اریک فروم، روانکاو و اندیشمند معروف آلمانی ـ آمریکایی، که انسان را بخشیاز طبیعت میداند، معتقد است که نیروهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی شخصیت انسان را شکل میدهد و سبب تغییر و تحول آن میگردد.
فروم معتقد بود جامعهای که نیازهای اولیهی افراد خود را بهدرستی برآورده کند به تکوین و رشد و تکامل شخصیت اعضای خود کمک میکند. به باور فروم عشق و برادری و محبت در جامعه، منش سازنده و مثبت ایجاد میکند و از احساس تنهایی و از خودبیگانگی و ترس و اضطراب افراد میکاهد.
باتوجه به نظریههای فروم دربررسی شخصیت انسان و بهویژه منش فرد، میتوان نتیجه گرفت که آدمی در شرایط مناسب زندگی اجتماعی پنج نوع نیاز مهم و اساسی را احساس میکند:
1ـ احساس نیاز به وجود روابط متقابل با دیگر افراد جامعه.
2ـ احساس نیاز به والایش و تعالی و تکامل و خلاقیت و پیشرفت در فرد.
3ـ احساس تعلق و عضو یک گروه بودن، آسایشخاطر داشتن را در آدمی بهوجود میآورد.
4ـ احساس تحقق فردیت و هویت داشتن.
5ـ احساس انجام رفتارهای بهنجار برای رشد و تعالی.
با بررسی کار فروم در بارهی شخصیت انسان، میتوان به انواع منش افراد نیز اشارهکرد. بهطورخلاصه این منشها را میتوان شامل: منشسازنده، منش گیرنده، منشبازاری، منش محتکر و منش استثمارکننده دانست.
در هرجامعه، کسانی هستند که با آگاهی از امکانات ذاتی خویش، استعداد و تواناییهای بالقوّهی خود را میشناسند و براساس آنها دستبه عمل میزنند. این افراد آنهایی هستند که خوی و منش سازنده دارند. وقتی انسان بتواند خودش را بشناسد و از استعدادهای خود آگاهی حاصل کند و با معرفت و خودانگیختگی و عشق فعالیت خودانگیخته داشته باشد، شخصیتی دارد که به او آرامش و نشاط میبخشد و با پذیرش مسئولیت، نقش خود را در جامعهی انسانی بهدرستی اجرا میکند. چنین فردی خود را دوست دارد، به دیگران محبت میکند و به آنها احترام میگذارد و از نعمتهای دنیا بهدرستی بهره میگیرد و با خرد و اندیشه زندگی میکند.
در جامعهی انسانی افرادی نیز با خوی و منش گیرنده شناخته میشوند. این افراد همهی خوبیها و شادیها را در خارج از خود میجویند و برای بهدستآوردن آنها به مرجع خارجی رجوع مینمایند. این افراد حتی لطف و مرحمت خداوند را نیز در خارج از خود میجویند.
کسانیکه منش گیرنده دارند، نمیتوانند استقلال و ارادهی شخصی داشته باشند و از اینرو بهطور خودانگیخته کار و تلاش نمیکنند. این افراد چیزی از هنر عشق ورزیدن نمیدانند و نمیتوانند دیگران را دوست بدارند و به آنها عشق بورزند. آنها ترجیح میدهند بهجای ابراز عشق و دوستی، مورد مهر و محبت دیگران واقع شوند. اصولاً افرادی که خوی گیرنده دارند در انتخاب دوست و معشوقه با مشکل روبهرو شده و چون قدرت تشخیص و تصمیمگیری برای انتخاب دوست ندارند، فرافکنیکرده و اگر مورد بیمهری قرارگیرند حساسیت و واکنش بیشازحد بروز میدهند. افراد با منشگیرنده نمیتوانند از تواناییهای بالقوّهی خود برای پذیرش مسئولیت استفادهکنند و همواره با تکیهبر یک مرجع قدرت، نوعی حالت تسلیم و رضا بهخود میگیرند.
در جامعهی سرمایهداری، اشخاص زیادی نیز با منش بازاری زندگی میکنند. این اشخاص همهچیز، حتی احساس و عشق و محبت را بهسان کالا خرید و فروش میکنند. کسانیکه منش بازاری دارند شخصیت خود و دیگران را نیز قابل خریدوفروش میدانند و شخصیت را مانند ارزیابی کالای گمرگی برآورد مینمایند. در واقع دارندگان منش بازاری، شخصیت انسان را برحسب لباس و خانه و اتومبیل و شغل ارزشیابی میکنند و قیمت شخصیت را مانند قیمت کالا با اصول عرضه و تقاضا و تمایل مشتری تعیین مینمایند. بدیهی است اگر دراین بازار فردی نتواند در فروش شخصیت موفق گردد و در نظر مشتری مقبول واقع نشود، احساس بیارزشی میکند و خود را مانند کالای بُنجل و در انبارماندهمیداند.
بررسی شخصیت انسان نشانمیدهد که بسیاری از افراد بهگردآوری مال و منال میپردازند و در واقع خوی احتکار دارند. مالاندوزان و کسانیکه خوی و منش محتکر دارند، همواره درتلاشند تا با گردآوری ثروت برای خود پناهگاهی درست کنند. این افراد به دیگران و دنیای خارج از خود اعتماد ندارند و ازاینرو نهتنها روزبهروز براندوختهی خود میافزایند، بلکه از خرجکردن برای مایحتاج روزانهی خود نیز ابا دارند. خرجکردن برای افرادی که خوی محتکر دارند، تهدیدی بهشمار میآید که شخصیت آنها را نشانهگرفته است. خسّت و بُخل، صفت بارز این اشخاص است که دامنهی آن به حریم مهرورزی و عشقورزیدن نیز کشیده میشود. به عبارت دیگر این اشخاص در بیان احساس و ابراز مهر و عشق نیز خسیس هستند. این افراد دین و ایمان را میخواهند اما دل آنها مست دنیاست و چون این دو باهم نمیسازند، واقعاً ایمان ندارند.
در منش استثمارکننده، فرد میخواهد همهی خواستههای خود را با زور و حیله و تزویر از دیگران بگیرد. این افراد حتی علم و دانش و ابداع و اختراع را از دیگران میدزدند و ظهور آنها را بهخود نسبت میدهند.
کسانیکه منش استثمارکننده دارند، در زمینهی عشقومحبت نیز به کسانی گرایش پیدا میکنند که مورد مهر و علاقهی دیگران هستند و آنها را از دوستدارانشان میربایند. در واقع دزدیدن و ربودن هرچیزی که برایشان فایده داشته باشد، آنها را شاد و خوشحال میکند. بهطور کلی اشخاص استثمارکننده همواره به دیگران حسد میورزند و بهحال افراد موفق غبطه میخورند. خصلت حسادت و کینهجویی دراین اشخاص سبب میشود که با طرح نقشههای شیطانی، موفقیتهای دیگران را برای خود سرقت کنند. بدیهی است این اشخاص هرگز با خودشکوفایی و کار خودانگیخته، به موفقیت و آرامش نمیرسند و نمیتوانند عشق و مهر را تجربه کنند.
نظرات
سید محمد حبیبی
6 ماه و 8 روز پیش
ارسال پاسخ
مطلب مفیدی بود اما چه خوب بود که منابع آن را هم شاره میکردید