علاوهبر توهم و هذیان و شنیدن صداهاى غیر واقعی، درک و توجه بیمار نیز مختلمیشود و گذر زمان را نیز کند احساس میکند. انگیزه بهکار و زندگی در بیمار کاهش مییابد و فرد بیتفاوت، ناامید و مأیوس و مسئولیتناپذیرمیشود. علاوهبراینها عوارض متعدد بدنی نیز از پیآمدهای مصرف حشیش خواهد بود.
• داروهای خوابآور مانند باربیتوریکها (فنوباربیتال، آموباربیتال) و نیز آرامبخشها و داروهای ضداضطراب مانند بنزودیازپین ها (دیازپام، کلرودیازپوکساید، لورازپام و...) که با مصرف طولانی و مکرر آنها وابستگی جسمی و روانی ایجاد میشود و بههنگام ترک دارو نشانههای ترک اعتیاد بروز میکند.
• مواد استنشاقی (Inhalants) مانند بنزین، اتر، تینر، انواع اسپری، برخی محلولها و رنگها.
البته موادمخدر، محرک و توهمزای دیگری نیز ازسوی معتادان مصرف میشوند که اشاره به آنها در محدودهی این مقاله نمیگنجد. در مقالهی دیگر، به بررسی اختلالهای شخصیت و نقش عوامل مؤثر در بروز اعتیاد پرداخته میشود.
پیشاز این به برخی از موادمخدر و نیزعوامل مؤثر در بروز اعتیاد اشاره شد. دراین نوشته، به اختلال شخصیت و نقش خانواده در معتادشدن نوجوانان و جوانان پرداخته میشود.
اختلالشخصیت میتواند مهمترین عامل معتادشدن بشمار آید. فردیکه از اختلالشخصیت رنجمیبرد و مادهی مخدر را تجربه میکند، بیشاز دیگران در دور باطل قرارمیگیرد. درواقع بین اعتیاد و شخصیت معتاد، دور معیوبی ایجاد میشود که دراین دور باطل هم فرد و شخصیت او عامل ویرانگری میگردد و هم اعتیاد به تخریب و اضمحلال شخصیت و انحطاط اخلاقی معتاد میانجامد. بنابراین میتوان بین شخصیت و اعتیاد ارتباطی متقابل تصورکرد؛ ویژگیهای شخصیتی، منش، نیازها و محرومیتها، ناکامیها و شکستها، ناتوانی در برخورد با مسائل و مشکلات زندگی، عدم ثباتعاطفی و ناملایمات دیگر میتواند فرد را آمادهی روی آوردن به موادمخدر نماید و اعتیاد نیز میتواند سبب درهمشکستگی شخصیت و ازهم پاشیدگی انسجام روانی، عاطفی، فکری و هیجانی فرد شود. باتوجه به این که اعتیاد به موادمخدر یکىاز مهمترین مشکلات بهداشتى، اجتماعی و اقتصادى هرجامعه است که گسترش آن نسل بشر را تهدید میکند، باید پدیدهی اعتیاد به موادمخدر را عامل بسیار مهمی در به تباهى کشاندن معیارهای اخلاقی و گرایش به قانونگریزی دانست. با اعتیاد، شخصیت انسان ازهم گسیخته میشود و ارزشها و هنجارهای انسانی و اخلاقی سقوطمیکند.
در بررسی عوامل اعتیاد باید به عوامل فردی و عوامل اجتماعی توجه داشت. در بررسی عوامل فردی، میتوان به این نکته رسید که فرد میتواند به سبب معاشرت با افراد ناباب، مادهیمخدر را تجربه کند و یا برای رسیدن به سرخوشیهای زودگذر و احساس لذت آنی و یا بهدلیل عدمآگاهی و فقدان نظام خانوادگی محکم و یا برای فرار از مشکلات به مادهیمخدر روی آورد. البته بیشتر این افراد همانهایی هستند که شخصیت ناپخته و ناپایدار دارند و آمادهی زیرپاگذاشتن معیارهای اخلاقی هستند.
