۵ـ تاریخ: برابر شواهد مستند تاریخ و مراجعه به افسانه و فولکلورها که بعضی ازآنها را فردوسی یا دقیقی و سایر شاهنامهنویسان از خداینامهها (خوتاینامکها) و سایر مأخذ اقتباس کردهاند، ایران زمین از دیرینهی ایام تا امروز (صرفنظر از هر وسعتی که در مقاطع مختلف داشته) از تمام جوانب درمعرض تاخت وتاز مهاجمان بیرحم خارجی وحکام ملوکالطوایفی بیرحمتر داخلی قرارداشته (جرم وجنایت و آزارها، کودک آزاری و غیره)، (نمونهی چنگیز، تیمور، هلاکو، آغامحمدخان و غیره). جنگها و آزارهای مداوم و تنشها جوامع و ملتها را به (تودههای مقهور)تبدیل میکنند، کاروانهای منحوس و غارتگر داخلی و خارجی در متن ملوکالطوایفی، جنگهای مداوم و پیوسته را بر ایران تحمیل کردند، از (هپتالیان یاهونهای سفید زمان پیروز شاه ساسانی، کیداریان، غزان، قراختائیان) دراویدیان، سغدیان، آشوریان، بابلیان، روسها، ترکمانان، چنگیز، هلاکو، تیمور، اسکندر، عربها، روسها، عثمانیها، افغانیها، هلندیها، پرتغالیان، انگلیسها، اخیراً عراقیها و غیره). ماجراجویان داخلی نیز مثل خشایارشا، داریوش، پارتها، نادر، سلطان محمود غزنوی، خوارزمشاهیان، سلجوقیان و سایر خودکامگان پیوسته کشورگشایی میکردند و باری بهجای خود برمیگشتند. جنگ وجنگ پیوسته خانه خرابی کیفرصت بازسازی؟
جنگ آتش بود وخانه خرابی دارد
پیش آتش تن شمع و پر پروانه یکی است
مردمان را میکند یک سر غریــب
جـــــمله در رنــــجانــــــد و آزار وقریــــــــــب
دربستر چنین تاریخی، خانه خرابی، فساد، مهاجرت، ترس و اندوه، فقر و زوال شخصیت بسیار محتمل است درکتاب (صوفیگری) شرح دادهام یک غم عمیق بر تاریخ ایران پیوسته سایه انداخته و بیهودگی و سراسیمگی و سکوت آفریده، روانشناسی مرکب از پاسیویسم و نگاتیویزم و سوفیسم ریتم غالب است. چند دوران محنت را برشمردم که در اینجا ذکر میکنم: حملهی اسکندر330قم، سلوکیدها، حملهی اعراب و انقراض ساسانیان، دوران محنت اشعری، معتزلی(که اشعریت بسیار اثرگذارد)، چنگیز، هلاکو، تیمور، افاغنه، روسها، عثمانیان و غیره، نتیجهی ریشهکنی مانویان و مزدکیان و سایر نظریهها که یک تشویش و آزار روحی بهدنبال خود میکشید ولالی و بیزبانی آفرید.
۶ـ در عالم پرندگان اگر بلبل شیدایی لال شد، یا طوطی سخن نگفت، غالب پرندهشناسان معتقدند یا تو لک رفته یا قهرکرده، یا با محیط افسرده شده، یا خوراک ناجور آزارش داده، یا درغم جدایی، از گل و گلگشت بیزارشده و قفسگرفتگی پیداکرده، (خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است).
ارباب حاجتیــــم و زبان سوال نیــــست
درحـضرت کریــــــم تمنا چه حاجت است
حافظ توختم کن که هنر خودعیان شود
بامـــدعی نـزاع ومحاکاچه حاجت است
خاقانی:
ای عندلیب گلشن جان زار بنال زار
کز شاخ شرح طوطی حاضرجواب شد
و حتی:
اگر طوطی زبان میبست درکام
نه خود را در قفسمیدید نه دام
اکثر تودهها از طوطی الهام میگیرند.
۷ـ از انسان پیچیده احوال بگوئیم:موجودی که با سرشت (passion و emotion)، تمایلات، نفسانیات، شهوات و غیره، خودآگاه، نیمهخودآگاه، ناخودآگاه بهدنیا میآید، ولی عافیتطلبی وحفظ SELF جزو اقلام اولیهی زندگی اوست، چنین موجودی اگر سالم بماند دوست دارد پیوسته بلبلی کند و خود را بشناساند Self presentation.
