NLPمخففNeuro-Linguistic Programmingمیباشد. برنامهریزی عصبیـ کلامی را میتوان ترجمهیفارسی آن دانست.
در NLP، باشناخت روشهایی که سبب عدمموفقیت و کامیابی شدهاست و تغییر آن شیوهها، برای دستیابی به موفقیت و آرامش، برنامهریزی میشود.
درسال1970 میلادی، جانگریندر (John Grinder)، که در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا زبانشناسی تدریس میکرد، همراه با ریچاردبندلر (Richard Bandler)، که دانشجوی ریاضیات و روانشناسی بود «ان.ال.پی» را مطرحکردند. به باور این دو فرد، میتوان بین شیوههای عملکرد مغز (Neuro) و پردازشهای زبانی (Linguistic) و روشهای رفتاری، طوری برنامهریزیکرد که بتوان با تغییر الگوهای ذهنی و تغییر شیوهی زندگی، مسیر درست و سالم زندگی را مشخص و برنامهریزی نمود.
این دو پژوهشگر، تحقیقات خود را روی سه تَن از افراد موفق و سرشناس آن زمان آغازکردند تا با شناخت رمز موفقیت آنها، به دیگران کمککنند تا بتوانند با برنامهریزی مجدد برای مسیر زندگی، از مشکلات گذشته و جاری برحذر باشند.
این سه فرد نامی و موفق عبارت بودند از:
فریتز پرلز (fritz perls)، روانپزشک و رواندرمانگر نامی که گشتالتدرمانی را توسعهداد و بهنام پدر گشتالت درمانی نیز شهرت دارد. فریتز درسال۱۸۹۳ در برلین آلمان بهدنیا آمد و درمارس۱۹۷۰ براثر حملهی قلبی در شیکاگو درگذشت. (پرلز، انسان را موجودی کلنگر، جامع، وحدت یافته، خودگردان و وابسته به محیط و تجربهگر میانگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی ـ جسمانی و عاطفی دارد. در واقع در مکتب گشتالت کلّ فرد مورد توجه است و این کلّ، از اجزای تشکیلدهنده مهمتر است. دراین مکتب، انسان یک کلّ است که به محیط و تعامل با آن احتیاج مبرم دارد و کمال و یکپارچگی او در همین راستاست).
نفر بعد، دکتر میلتون اریکسون (Milton Erickson)، هیپنو تراپ معروف بود که درسال1901 بهدنیا آمد و درسال1980 میلادی درگذشت. اریکسون در دانشگاه ویسکانسین آمریکا در رشتهی روانشناسی تحصیلکرد و هیپنوتیزم را فراگرفت. او پساز دریافت مدرک دکترای پزشکی، در بیمارستان ایالتی رود آیلند به رواندرمانی پرداخت. اریکسون با مارگارتمید و یک دانشمند دیگر، انجمن بالینی هیپنوتیزم آمریکا را پایهگذاری نمود.
دکتر میلتوناریکسون در برخورد با بیمارانش بهجای توجه به سوابق بیمار، سعیمیکرد با او ارتباط مؤثر و سازنده برقرار کند. او باتوجه به کلام، زبان تن، جریان تنفس، حالات چهره و حرکت بدن میتوانست با بیمارش ارتباط سازنده برقرار نماید.
نوشتههای اریکسون در هیپنوتیزم دربارهی روشهای ایجاد خلسه، فعالیتهای آزمایشی و تجربی در زمینهی بررسی احتمال و محدودیت تجارب هیپنوتیک و ماهیت روابط بین هیپنوتراپ و موضوع میباشد.
بالاخره فردسوم موفق این گروه، ویرجینیا ساتیر (Virginia Satir) (متخصص روان درمانگر خانواده) بود.
گریندر و بندلر، در بارهی شیوههای درمانی موفقیتآمیز دکتر اریکسون و ویرجینیا ساتر و فریتزپرلز به پژوهش پرداختند و با الگو قراردادن روشهای درمانی آنها، رویهای را ایجاد نمودند که چند سال بعد در امور پزشکی نیز موردتوجه واقعشد. درحقیقت،آنها با تجزیه و تحلیل الگوهای کلامی و رفتاری این سه فرد، توانستند به این نتیجه برسند که بین روشهای بیان و آهنگ صدا و حرکات دست و صورت و چشم و حالتهایی که افراد بهخود میگیرند (زبان جسم) ارتباطی گیرا و مؤثر وجود دارد.
این دو تَن درسال1976 کتاب ساختار جادو (The Structure of Magic) را در دوجلد منتشرکردند بهاینترتیب انالپی را میتوان علم و هنر برنامهریزی ذهن دانست که به فرد فرصت میدهد تا با شناخت الگوهای ذهن ناخودآگاه و تغییر واکنشهای روانی خود، به برنامهریزی مجدد بپردازد و برای دستیابی به موفقیت و اعتمادبهنفس و خشنودی تلاش نماید. در برنامهریزی ضمیر ناخودآگاه، زبان (کلام) و دستگاه عصبی (تفکر) نقشی اساسی دارد. با برنامهریزی عصبی ـ کلامی، به روشهایی که در ذهن فرد برای حل مشکلات ثبت شدهاست اما با اجرای آن شیوهها و روشها همچنان مشکلات پابرجا ماندهاند، خاتمه داده میشود و با پاککردن آنها از ذهن و برنامهریزی مجدد و تغییر باورها و واکنشهای روانی، راهی انتخاب میشود که با موفقیت و سلامت و شادکامی همراه باشد. با این برنامهریزی مجدد میتوان شیوههایی کارآمد و سازنده اتخاذکرد و با شناخت و آگاهی، به موفقیت و شایستگی رسید.