در بررسی عوامل اجتماعی که آنها نیز در اعتیاد نقش بسیار مهم دارند؛ میتوان به نابسامانیهای خانوادگی، اعتیاد والدین یا یکیاز آنها، اختلافات زناشویی و طلاق، فقر، فقدان معیارهای اخلاقی در خانواده، عدمحساسیت محیط آموزشی به رفتار نوجوانان و البته عوامل متعدد دیگر اشارهکرد. کسانیکه رشداخلاقی و شخصیتی کافی نداشتهاند و به بلوغ شخصیت نرسیدهاند، دربرابر اعتیاد آسیب پذیرند. بدیهی است که این افراد پساز معتادشدن عزتنفس و اعتمادبهنفس خود را ازدست میدهند، از پذیرش مسئولیت شانه خالی میکنند، با قانونگریزی و پرخاشگری احتمالاً به دزدی و جنایت نیز گرایش مییابند و با ازدستدادن ارزشهای اخلاقی و انسانی، استعدادهای خود را در راه خلاف و کجرویهای اجتماعی بهکار میبرند.
پیش از این اشارهشد که برخیاز جوانان بهعلت معاشرت با دوستان ناباب و یا بهصورت تفریحی یا به بهانهی فرار از مشکلات، یکیاز موادمخدر را تجربه میکنند و بهتدریج معتاد میشوند. اعتیاد آنان حتی میتواند با یک تقلید کورکورانه شروعشود و به سرانجامی شوم منجرگردد. البته زمینهی خانوادگی، تربیت، فرهنگ، بیسوادی و نا آگاهی، فقر، اختلافات زناشویی پدر و مادر و طلاق، معتادبودن پدر یا مادر و یا هردو و نیز عدم قدرت سازگاری و فشار تکنولوژی، از عواملی هستند که در بررسی اعتیاد باید مورد توجه باشند.
درمورد فشارهای تکنولوژی باید این نکته را درنظرداشت که اگرچه پیشرفتهای تکنولوژی در قرن بیستم سبب رفاه همهجانبه در زندگی شده و در بهبود زندگی مردم بسیار مؤثر بوده است، اما درعینحال پیشرفت های تکنولوژی در بسیاری از افراد ترس و نگرانی از تأمین آینده و تشویش و اضطراب را نیز به ارمغان آورده است که در گروهی از مردم منجر به پیدایش کشمکشهای روانی شدهاست. این کشمکشها مکانیزمهای دفاعی افراد را درهم میریزد و در مواردی به افسردگی میانجامد. افسردگی یک از بیماریهای شایع عصر تکنولوژی است که با اثر روی شخصیت، خلقوخو و رفتار و احساس فرد، قابلیت حیاتی و جسمانی و روانی و اعتمادبهنفس او را کاهشمیدهد و نشانههایی چون خستگی، بیعلاقگی، بیخوابی، بیاشتهایی و غمزدگی در فرد بروز میکند. درواقع در چنین حالتی است که شادی و نشاط و علاقه و همکاری و همسازی، جای خود را به نگرانی و ناخشنودی و گوشهگیری میدهد و برخیاز افراد بهجای روبهروشدن با واقعیات و رفع مشکلات، راهحل و گریز از نگرانی و تشویش و اضطراب را در پناه بردن به موادمخدر و روانگردان میدانند.
این افراد بهعلت نداشتن اعتمادبهنفس و احساس عدمکفایت زندگی، خود را از واقعیت جداکرده و آنرا روی اوهام و خیال و رویا بنا میکنند. البته بسیاریاز کسانیکه دورهی بلوغ را میگذرانند مشکلی نداشته و با شخصیت سالمی زندگی را میگذرانند. اما عدهای نیز با ازداستدادن قدرت سازگاری دچار کشمکش و تضاد میشوند. جوانانیکه نتوانند با مفاهیم واقعی زندگی آشنا شوند، ممکناست نتوانند خود را با شرایط محیط زندگی همساز کنند و درنتیجه بهجای پذیرفتن مشکل و روبهرو شدن با آن، احساس شکست کنند و بهجای فعالیت مثبت و سازنده، حالت دفاعی بهخود بگیرند. عدهای از این افراد با توسل به دفاعهای روانی مانند خیالبافی، انکار، دلیلتراشی، برونافکنی، جابهجایی و تعویض، به خودفریبی و گریز از حقیقت میپردازند و نمیتوانند عشق و امنیت و احترام و کفایت را تجربه نمایند.
