زبان شیرین و نازِشخیز پارسی رسانهی گفت و شنود ما با مردمان پیرامون خود ـ و درگذشته با جهانیان ـ بودهاست. در سالهای دور، در بسیاری از پهنهها از رودنیل گرفته تا کـُـنستانتین (قسطنطنیه در ترکیه) و از آنجا تا جیحون و سیحون (دریاچه آرال میانِ قالپاقستان و قزاقستان) و برسد تا به هندوستان و سپس چین (سینکیانگ) و ماچین مردم به پارسی گـَپ و گفت مینمودهاند. جای پای پارسیگویان را میتوان در درازنای زمان در ایران، افغانستان، پاکستان (لاهور و پیشاور)، هندوستان (زبان دیوانی در روزگار گورکانیان و مغولها)، تاجیکستان، ازبکستان (سمرقند و بخارا)، گرجستان، ارمنستان، ترکمنستان، شامات، آبخازیا (آبخیزستان)، بنگلادش، آذربایگان، بحرین و آناتولی (بخش باختریِ ترکیه) و این روزها در کانادا، آمریکا و اسرائیل همییافت. از پیشهوران و بازرگانان راهابریشم گرفته تا سخنـوَران و پزشکان، و هَتا (حتی) دیوانسالارانِ فرمانفرما، همه و همه بدین زبانِ دلاویز و آهنگین گفتاوردها نبِشتندی و فرمایشها راندندی.
بهویژه مردمان ایران، افغان و تاجیک را میتوان یک هنگ (ملت) با سه سرهنگ (دولت) در شمار دانست. برآورد میشود که بیشاز یکسد (یکصد) میلیون پارسیزبان در سراسرجهان پراکنده باشند و ازاین روست که جمهوری ترکمنستان با همکاری جمهوری اسلامی ایران دست به گردآوری آموزنامهی دبیره (خط) و زبان پارسی زدهاست تا بتواند آنرا در جایگاه هفتمین و شاید آخرین زبان فرامرزی (بین المللی) به جهانیان بشناساند. در سال۱۸۷۲ مسیحی در نشست پرهیختگان و زبانشناسان اروپایی در برلین، چهار زبان یونانی، پارسی، لاتین و سانسکریت بهنام راهنما:
زبان دیوانی (رسمی)
Iran, Afghanistan, Tajikistan
بیشاز یک میلیون پارسیزبان
Uzbekistan
میان400هزار تا یکمیلیون پارسیزبان
Turkey, Iraq
میان سدهزار تا چهارسد هزار پارسیزبان
United Arab Emirates, United States, Qatar, Saudi Arabia, Pakistan, Israel, Bahrain, Canada, Russia, Kuwait
میان 25هزار تا سدهزار پارسیزبان
Germany, Australia, Oman, United Kingdom, France, Syria, Sweden, Japan, Kyrgyzstan, Yemen, Kazakhstan, Netherlands
کمتر از 25هزار پارسی زبان یا هیچ The remaining countries
زبانهای آموزیک (کلاسیک) جهان برگزیده شدند. زبانی آموزیک به شمار میرود که یِکـُم، باستانی باشد. دُیـُم، ادبیات پُرمایهای داشته باشد؛ و سِـیُم در واپسین هزارهی خود دگردیسیِ اندکی کرده باشد. در هماندیشیِ برلین، زبانشناسان پذیرفتند که دانش ادبیک (ادبیات) پارسی در سَدِههای میانی پیشروتر از ادبیات دیگر کشورها بوده و ایران در آن زمان بیشاز مردمان دیگر سُـراینده، نویسنده و اندیشمند داشته است. همین پیشینهی همزبانی و همسایگیست که پیریزیِ «باهماد (باهم بودن، اتحادیه) کشورهای ایرانزمین» را در اندیشهها روان ساخته است. ولی بنیانِ باهماد ایرانزمین (همچون اتحادیه اروپا، EU) که زبان پارسیست نباید خودش دچار بیماریهای گوناگونی همچون بههمریختگیِ ساختاری، بیگانهزدگیِ بافتاری، چندپارگیِ آوایی و کاستیهای گردانشی (صرفی) باشد. آنچه امروز ایرانیان با چنگ و دندان پاسداری نمودهاند نیاز به پالایش و پیرایش بسیار دارد تا بتواند با پویایی و زایایی خود پابهپای دیگر زبانها به پیش تازد. برای افزایش توانش پارسی گریزی نیست جز زدودن آن از کژیها و بستن رَه بر بیگانهها. وامواژهها (واژههای بیگانه) همانند یاختههای ریزفراگستر (میکرومتاستاتیک) چنان بر پیکرهی این پرنیانِ شکرین و شاهوار تاختهاند که اگر دیرتر بجنبیم، چنگال این چنگار (سرطان) چیزی از رود زاینده و خروشندهی پارسی برجای نخواهد گذاشت و آنرا در فراموشخانهی زمان فرو خواهد خُشکاند.
