دختری که با جعل در پروندههای پزشکی او، بهعنوان مشهورترین بیمار چند شخصیتی شهرت پیداکرد درحالیکه او این بیماری را نداشت.
شرح زندگی سیبل:
دختر خانمی که در ۲۵ ژانویهی ۱۹۲۳ با هویت واقعی متولدشد، پدرش یک درودگر و آرشیتکت بهنام والترماسون و مادرش یک زن بهشدت بیمارگونه بهنام مارتیآلیس بود که در شهر کوچکی در ایالت مینهسوتا، اطرافیان او را ماتی مینامیدند و در کتاب سیبل، بانام هاتی از وی یاد شدهاست. براساس نوشتهی یکیاز خانمهای همسایه، این خانم قیافهای مات داشت و بهندرت میخندید و در زمان خندیدن یک قیافهی شیطانی پیدا میکرد و صدایی مانند جیغ یا زوزه از دهان وی خارج میشد. او شبها و بعداز تاریکشدن معابر، در کوچهها پرسهمیزد و از پنجرهها به داخل خانههای اطرافیان خیره میشد و شایع بود که او یک بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی است.
خانم شرلیماسون در دانشگاه کلمبیا در یک رشتهی هنری تحصیل میکرد و مکرراً به حملههای عصبی و فراموشی خاطرات دچار میشد و بهعلت هیپنوتیزمپذیری بسیار بالا، مدتی در کلاسهای آموزشی هیپنوتیزم که برای پزشکان، جراحان و روانشناسان در دانشگاه کلمبیا برگزار میشد، بهعنوان سوژهی آموزشی و برای نشان دادن عجیبترین و نادرترین پدیدههای هیپنوتیزمی، توسط پروفسور هربرت اشپیگل استاد روانپزشکی این دانشگاه شرکت میکرد که این موضوع در حوادث آیندهی زندگی وی بسیار مهم و تأثیرگذار بود.
پساز انتشار کتاب بسیار پرفروش و جنجالی سیبل، عدهای از همشهریهای او متوجهشدند که قهرمان کتاب سیبل همان خانم شرلی آردل ماسون است. بنابراین بهعلت انگشتنماشدن، زندگی برای او بسیار سخت شد و بهاینعلت به ایالت ویرجینیا مهاجرت کرد و تمام پیوندهای خود را با خانواده، شهر زادگاه و آشنایان قطعکرد. پساز مدتی به ایالت کنتاکی مهاجرت کرد تا نزدیک به مطب خانم دکتر کورنلیا ویلبر بوده باشد.
نحوهی پیدایش داستان سیبل:
زمانی که سیبل در کنتاکی، کلاسهای آموزشی هنر و یک گالری آثار هنری را اداره میکرد، مانند سایر هنرمندان عدهی زیادی از افراد مهم و مشهور به دور او جمعشده بودند که یکی از آنها یک رماننویس مشهور و توانا بهنام خانم فلورا ریتا شرایبر بود. این خانم نویسنده در آن زمان که تب بیماران چندشخصیتی در آمریکا بسیار گرم شده بود و هرسال هزاران مورد را با این تشخیص ـ که اکثراً هم غلط بودندـ معرفی میکردند، بهایننتیجه رسیده بود که با بال و پردادن به رفتارهای خانم ماسون و بیان این داستان که این دختر خانم در کودکی بهصورت خیلی خشن توسط مادرش آزار جنسی دیده و این مادر با تشخیص یک روانپزشک با گرایش فرویدی بهنام دکترکورنلیا ویلبر به اسکیزوفرنی دچار بوده، زمینه را برای انتشار یک کتاب جذاب، گیرا و بسیار پرفروش فراهم میسازد.
اختلافات عقیده فراوان:
یک روانپزشک بسیار مشهور (یکیاز دو نویسندهی کتاب «خلسهودرمان»)، در زمانیکه ویلبر در مسافرت بوده، چندینبار از خانم ماسون ویزیت کرده و به این نتیجه رسیده بود که اصلاً این خانم نمیتواند یک بیمار چندشخصیتی بوده باشد و باتوجه به هیپنوتیزمپذیری بسیار زیاد او، (گریدـ5) در طرح القاء خلسهی هیپنوتیزمی یا HIP است و درضمن متوجه شد که خانم دکتر کورنلیاویلبر با کمک تکنیکهای هیپنوتیزمی ـ ازجمله تلقینات بعداز هیپنوتیزمی ـ خانم ماسون یا سیبل را بهصورتی آماده کرده بود که او مطابق سناریوی ازپیش ساخته و پرداختهشده، نقش انسانهای متعددی را بازی کند.درحالیکه پروفسور هربرت اشپیگل تشخیص این خانم جوان را هیستری و نه یک بیماری چندشخصیتی داده بود. اشپیگل بعدها اظهارکرده بود که درجریان روابط بسیار دوستانهای که بین او و خانم ماسون (همان سیبل) وجود داشت، یکبار به دکتر اشپیگل گفته بود که او «چندتایی» نیست، ولی او ادعا کرده بود که ویلبر دوست داشته او «چند آدم بوده باشد». یکبار هم دکتر اشپیگل با دکتر ویلبر در یک مباحثه درگیر شده بودند و دکتر ویلبر به او گفته بود که ناشر نشریات پنگوئن به او گفته که اگر مضمون کتاب او شرححال یک خانم چندشخصیتی نباشد، او هرگز چنین کتابی را منتشر نخواهد کرد.