نکتهی مهمی که دراینجا باید به آن تأکید شود این است که خانواده نقش بسیار مهمی در پیشگیری از اعتیاد دارد. شخصیت کودک و نوجوان متأثر از رفتار پدر و مادر است.
رفتار محبتآمیز والدین وتأمین نیاز عاطفی کودک میتواند به رشد و پختگی شخصیت کودک بیانجامد. ابراز مهر و محبت ازسوی والدین میتواند پشتوانه و تکیهگاهی امن برای کودکان تلقی شود تا با احساس امنیت و اعتمادبهنفس به رشد اخلاقی برسند و جذب کسانی نشوند که نسبت به آنها اظهار محبت و علاقهی کاذب مینمایند و روزنهی باغ اعتیاد را برایشان میگشایند. درواقع برخورد درست والدین با فرزندان در پیشگیری از اعتیاد بسیار مؤثر است و درمقابل، نابسامانی و ازهمگسیختگی روابط خانوادگی و عدم وجود تربیت درست به رشد شخصیت کودک کمکنمیکند و ممکناست با ایجاد ناپایداری روانی و خلقی کودک، در آینده او را بهسوی اعتیاد گرایش دهد. در حقیقت، خانواده ژرفترین تأثیر را در شخصیت کودک میگذارد و بیشاز همهی عوامل دیگر در رشد شخصیت و بهنجار یا نابهنجارشدن رفتار او دخالت دارد. عشق و مهر و محبت و آرامش خانواده به کودک اعتمادبهنفس میدهد و او را آمادهی انجام رفتارهای بهنجار میسازد. برعکس روابط نامناسب خانوادگی از پرورش حس استقلال و مسؤلیتپذیری او جلوگیری میکند و با ایجاد حس حقارت و عدمکفایت و تشویش در وی، سبب ایجاد اختلال در شخصیت کودک و ناسازگاری او میشود. البته در اینجا باید به ارزشهای تربیتی هرجامعه و هنجارهایی که فرهنگ و سیستم آموزشی هر اجتماع دارد اشارهکرد و آن را مؤثر در شکل گرفتن شخصیت افراد دانست. شیوهی تربیتی برخیاز جوامع فرد را موجودی بهنجار، سازگار، متکی به نفس، مستقل و خوشبخت بار میآورد. درحالیکه ممکناست تأثیرات آموزشی و فرهنگی جامعهی دیگر سبب فشارروانی و اختلال شخصیت فرد و ایجاد ناسازگاری در وی شود. اگر محیط خانواده و بهطورکلی محیط زندگی سالم باشد، کودک میتواند با کسب اعتمادبهنفس و با تجربهی مهر و محبت و احساس مسئولیت، به رشد و تکامل شخصیت خود بپردازد و برای خود و اجتماع فردی مفید و سازنده باشد.
بررسیهای متعدد نشان داده است که اگر کودک موردتوجه خانواده قرارنگیرد و یا از خانواده طرد شود و یا برعکس بیشازاندازه مورد مهر و توجه و حمایت قرارگیرد، بهسوی کجروی، ناسازگاری و تجاوز به حقوق دیگران گرایش مییابد. براساس این بررسیها، کودکانی که در محیط خانه مورد بیمهری قرارگرفتهاند و با محرومیت عاطفی و فقدان مهر مادری روبهرو بودهاند، محبت و عواطف دیگران را بهدرستی احساس نمیکنند و ممکناست با ترکخانه و مدرسه به انجام رفتارهای خصمانه و تجاوزکارانه بپردازند و بهسوی موادمخدر گرایش یابند. حمایت افراطی و اغماض بیشاز اندازهی پدر و مادر نیز سبب میشود که کودک بسیار پرتوقع و بهاصطلاح لوسو نازپرورده بار آید و درنتیجه بتدریج در سازش با دیگران دچار اشکال گردد. درنتیجه ممکناست اینگونه افراد بهعنوان موجودی ضداجتماعی، طعمهی خوبی برای قاچاقچیان موادمخدر باشند.