۸ـ اما چرا سکوت؟ آفتهای عضوی تکلم، مشتاقان سخن را لال میکند:
آفونی حاصل ضایعهی طنابصوتی، کری و لالی مادرزادی، مونگولیسم، لکنت، ضربهی مغز، عقبماندگی ذهن، کهولت سن، سرطان، آستنی، پولینوریت، ALS، امراض صعب، سبکمغزی، مانی، استوپور، تشویش روانی و سراسیمگی Confusion، شوک، استرس، بهت، مسمومیت با فلزات سنگین، دمانس، مانیاپیلپتیک، آفاتروانی، هراس، سکوت اسکیزوئید، اوتیسم (خوداندرمانی) افسردگی ژنرال، سایرنکبتهای طبیعی اجتماعی، خماری اعتیاد، خماری عشقی، آوارگی جنگی، طلاق، خانهخرابی، زلزله یا سیل و بالاخره (بیماری دل) و غیره، با تمام این عوامل انسان، بیخاصیتی و سکوت پرمعنا را میتواند تجربه کند، بعضی از سوژهها درگوشششان میشنوند (موتواقبل آن تموتوا)، بمیرید قبلاز آنکه بمیرانندتان.
گروهی در عالم عرفاناند و میگویند(قال حجاب حال است)، جمعی درسلک طریقتاند (درطریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست)، بعضی ازجملهی عقلانی نکته دانند و میگویند (بربساط نکتهدانان خودفروشی شرط نیست ـ یا ـ سخن دانستهگو ای مرد عاقل یا خموش) و نادرند کسانیکه بگویند:
وقت سخن مترس بگوی آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
یا اینکه (مشک دارد نتواند که کند پنهانش)
بعضی هم ازکلام بیفایده خشت میزنند، یکی هم با ترس و لرز به حاکم هشدار میدهد:
ساقی بجام عدل بده تا گدا
جرات نیاورد که جهان پربلاکند
۹ـ ادبیات و فولکلور: آغوش ادبیاتوهنر و شعر بهویژه دوران سلجوقی و خوارزمشاهی پذیرای پاسیویسم، نگاتیویسم اجتماعی بود. بهویژه ادبیات عرفانی و مداحی را در خود پرورد.تشدید عوارض روانی ـ اجتماعی ازخواص چنین اتمسفری است: قسم دروغ، ریا، فریب، تهاجم به حقوق دیگران، ذلیل نمایی و غیره...
فولکلورها از این پدیده مستثنی نیست، در افسانهی کدوقلقلهزن، پیرزن هنگام برگشت از خانهی دخترش، با قسم دروغ درندگان را میفریبد: گرگ و شیر و ببر درنهایت سادگی حیوانی: (کدوقلقلهزن، توندیدی پیرزن؟) و پیرزن از درون کدو: (والله ندیدم، بالله ندیدم، به سنگ تقتق ندیدم... الخ)، نمایشی چنین خدعهآمیز برای حفظ self پیرزن، خدعه، عدم پایبندی به مقدسات و باور دینی و اضطراب و دروغپردازی را یاد میدهد. ناخودآگاه جمعی چنین قومی درچنگ (ومپیر)های Vampires خونآشام درعالم تخیل خفهشده و شاعر برای تفسیر بیزبانی و سکوت وهمانگیز خود از سکوت گلسوسن مدد گرفته و درعین بیزبانی به سوسن ده زبان داده است، زبانهای تخیلی:
از زبان سوسن آزادهام آمد بهگوش
کاندرین دیرکهن کارسبکباران خوش است
یا:
از مرغ صبح ندانم که سوســــــن آزاد
چه گوش کرد که بـــــاده زبـــــان خــموش آمد
اگر گل سوسن آزاده، ده زبان دارد وخاموش است، با چنین جناسهای تشابه و تضاد، حافظ مداح توانسته در بطن حاکمیت حکام سرخود را نگه دارد و به دریافت وظیفه تداوم بخشد (وظیفهگر برسد مصرفش گل است و نبید).
درحریم عشق دم نتوان زد ازگفت و شنود
زانکه آنجا جمله اعضاچشم باید بود و گوش
مرحوم ایرج بسطامی این غزل را در سهگاه خوانده:
خلوت گزیده را به تماشاچه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
ارباب حاجتیــــم و زبان سوال نیـــــــست
درحضرت کریــــــم تمنا چه حاجـــت است
خلاصه: در شرایط تاریخی جغرافیایی، سکوت انفعالی بهترین طریق عافیت است، قرنها تجربه نشان داده که چقدر تودهها به چنین منشی مشتاقند.
ثبت نظر