*بالاخره این کتاب درسال ۱۹۷۵ با تیراژ عظیم چاپاول ۴۰۰،۰۰۰نسخه در ۳۵۹صفحه منتشر شد که باتوجه به قیمت بالای کتاب و جلد مرغوبی که برای آن درنظر گرفته شده بود، درآمد زیادی برای ناشر و نویسنده بهبارآورد.
* دراین کتاب برای حفظ حریم خصوصی خانم شارلی آردلماسون، به او نام مستعار سیبل داده شده بود. طبق آنچه که بعداً مشخص شده، در اصل خانم ماسون برای درمان اضطراب در جمع و ازدستدادن خاطره، در زمانی که پزشک معالجش خانم ویلبر به مسافرت رفته بود و دکتر اشپیگل ادامهی درمان را بهعهده گرفته بود، باتوجه به طولانیشدن دورهی درمان و نگرفتن نتیجه، اشپیگل با هیپنوتیزم و تزریق آموباربیتال یک مصاحبهی پزشکی یا درحقیقت نوعی بازجویی را انجام داده بود. در این جلـسات که روی نـــوار صوتی-تصویری هم ضبطشده، مشخص میشود که با تشویق دکتر ویلبر، خانم ماسون به گفتن مطالبی هدایت میشده است. در داستانی که منتشر شد، خانم ماسون 16نقش یا شخصیت پیدا میکند که ۱۴مورد آنها خانم و ۲مورد آقا بودند و شخصیت اصلی، سیبلالیزابل دورست میباشد که نام خانم ماسون در رمان سیبل و نام وی در دو فیلمی که براساس رمان سیبل تهیه شده، ازاین نام برداشته شدهاست.
* رمان سیبل در زمانی نوشته شده که یک اوج یا سونامی تشخیص بیماری چند شخصیتی در آمریکا پدیدآمده بود و هرروانپزشکی مایل بود چند بیمار چند شخصیتی ـ اکثراً بدون شواهد و دلایل علمی ـ ارائه دهد که نوعی قدرتنمایی تشخیصی بالا تلقی میشد.
* در کتاب « افشاگری»، اشپیگل و ویلبر مورد انتقاد قرارگرفتهاند. زیرا آنها مدارک صوتیوتصویری خود را تازمانیکه ویلبر، ماسون و شرایبر زنده بودند، عرضهنکرده بودند. در یکیاز کتابهای شرایبر با نام «شقهکردن خود» متذکر شده بود که اطرافیان ماسون بسیاری از حقایق زندگی او را تغییر داده بودند تا با سرگذشت یک بیمار چندشخصیتی تطبیق پیدا کند.
*دکتر پاتریم سوراسی که از کودکی تا پایان عمر با سیبل دوست بوده، در کتاب صادقانهای با نام «سیبل در کلام خودش» با ارائهی اطلاعات زیادی از زندگی و خانوادهی سیبل، اشپیگل را بهعلت عدم انتشار اطلاعاتی که از چندشخصیتی نبودن سیبل داشته، موردانتقاد قرارداده است.
*دکتر ویلبر درسال۱۹۹۰ سرطانپستان خانم ماسون یا سیبل را تشخیص داد، ولی او از درمان خودداری کرد. به طرز عجیبی در سالهای بعد، این سرطان فروکش کرد. درسال۱۹۹۱ دکتر ویلبر به بیماری پارکینسون مبتلا شده بود. سیبل یا ماسون دراین زمان بهصورت شبانهروزی به خانهی خانم کورنلیا ویلبر رفت تا از دوستی که چند دهه با یکدیگر صمیمی و مانوس بودند، مراقبت کند. پساز حدود یکسال و در سال۱۹۹۲ خانم ویلبر فوت شد. خانم ماسون یا سیبل هم در ۲۶ فوریهی ۱۹۹۸ در ۷۵سالگی وفات یافت.
جذابیت و شهرت شگفتانگیز رمان، باعث شد که یکبار درسال۱۹۷۷فیلمی بانام سیبل و با شرکت سالیفیلد و جوآن وودوارد ساخته و بار دیگر درسال۲۰۰۷ فیلم دیگری باهمان نام سیبل و با شرکت جسیکا لانگ و تامی بلاچارد ساخته شود که شنیدهام یکیاز این دو فیلم در سالن نمایش بیمارستان روزبه برای کادرهای آموزشی نمایش داده شدهاست.
نظرات
لاله
1 سال و 2 ماه و 0 روز پیش
ارسال پاسخ
همجنسگرا بودند