شاید بتوان گفت که بسیاری از شخصیتهای رواننژند و نیز روانپریش دربرابر اعتیاد آسیبپذیرند. شخصیتهای رواننژند، یعنی کسانیکه دارای بیماریهای روانی خفیف هستند و میتوان آنها را با اختلالهایی مانند ضعف روانی، اضطراب، وسواس، ترس و بیتصمیمی مشخصکرد، ممکناست احتمالاً به تجربهی برخی از موادمخدر علاقمند شوند. اما شخصیتهای روانپریش، یعنی کسانیکه بهعلت عدم رشد خلقی در سازش و همسازی اجتماعی مشکل دارند و دارای خلقوخوی متغییر و قضاوت ناپایدار میباشند، آسانتر از رواننژندها به مصرف موادمخدر گرایش مییابند و در زمرهی معتادان قرارمیگیرند. بیشتر روانپریشها، رفتارهای ضداجتماعی دارند و توانایی کافی برای پیروی از قوانین و مقررات را ندارند و رفتار آنها با افراد دیگر، سطحی و فاقد احساس مسئولیت است. دراین گروه، روانپریشهای مهاجم که اختلال رفتاری شدیدی دارند و به انجام اعمال تهاجمی و جنایت و قتل دست میزنند، ازجمله کسانی هستند که بیشاز همه بهسوی اعتیاد گرایش مییابند. درعینحال روانپریشهای غیرفعال که معمولاً به دروغگویی، دزدی، تقلب و آزار دیگران میپردازند ممکناست از موادمخدر برای خوشی و آسایش خود استفاده کنند و به صورت معتاد درآیند.
عواقب خطرناک اعتیاد ایجاب میکند که پدر و مادر از لحظهی تولد، بچه را موجودی بدانند که یاد میگیرد، تقلید مینماید، همانندسازی میکند و رشد شخصیت او منوط به آموزش و برقراری ارتباط صحیح بین همهی اعضای خانواده است. باتوجه به این که شخصیت شامل کل وجود انسان است و همهی استعدادها، رفتارها، ارزشها، احساسها، هیجانها، میلها، اندیشهها و ادراکهای او را دربرمیگیرد و نیز همهی صفات منشی مانند اعتمادبهنفس، احساس ایمنی، خود شکوفایی، جوانمردی، صداقت و منشهای دیگر را شامل میشود، نقش خانواده و سازمانهای تربیتی و آموزشی در رشد و تکامل شخصیت کودک بهخوبی مشخص میگردد. ایجاد رابطهی عاطفی با فرزند و رفتار خردمندانه و آگاهانهی والدین به رشد و تکامل شخصیت کودک کمک میکند و از ایجاد اختلال در شخصیت او پیشگیری می نماید و از احتمال خطر گرایش به موادمخدر میکاهد.
باتوجه به اهمیت شخصیت سالم در جامعه، مقالهای جداگانه دربارهی رفتارهای بهنجار و نابهنجار فرد ارائه خواهدشد.
* در قسمت اول این مقاله اشارهشد که این جانب درسال۱۳۶۵، در مقالهای تحت عنوان«چرا معتاد میشوند» و کتاب «رشد و تکامل شخصیت» خود، که ازسوی دانشگاه چاپ و منتشر شدهاست، داروهای روانگردان و موادمخدر و آثار سوءمصرف و عوارض ناشیاز قطع استفاده از مادهیمخدر و عوارض مصرف درازمدت هریک از این مواد را شرح دادهام. متأسفانه در سالهای اخیر، کسانی بدون ذکر مأخذ و نام نویسنده، مطالب آنها را عیناً ـ بهویژه در فضای مجازی ـ کپی کردهاند که این موضوع ازنظر اخلاقی بسیار ناپسند است.
ثبت نظر