دکتر یلدا میگفت در هیچ فردی باسیل سل فعال نمیشود مگراینکه قبلاً بدن او پذیرای سل گشته و یا بهعبارتی ایمیونیتهاش قبلاً ورشکست گردیده باشد.
حال باید قبولکردکه وضعیت کنونی پزشکی اگر سرطان نباشد، کمتراز سل و طاعون نیست.
جهت ترمیم و اصلاح، یک سؤال پیش میآید و آن اینکه ابتدا جامعه منجمله اربابان جراید، هتکحرمت پزشک را نمودهاند که منجر به سقوط مبانی پزشکی منجمله کیفیت خدمات شده و یا اول پزشکان اهتمام لازم را در جهت نگهداری و حفظ قداست رعایت نکردهاند که هتکحرمت جامعه را درپیداشته است.
همینجا لازم است برای آن عزیزانی که شرایط موجود را چندان غیرطبیعی و مصیبتبار نمیدانند دلایلی بیاورم. با نگاهی به سرنسخهی اساتید نهچندان قدیمی متوجه میشویم که همگی آنها تلفن منزلشان را در سرنسخه قیدکرده بودند. دکتر قریب که منزل و مطبش یکجا بود و کودکان بـدحال را در همهی ساعــات میپــذیرفـت.شهید دکتر محمدعلیفیاضبخش تا قبلاز پذیرفتن مشاغل سیاسی، آدرس منزلش را نیز در سرنسخه ذکرکرده بود.مرحوم دکتر کیافر سرنسخهاش حاوی تلفن منزل بود و هرگز حقویزیت ثابتی برای خود درنظر نگرفته بود. این در شرایطی بود که در بقیهی مشاغل وخدمات امدادی اگر هم مرکزی شبانهروزی وجود داشت، ازطرف کادر دولتی و یا حداکثر در محدودهای بهصورت محلی یا خانوادگی ارائه میشد و انتخاب پزشک شدن همراه بود با قبول شرایطی بسیار خاص که بهزودی جایگاهی ویژه برای آن داوطلب به ارمغان میآورد. اجازهدهید با خاطرهای از دکتر کیافر ادامه دهم:
حدود 50سال قبل در یکیاز کنفرانسهای بیمارستان سینا، دکتر کیافر مشکلات فتق را بحث مینمود. پساز کنفرانس اجازه خواستم که پدرم را به مطب ایشان ببرم و دکتر کیافر با دادن آدرس لطف فرمودند. بعدازظهر من و پدرم به مطب رفته و دکتر کیافر پساز معاینهای بسیار کامل گفتند فتق است و بهتر است عمل کند. در خاتمه من و پدرم ضمن تشکر خواستیم ویزیت بدهیم، دکتر کیافر گفت ویزیت لازم نیست و با اصرار و تکرار پدر، دکتر کیافر با لحن قاطع ولی صمیمانهای رو به پدرم گفت:« پسر شما بهزودی همکار من خواهد شد از من نخواهید از همکارم ویزیت دریافت نمایم» و ما مطب را ترککردیم. در راه منزل حالوهوای دگری بود که بهطور مشخص هم من انتظارم از خود، آن انتظار قبل نبود و هم نگاه پدرم به من، آن نگاه به یک بچه محصل نبود.
از قضای روزگار چند روز بعد که به مغازهی مصالح فروشی پدر رفتهبودم، کارگر یکیاز مصالح فروشیهای دیگر با یک لیست مراجعه نموده و گفت آقای... سلام رساندند و گفتند اقلام علامتگذاری شده را من کمدارم، شما تکمیلنموده و وجه آن را دریافت دارید. پدرم ضمن ارائهی آن اقلام به کارگر همکارش گفت: «آنها را ببر اگر مصرفشد بعداً پولش را بیار» بازهم همان اصرارها و اینبار نپذیرفتن پدرم. آقای کارگر رفت و من طبق معمول جوانی کرده و روبه پدرم گفتم:«شما هم که حرمت همکار و حرفهی آن را دارید».
باید درنظرداشت هرچند بیماران ابتدا خود را عاجز در ارزیابی علمودانش پزشکشان بدانند ولی اغلب در شناخت ارزشها و شخصیت پزشک خود را توانا دانسته و ای بسا که کار علمی او را نیز بر همین اساس قضاوت کنند. مسلماً امروز هم هیچکس پزشکی را که بدون اندیکاسیون جراحی میکند، پزشکی که به دیده حقارت و بهعنوان وسیلهی امرارمعاش خود به بیمار بنگرد، پزشکی که بیتفاوت از کنار عارضه بگذرد، پزشکی که با تبلیغات گمراهکننده بیمار را تحمیق میکند، پزشکی که به استناد به آلودگیهای اخلاقی محیط به سقوط ارزشهای انسانی خود تن میدهد و کیفیت خدماتش را پائین میآورد را تأیید نمیکند. این دریافت حقالعلاج از همکار نیز یک رهآورد وارداتی از آن طرف آبهاست و با فرهنگ و مزاج ایرانی ما سنخیتندارد.
ولی آنچه در هرشرایطی غیرقابل انکار است اینکه قضاوت درمورد مسائل گستردهی پزشکی و ارائه راهحل آنچنان تخصصی میباشد که ورود هرگونه افراد غیر بهاینعرصه نه مقدور است و نه معقول و نهتنها دردی را دوا نکرده، بلکهدر ریختن قبح زشتیها و گسترش عمق زخمها و ایجاد حلقههای معیوب کار بهجائی میرساند که صدها عاقل هم درمیمانند. آنچه مسلم است در درمان مشکلاتما نه نسخههای کلیشهای وارداتی مؤثر است و نه اقدامات ناشیانه توسط افراد غیرحرفهای، بلکه پیشنهاد میشود این مهم را به پزشکان پیشکسوتی که سالها خود و خانوادهی مشکلات را مستقیماً و از نزدیک لمس نموده و با بینشی همهجانبه این ناوعظیم را سکانداری نمودهاند، بسپاریم.
خاصه آنکه بحمدالله هماکنون گروهی از آنها در هیئت مدیرهی نظامپزشکی مشغول خدمتند و اینها و هم نسلهایشان خود را وقف اعتلای پزشکی مملکت نمودهاند. در خاتمه از سروران نظامپزشکی نیز تقاضا میشود درنظر داشته باشند که این جایگاه را از چهکسانی به ارث بردهاند و اجازه ندهند که بهنام نقد سازنده و طنز فاخر، حریم مقدس پزشکی به دست چند طناز تهدید شود که گفتهاند:
بزرگــش نخواننـد اهل خــرد
هر آنکس که نام بزرگی به زشتی برد
ثبت نظر