یکیاز فیلمهای خوبی که برای شناخت اختلال شخصیت خودشیفتهNarcissistic Personality Disorder پیشنهاد میشود، «دزیره» (هنریکاسترـ 1954) است.
دزیرهکلاری (جینسیمونز)دختر یک تاجر پارچه درشهر مارسی فرانسه، بهطور تصادفی با مردی آشنا میشود که قراراست تاریخ را بسازد: ناپلئون بناپارته (مارلونبراندو). اگـرچـــــه فیـلم (و همینطور کتاب دزیره نوشتهی خانم آنماریسلینکو که در سالهای دور درایران ترجمه شده و طرفداران زیادی هم دارد)، بهنام دزیره کلاری است، اما بهنظر میرسد تمرکز رمان و فیلم بیشتر بر زندگی ناپلئون بناپارت بوده و اصولا از جایی شروع میشود که دزیره با ناپلئون برخورد میکند. باتماشای فیلم تصویر واضحی از اختلالشخصیت خودشیفته درذهن تماشاگر ثبتمیشود..
یک شخصیت خودشیفته معمولاً باور عمیقی دارد که انسانی خاص، بسیار مهم و بینظیر است.ناپلئون نیز در وضعیتی که یک ژنرال بازنشسته از خانوادهای مهاجر و سطحپایین و بیپول است، بهراحتی از دزیره خواستگاری میکند و حتی بهنظر میرسد که ازدواج باخود را افتخاری برای خانواده کلاری میپندارد.
همچنین باوجود بیکاری و بیپولی، پیشنهاد مشغولشدن در پارچهفروشی را رد میکند و با غرور میگوید: من! ناپلئون بناپارته پارچه بفروشم؟ من،کلمهای حیاتی و بسیار تکراری در ذهن و زبان مردمان خودشیفته است.
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیت خودشیفته، اشتغالذهنی دائم او با ثروت، قدرت، موفقیت، زیبایی و پیشرفت است. اگرچه درفیلم ما قادر بهخواندن ذهن ناپلئون نیستیم،اما میبینیم که او داشتههای فعلی، خود را خوار میشمارد و درصدد دستیابی به بیشتر و بیشتر است.
در دیالوگی کلیدی برای شناخت این شخصیت، او به دزیره میگوید: من مردی هستم که تاریخ را میسازد.
همچنین، افراد خودشیفته ابایی از سوءاستفاده از دیگران درجهت رسیدن به مقاصد خود ندارند. این امر بدون پشیمانی شدید (حداقل در زمان انجام این سوءاستفاده) رخ میدهـد که احتمالاً بهعلت رگههای آنتیسوشیال درون خودشیفتههاست. ناپلئون ابتدا در مارسی برای سرو سامان دادن به اوضاع خانواده و ازدواج برادرش با خواهر دزیره، با دزیره نامزد میشود.سپس بارسیدن به پاریس و وارد شدن به محافل اشراف، درمییابد که دختری شهرستانی (اگرچه با جهیزیهای قابلتوجه) هرگز پاسخی برای جاهطلبیهای او نیست، بنابراین دزیره را ترک و با ژوزفین، بیوهای سرشناس متعلق به طبقهی اشراف و نجبا ازدواج میکند. وقتی ژوزفین نمیتواند ولیعهدی به او بدهد، بهراحتی و با وادارکردن مجلس بهگذراندن قانونی جدید برای شخص امپراتور، او را هم طلاق میدهد و با شاهزاده خانمی اتریشی پیمان ازدواج میبندد، بازهم به دلایلی فقط برای پیشرفت خود: برای فرزنددارشدن و برای خارجکردن اتریش ازجرگهی دشمنان.
شخصیتهای خودشیفته معمولا بهدیگران و پیشرفتهای آنها حسادت میورزند. البته در باور خودآگاه خود یا درگفتار، معمولاً عقیده دارند که همهی مردم دنیا به آنها حسودی میکنند. ناپلئون به برنادوت (یکیاز مارشالهایش) اجازه نمیدهد که ولی عهدی پیشنهادی از طرف کشور سوئد را بپذیرد. شخصیتهای خودشیفته معمولاً در نظر دیگران، آدمهای مغرور و متکبری هستند، طرز ایستادن و فیگورخاص ناپلئون در نقاشیهایی که از او بهجا مانده و نیز حالتهای مارلونبراندو درفیلم (که باتوجه به شخصیت خودشیفتهی مارلونبراندو، بهنظر میرسد انتخاب بسیار مناسب و هوشمندانهای برای این نقش بوده) بهخوبی این غرور و تکبر را نشانمیدهد.
البته باید توجه داشت که گاهی اوقات بنا به مصلحتاجتماعی، ممکناست فردی خودشیفته، برعکس آنچه از او انتظار میرود، اظهار فروتنی و تواضع زیاد نماید. خودبزرگبینـــی وارونــه (Reverse Grandiosity) این اتفاق در جوامعی مانند ایران که تواضع و فروتنی، یک ارزش اجتماعی و مذهبی بهشمار میرود، ممکناست درشخصیتهای خودشیفته دیده شود که باتوجه به سایر صفات، شناخت آنها امکانپذیر خواهد بود..
لازماست بدانید که یک خودشیفته به هیچ عنوان تجمل انتقاد ولو ملایم را ندارد.زیرا او خود را بهترین، داناترین، زیباترین، قویتر و همه «ترین»های دنیا میداند و اصلا انتظار ندارد که فرد دیگری او را زیر سوال ببرد.
او ممکناست پاسخ انتقاد را باتحقیر یا پرخاشگری بدهد. درفیلم شاهدیم که ناپلئون از اعتراض ملایم برنادوت در مورد حمله به مصر بهشدت برآشفته میشود.
در یک زندگی زناشویی ،کنار آمدن با فردی خودشیفته احتمالاً بسیار مشکل است، زیرا او انتظار دارد بهطور مداوم مورد تحسین و تمجید قرارگیرد. اگر تحسین و تمجید کم باشد، یا از او انتقادی شود، یا تصادفاً سخنی به تعریف از سایر مردمان گفته شود، پرخاشگری یا تحقیر کلامی ازطرف فرد خودشیفته بسیار محتمل است.
بهعلاوه از آنجا که فرد خودشیفته کسی را قابل نشست و برخاست با خود نمیداند، حتماً در تعاملات خانوادگی و ارتباطات قومی مشکل ایجاد خواهد شد.
بسیاری از افراد خودشیفته برای رسیدن به جاه طلبیهای خود تلاش و کوشش زیادی میکنند و تا حدودی ممکناست خودشیفتگی آنها توجیهپذیر باشد، مانند ناپلئون بناپارت.اما خودشیفتگان بسیاری نیز هستند که در چنبرهی افکار خود میمانند و بدون هیچ تلاش و بزرگبودنی، توقع دارند که دیگران آنها را تحسین و تمجید کنند. این نمونههای خودشیفته دربین اطرافیان همهی ما فراوان است.
«هنر نزد ایرانیان است و بس!!»
ثبت نظر