اگر ایستادگی و نوآوریهای پیشینیان نبود امروزه اِستیودِنتهای ما بهجای دانشگاه در یونیورسیتی یا دارالعلوم تعلیم میدیدند، امورات شهرمان را بهدست بلدیه رتق و فتق میکردیم، شکوایههایمان به عدلیه تحویل میدادیم و عریضههایمان به دارالخلافه تقدیم مینمودیم. مریضهایمان را با نَعشکِش به دارالشفاء حمل میکردیم تا برای زایل کردن ذَبولِ طبعِ صفراوی، عَسَرالبول، و لیثرغس از تنقیهیلعاب بزرقطونا و طبیخ بنفشه و خوراندن شحم حنظل استعمال کـُنندی. و اگر از نَفَس مسیحا و یَدِ بَیضای اطباء حاذق آنجا علاجی حاصل نمیشد او را با موبایل آیسییو بهیک هاسپیتالِ مُدرن میترانسفراندیم تا بهدست کلینیسینهای اِکسپِرتِ آنجا با اینسترومنتهای اندوسکوپیک کُلهسیستکتومی شدندی. شارژ دکتر را نیز بهجای هَندِل در کاوِرِیجِ اینشورنس کمپانیها به فُرم آندِر تِیبِل، اوت آف پاکِت میکردیم! شوربختانه، همین وادادگیِ تاجیکها در برابر زبان روسی به نیمهجان شدن پارسی در آن سرزمین انجامیده است. به یاد دارم بانویی را که از تاجیکستان آمده بود و میپرسید آیا مرا برای سِرجِری نـَرکـُوس میکنید؟ یعنی آیا برای بُرمانگری (surgery) بیهوش (narcosis) مینمائید؟ این همان گـزندیست که سدها سال پیش چونان بـَختک بر سر مصریان فرو افتاد و از آنجا که پردیسیها (فردوسیها) در آن دیار بهپا نخاستند زبان و نویسهی (حروف) هیروگلیفشان همگی بر باد رفت.
اینک بر فرزانگان این مرز و بوم است که پیاپی در زبان و دبیرهی خویش، سَرِه را از ناسره باز گـُشایند و گنجینهی نیاکان خود را از درجاماندگی و واپسرفتگی بِرَهانند. مگر چه میشود اگر بهجای هیپنوتیزم از واژهی افسونگرِ «خوابواره»، بهجای فیزیولوژی از زبانزدِ (اصطلاحِ) نـَغز و رسای «تنکارشناسی»، بهجای رادیوتراپی از «پرتودرمانی»، بهجای سلامت از «تندرستی» و بهجای متوفی از «درگذشته» بهره بگیریم؟ آیا اگر بگوئیم «از گوشیِ همراهم پیامکی فرستادم ولی نرفت» شنیدنش گوشنوازتر و گفتنش خوشآوازتر نیست تا اینکه بگوئیم «از تلفن موبایلم یه مِسِیج سِند کردم امّا فِیل شد؟» اگر به بیمار بگوئیم «هیچگونه کـژآهنگی در نوارِ دل شما دیده نمیشود و به پیشاهنگساز نیاز ندارید» بهتر درمییابد، یا اینکه هیچ نوع دیسریتمی در ایکیجی شما مشاهده نمیشه و پیسمیکر لازم نداری؟ در همان داستان ناپارسیِ بالا که کمتر کسی از آن سر در میآورد اگر بگوئیم «پزشکان چیرهدستِ بیمارستان کیسهی زردابهی (صفرا) بیمار را به یاریِ کارافزارهای درونبین (اندوسکوپ) درآوردند» گزارشی خواهد شد سَخته و سُتوار، نازک و پـَروار. آری، هنوز میتوان هم به پارسی گفت، و هم به پارسی نوشت.
ای که داری سینه چون آئینه پاک
گنجها داری تو در این آب و خاک
تا جهانی خیــره بر فرهنگ تُســـت
پاسبــــانی از زبان آهنــگ تُــــست
ثبت نظر