یارب چه چشمهایست محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
پزشک هم مهربان است و هم متواضعانه به همه سلام میدهد.
پیرو یکی از مقالههای شماره ۱۰۶۵ پزشکی امروز به نام «آیا قداست از بین رفتهی پزشکی قابل بازگشت است؟»
اشعار میدارد: به نظر میرسد که این سیر قهقرایی را نتیجهی برخورد پزشکان دانستهاند. سلام به تمام گروههای وابسته، جلب محبت مینماید و بیماران نیز از وابستگان کادر پزشکی میباشند و به درد ما مبتلایند.
از قدیمالایام با سوگندنامهی بقراط و اعلامیهی حقوق بشر در منشوری که از بزرگترین افتخارات ایرانیان در مشهورترین موزهی دنیا جلب توجه میکند و همچنین با الهام از تعالیم مقدس قرآن کریم و ملیت ایرانی و روایات مستدل از ائمهاطهار، جامعهی پزشکی ما قداست دیرینهی خود را حفظ کرده و اگر درصد خیلی کمی رعایت اصول مادی و معنوی را کمرنگ جلوه میدهند ما باز هم در سطح بالایی از حرمت و قداست گام برمیداریم. در دنیای کنونی میبینیم که تمام ضوابط اخلاقی، اجتماعی و بشری معکوس شده و در روز روشن و با اطلاعات بسیار دقیق و در نهایت بیپروایی بیمارستانها و شیرخوارگاهها را ویران میسازند که همزمان نظایر آن را در بسیاری از ممالک دیگر نیز شاهد بودهایم.
حرفهی پزشکی از قداست خاصی برخوردار است و محدودیت و مسئولیتهای ویژهای را پاسداری میکند:
۱) پزشک نمیتواند مراجعین (بیماران دردمند) را به فراموشی بسپارد و مثل پروندههای اداری در بستهی بایگانی انبار کند به ویژه در موارد اورژانس که به حقیقت تمام مراجعات بیماران را باید در حدی از اورژانس تلقی نمود که هرگونه غفلت و اتلاف وقت، امکان دارد موجب عوارض خطرناکی بشود.
۲) پزشک شخصیتی است توانا از امکانات معنوی که به محض نوشتن نسخه یا انجام عمل جراحی، بلافاصله جایگاهش با بیمار تعویض شده و صحنهی اقدامات و توقعات معکوس میگردد و ناخواسته در آن طرف میز و در جایگاه بیمار قرار میگیرد. در حالی که بیمار، پرتوان بر صندلی پزشک مینشیند و لغو هرگونه حقوق شهروندی پزشک برای او مجاز جلوه میکند. توهین، تهمت و شکایت به تمام مقامات و محاکم از او ساخته است درحالیکه همه در برخورد اولیه (در حمایت از عواطف انسانی) عکسالعمل او را طبیعی و محق میدانند! همان طور که در یک رسانهی گروهی چنانچه تبلیغی یا نسبتی منفی را متوجه یک شهروند نمایند، همهی خوانندگان جز معدودی متفکران باور میکنند و فردای آن روز هم چنانچه تکذیب نماید، یا کسی متوجه تکذیب نمیشود یا تأثیری قابلتوجه نخواهد داشت و به اصطلاح آب ریخته به جوی بازنمیگردد. همینطور که شاعر گرانمایهی قرن بیستویکم، جناب شادروان ولیاله داورزنی به فرزندان پزشک خود اینطور خطاب نمودهاند:
جان مخلوق مپنــدار که بـس آســــان است
که گرامــی بر خلق از همه اشیا جان است
بهر تشخیص مرض صرف کن اوقات عزیز
چون که تشخیص مرض گشت علاج آسان است
به عیادت چو به بالیـن مریضی گذری
کن تــصور که تو بیماری و او لقمان است
در تاریخ پرافتخار چند هزارسالهی پزشکی، سرگذشت بسیاری از نامآوران پزشکی را میخوانیم و میشناسیم که حیات خود را در حفظ قداست پزشکی ازدستدادند و پزشکانی که حقوق مادی خود را به ناچیزترین بها صرف کردهاند. متأسفانه در جوامع کنونی هر قدر حقوق مادی بیشتر پررنگ و بزرگ شود، معنویت پزشک و قداست پزشکی بیشتر سقوط میکند و اظهار تألم و درد درصدی از پزشکان صدیق، به خاطر همین ضایعه بوده که در قیاس با دستههای دیگر اجتماعی غیرقابل توجه میباشد و بهراستی پزشکان در راه درمان بیماران خود، خانوادهی خود را فراموش کرده و احساس تقرب و نزدیکی به حضرت باری تعالی را احساس میکنند.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو هر دو جهان را چه کند
خوشبختانه با لطف یزدان پاک، این بیت:
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
در جملهی مصادیق معتبر و جلوهگر است.
میبینیم که عمل محمدبن الحسن الاسکاف (شاگرد حضرت سجاد) که روزی یک نان جو را به دجله میافکند و همان قطعه نان قوت لایموت برای غلام گمشدهی سلطانی میشود که در غم گمشدن آن غلام میسوخت و با پیداشدن غلام در بالای درختی برفراز دجله، سلطان به خدمت ابوالحسن الاسکاف درآمد و از او قدردانی نمود. بله، الاحسان عبید الانسان.
در خاتمه:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوشباشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
ثبت نظر