهای جنگ بینالمللی دوم، سکان هدایت بیمارستان سینا را بهدست گرفت. درحالیکه در آن ایام و سالهای بعد از آن با وجود چند بیمارستان دولتی و خصوصی درتهران بیمارستان سینا تنها بیمارستانی بود که بیماران اورژانس را میپذیرفت و این مطلب آنچنان در شهر جا افتاده بود که اکثر مردم، ماموران انتظامی، رانندگان و ... هر مورد اورژانس اعم از بیماران حادثه دیده یا غیر آن را به این بیمارستان میبردند و اگر برحسب اتفاقی بهطرف بیمارستان دیگری هم میرفتند، نگهبانان و کادر آن بیمارستان همینکه مورد اورژانس را مشاهده میکردند بیدرنگ آنها را روانهی بیمارستان سینا مینمودند.
البته تصور نفرمائید که درآن زمان بیمارستان سینا از تجهیزات زیادی برخوردار بود؟ نه! این چنین نبود حتی درسالهای اول هنگام عصر و شبها هم آزمایشگاه و رادیولوژی کار نمیکرد.... ولی آنچه باعث میشد که بیماران به سوی این بیمارستان جذب شوند دستور پرفسور بود که باید درتمام مدت شبانهروز چند کارورز و دستیار (انترن و رزیدنت) آمادهی پذیرش بیماران باشند و درصورت نیاز خودش و همکاران دیگرش آماده بودند که درتمام مواقع دراختیار باشند که موارد مشکل را حل کنند...
دستورالعمل دیگری هم که پرفسور عدل صادر کرده بود پذیرش اجباری کلیه بیماران اورژانس بود و اینکه هیچ فوریت جراحی تا تکلیفش حل نشده نباید مرخص گردد واگر تخت خالی هم نباشد باید بیماران را حتی روی زمین هم بستری کنند واقدامات درمانی را انجام دهند.
و امروز وقتی این دو قانون پرفسور عدل یعنی آمادگی دائم کادر جراحی و اجبار و پذیرش همهی بیماران اورژانس را بهیاد میآورم بیاختیار بهیاد شعر ابوالحسن خرقانی میافتم که:
نوشته است بر سر درخانقاه
که هرکس که آورد اینجا پناه
نپرسید از نام و نانش دهید
بههر دین ومذهب امانش دهید
روحش شاد وراهش پررهرو باد.
ثبت نظر