در جریان برگزاری هشتادمین سالگرد تأسیس دانشگاه تهران، مراسمی هم در تالار ابنسینای دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد (12 اسفند ماه 1393) و از حقیر هم دعوتشد تا دقایقی صحبت کنم.
از آنجا که در آغاز مراسم تصاویری از استادان بزرگ اولیهی دانشکدهی پزشکی تهران نشانداده شد، درحین رفتن بهطرف تریبون به فکرم رسید که گزیدهای از آموختههای این استادان را بیان کنم. بنابراین ضمن آغاز به سخن و بعداز یادی از پرفسور محمود حسابی که بیتردید در بنیاد دانشگاه تهران نقش اساسی داشته است گفتم من از همهی این استادان که تصاویر آنها را مشاهده کردید بسیار آموختم و فقط به اختصار چند گزیده را انتخاب میکنم.
از دکتر احمد فرهاد استاد رادیولوژی و فیزیک، آمـوختم که علم پزشکی چیست و پزشک واقعی کیست.
از دکتر امیر اعلم و گروه تشریح، اهمیت آناتومی و از دکتر نعمتالهی و همکاران او اهمیت فیزیولوژی را آموختم و اینکه پایههای طب اصیل روی آناتومی و فیزیولوژی بناشده.دو علمی که در سالیان اخیر مورد بیمهری قرارگرفته است درحالیکه بهعلت «فرّار» بودنشان از ذهن، لازم است هرسال مورد بازنگری قرارگیرند.
از دکتر صادق پیـروز عزیــزی و دکتر مهدی آذر استادان طب داخلی، اهمیت و کاربرد سمیولوژی را فراگرفتم و آموختم که 85تا90درصد امراض را فقط با شرححال خوب و معاینهی کامل میتوان تشخیص داد. هنری که پیشرفت تکنولوژی آن را بهطرف نابودی برده است.
در اهمیت و ارزش سمیولوژی همین بس که آقای دکتر یوسفمیر استاد جراحی، دو جلسه و بهمدت پنج ساعت را فقط درمورد سمیولوژی و معاینهی شکم صحبت کرد.
از پرفسور شمس، سحرخیزی را آموختم بهطوریکه هرچه سعی کردم زودتر از او به بیمارستان فارابی برسم موفق نشدم.
از دکتر علی وکیلی استاد داخلی، خوانا نویسی را آموختم.چراکه او با خطی خوش و نظمی حسدانگیز با گچ روی تختهسیاه تمام نشانههای بیماریها را مینوشت بهطوریکه دانشجویان سعی میکردند آنرا پاک نکنند و گاهی در جلسهی بعد هم که استاد سرکلاس میآمد، نوشتهی بار قبل هنوز روی تخته بود. یکبار سؤال کرد چرا اینها را پاک نکردهاید و جواب شنید حیفمان آمد و این بود که گفت: بچهها از اصول کارهای پزشکی پروندههای بیماران است که بایدتمیز و خوانا نوشته شود.(چیزی که امروز رعایت نشده و اکثر پروندهها را بهعلت بدخطی نمیتوان خواند).
از دکتر محمدعلی حفیظی، طرز رفتار با دانشجویان جوان را آموختم.
از دکتر اقبال ،آموزش و فراگیری در جا را آموختم. بهاینمعنی که باید طوری تدریس کرد تا دانشجو همه چیز را در همان جلسهی درس یاد بگیرد و دیگر نیازی به کتاب و جزوه نداشته باشد.
از دکتر جهانشاه صالح، همآهنگی آناتومی و فیزیولوژی و پاتولوژی و سمیولوژی را آموختم.
از دکتر حسین گلگلاب سـرایندهی ترانهی جــاودانهی «ای ایران، ای مرز پرگهر»، آموختم که باید در یک سالن خالی همانطور سخن راند که در یک سالن چند هزار نفره و به یک شنونده همانقدر اهمیت داد که برای یک جمع هزارنفره.
و بالاخره از پرفسور یحیی عدل، آنچه را که هستم آموختم...
ثبت نظر