بهعبارتدیگر، ان.ال.پی را میتوان اصول و ابزارهایی دانست که برای شناسایی و تحلیل الگوهای پیچیدهی ذهن و روشهای رفتاری و روابط متقابل افراد کاربرد دارد و میتواند روشهای زندگی را در روند برنامهریزیشدهی مثبت و قابل اجرا قراردهد.
در عبارت برنامهریزی عصبی ـ کلامی، میتوان بخش برنامهریزی آن را همان شناسایی و تغییر الگوهای ذهن انسان دانست و بخش عصبی آنرا که مربوط به مغز و دستگاه عصبی (تفکر و اندیشه) میشود، با درک و استفاده از شیوههای عملکرد دستگاه عصبی توجیه کرد و در بخش کلامی که خود محصول دستگاه عصبی است، بهکارگیری زبان و روشهای بیان مفاهیم ذهنی بهصورت لفظی و غیرکلامی (آهنگ صدا، حرکت دست و حالت چشم و چهره) را مطرح نمود و به تعامل فرد با محیط خود اندیشید.
با این برنامهریزی میتوان الگوها، روشها، رفتارها و شیوههای نادرست زندگی را که مشکلآفرین بودهاند از ذهن پاک کرد و برای کشف استعدادهای بالقوه و طرح و اجرای شیوههای درست و متعالی که به سلامت و موفقیت و آرامش و کمال منجر میگردد، تلاش نمود.
در پزشکی، اگر افراد تحت استرس شدید و فشارهای روانی قرارگیرند ممکناست هم به اختلالهای روانی مبتلا شوند و هم از بیماریهای روان ـ تنی یا سایکوسوماتیک رنج ببرند. پیشاز این در مقالهای اشارهشد که استرسها و فشارهای روانی، تواناییهای بالقوهی افراد را کاهش میدهد و ترس و نگرانی و اضطراب و افسردگی و بیخوابی و بدخوابی را عارض میکند. استرسها و فشارهای روانی با ایجاد سیکل معیوب، بر جسم و روان افراد اثر میگذارند وسلامت تن و روان را تهدید میکنند . بهعلاوه احساسهای هیجانی مانند خشم و رشک و نفرت و کینه و ترس و اضطراب، قدرت سازگاری افراد را کاهش میدهد و بسیاری را در دور باطل گرفتار میسازد. بیماریهای روانتنی، یعنی آن دسته از بیماریهای جسمی که عوامل روحی در ایجاد و تشدید آنها نقش مهمی دارند، میتواند علت مراجعهی حدود 80 درصد از افراد به مطب پزشکان باشد. بیماریهای روانـ تنی شامل کولیت مزمن، میگرن، دیابت، فشارخون، آسم و واکنشهای آلرژی و کهیر و اگزما و بسیاریاز ناخوشیهای دیگر میباشد. در واقع دامنهی این بیماریها گسترده است و میتواند شامل بیماریهای دستگاه گوارش، دستگاهتنفس، بیماریهای غدد مترشحهی داخلی، فشارخون و بیماریهای اسکلتی مانند درد مهرههای گردن و بیماریهای پوست شود. سندرم رودهی تحریکپذیر، زخممعده، نفخشکم، یبوست و اسهال، اسپاسمهای ماهیچهای، سر دردهای عصبی و میگرن ازجمله بیماریهای شناختهشدهای هستند که با افزایش استرس و فشارهای روانی و عدم قدرت سازگاری بروز میکنند.
حال اگر با برنامهریزی عصبی ـ کلامی شیوههای نادرست زندگی، به شیوهها و واکنشهای درست و مفید تغییرکند و فرد با اجرای آنها به آرامش برسد، بسیاری از مشکلات و اختلالها و بیماریها کاهش مییابد.
درپایان این بحث که بهاختصار تمام نوشته میشود، میتوان با برنامهریزی مناسب عصبی ـ کلامی و شناخت استعدادها و توانایی خود و دید مثبت و سازنده، ارزشهای زیر را قابلدسترس دانست:
۱ـ کسب توانایی برای پاککردن تأثیرات تجربههای تلخ و منفی گذشته و ترک شیوهها و رفتارهای نامطلوب.
۲ ـ ایجاد دیدگاه و نگرش ذهنی مثبت و سازنده وکارآمد و افزایش حس هدفمندی در زندگی.
۳ـ بهوجود آوردن شرایط لازم برای رسیدن به کمال و موفقیت.
۴ـ درک راز و رمز موفقیتهای بهدستآمده، برای الگوسازی از آنها جهت دستیابی به موفقیتهای بیشتر.
۵ ـ ایجاد اعتمادبهنفس و خودباوری و افزایش عزتنفس و شایستگی.
۶ـ توانایی مهرورزی و ابراز عشق و درعینحال کنترل منطقی روشهای بروز احساسات و هیجانها.
۷ـ آمادهشدن برای برقراری روابط انسانی و رضایتبخش با دیگران.
۸ـ افزایش مهارت شخصی و حرفهای برای متقاعدکردن افراد دیگر و مفید و مؤثر واقعشدن در جامعه.
۹ـ امکان بهبود کیفیّت زندگی و افزایش رضایتخاطر و دستیابی به شیوههای خلاق برای حل مشکلات زندگی.
۱۰ـ بهدستآوردن روحیهی شاد و با نشاط و لذتبردن از فعالیتهایی که درگذشته انجام آنها مطلوب نبوده است.
۱۱-امکان مدیریت منطقی زمان و استفادهی درست و مؤثر و مفید از وقت.
۱۲ـ افزایش کارآیی و فرصت بهرهمندی بیشتر از مواهب زندگی.
ثبت نظر