پــای مسیـحا کـه جـهان مینبـشت
بــر سر بــازارچـهای مـی گذشــت
گرگ ســگی بــــر گذر افتـــاده دیـــد
یـــــوسفش از چـه بدر افتاده دید
بــر ســــر آن جیــــفه گـــروهی نـــظار
بــــر صفــــت کرکس مـــردار خوار
گفت یـــکی وحشت ایـن در دمـــاغ
تیــــرگی آرد چــو نـفس در چــراغ
وان دگری گفت نه بــس حاصلست
کـوری چشمست و بلای دلست
هــر کــس ازآن پــرده نوائـــــی نــمود
بــــر ســـر آن جیـــفه جفائــی نمود
چون به سخن نوبت عیسی رسید
عیـــب رها کرد و به معنی رسید
گفت ز نـقشی که در ایــوان اوســت
در بسپیدی نه چو دندان اوست
وان دو سـه تن کرده ز بیـــم و امیــد
زان صـدف سوخته دندان سپید
«نظامیگنجوی»، حدود ۸۵۰ سال پیش، در مخزنالاسرار خود انسان را به خودشناسی، خداشناسی و گزینش ویژگیهای پسندیده اخلاقی فراخوانده است. داستان عیسی یکیاز بخشهای مخزنالاسرار میباشد که درآن چهره پرشفقت و دید مثبت حضرتعیسی نشانداده شدهاست. عیسی (ع) با تفکر مثبت به امور نگاهمیکرده و با آن نگرش از لحظهاش خشنود بوده است. در جامعه امروزی نیز بسیاریاز مردم الفاظ و عبارتهای خود را بهشکل منفی بیانمیکنند و رخدادهای زندگی را با دید منفیمینگرند. درمقابل اشخاصی هستند که با تفکر مثبت برای خود و اطرافیانشان خوشبینی و امید ایجادمیکنند.
به برخیازاین واژهها و جملهها دقت بفرمایید: چه روز بدی! ما شانس نداریم، الهی بمیرم! نمیری الهی! ای بد نیستم! هستم! چقدر قیافهات خسته است! سایهات از سر بچهها کم نشه! دستت درد نکنه! چرا سرحال نیستی! خدا بد نده! ای وای چرا رنگت پریده! و عمرت مثل گل نباشه ازجمله این کلمات منفی بشمارمیآیند. اینها همگی الفاظ منفی هستند که ریشه در تفکر منفی (Negative Mind) دارند و هرروز در محاوره شنیدهشده و بارمنفی ایجادمیکنند.
وقتی شما در پاسخ احوالپرسی با ناله و اندوه میگویید که: ای هستیم! هم خود را ضعیف و ناتوان حسمیکنید و هم بهسوی مخاطبتان انرژیمنفی ارسالمینمایید. شما اگر بگویید خیلی خوبم، هم نتیجهای مثبت برای خودتان دارد و هم مخاطب شما را خوشحالمیکند. شما بهجای جمله نمیری الهی که بار منفی دارد، میتوانید بگوئید زنده و پاینده باشی.
واژهها و عبارتهایی که منفینگرها بهکارمیبرند میتوانند انرژی منفی را به افراد مخاطب نیز منتقلنمایند. فکرمنفی (Negative thought)، نگرشمنفی و بیان کلمات منفی، نیروی منفی بهسمت شخص میفرستند و او را بهسمت تفکرمنفی و نگرانی ترغیبمیکند. درواقع فرد منفیاندیش با ترساز شکست، طرزتفکر خود را به همنشینان خود نیز انتقالمیدهد. ازاینرو میتوان تفکر منفی را نیز مانند اندیشه مثبت(Positive thought) مسری دانست. اینکه توصیه شدهاست از همنشینی با افرادیکه افکار منفی را منتقلمیکنند دوری شود، برای این است که القای منفیگرایی میتواند در فرد مقابل تأثیر بگذارد و دراثر همنشینی اهمیت فکرمثبت را کاهشدهد. درمقابل، فردیکه با ذهنمثبت به امور مینگرد، همواره با خوشبینی و امید به موفقیت، شادی، آرامش و سلامت میاندیشد و با میل و رغبت به فعالیت میپردازد و با شناخت شایستگی و استعدادهای خود در جامعه ظاهرمیشود. انسان مثبتاندیش ناکامیها و شکستهای زندگی را نیز باروی خوشمیپذیرد و بهجای دلیلتراشی و فرافکنی میگوید به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست و برای جبران شکست و رسیدن به موفقیت بانگاهی مثبت و سازنده تلاشمیکند.
اما منفیگرایان که نکات منفی را میبینند، زندگی و دنیا را برای خود و البته گاهی برای نزدیکان خود سرد و بیروح میسازند و گمان میکنند کهمعنای خلقت انسان در منفیبافی است. افراد منفینگر، آینده روشنی برای خود تصورنمیکنند و به توجیه اشخاص مثبتنگر نیز اعتقادی ندارند. بسیاری ازاین منفیگرایان میل ندارند که نزدیکان و مخاطبانشان مثبتاندیش و خوشبین باشند. برخی ازاین افراد نسبتبه اشخاصیکه میخواهند رفتار منفیگرایانه آنها را تغییردهند بدبین و بیاعتماد هستند و اگر بتوانند خشم و عصبانیت خود را نیز نمایان میسازند.
در مقاله پیش که به اثر دو آسانا پرداختم، نشاندادم که با تفکر مثبت، از نفوذ فشارها و ایجاد تنیدگی کاستهمیشود و فرد میتواند با آرامش زندگی کند و درمقابل، شخصی که تفکر منفی دارد، با نگاه منفی خود، حتی بیشاز اثر واقعی استرس، به غمگینی و اضطراب و افسردگی خود میافزاید. در ذهن و نگاه منفی، خوشبینی و اراده و تمرکز و اعتمادبهنفس کاهشمییابد. درحالیکه تفکرمثبت، ظرفیت و توانایی فرد برای مقابله با فشارهای روانی را افزایشداده و با افزایش نیروی سازگاری از پیامدهای تنیدگی میکاهد. با ریشه گرفتن تفکر مثبت در فرد، درجه اعتمادبهنفس او افزایشمییابد و شخص میتواند با خونسردی و آرامش واقعیتهای منفی خود را نیز بپذیرد و برای مشکلات زندگی چارهجویی نماید و به اصلاح حالتهای ناپسند و منفی بپردازد.
مثبتاندیشان اعتقاد دارند که برای حل مشکلات زندگی راهی وجود دارد و میتوان با اراده و تلاش و خوشبینی مشکل را حل نمود. افرادیکه به زندگی نگاهی مثبت دارند، مشکلات را با انرژی مثبت و اعتمادبهنفس حلمیکنند. آنهاییکه با دیدی مثبت بهکار میپردازند با فراگرفتن روشهای ایجاد تمرکز و کنترل ذهن میتوانند از پس گرفتاریها برآیند و بدون دلواپسی و اضطراب به نتیجه برسند. حتی اگر با تمام تلاشی که میکنند به نتیجه دلخواه نیز نرسند دلتنگ و افسردهنمیشوند. این افراد شکست در زندگی را امری طبیعی میدانند و ازاینرو اگر در پیشبرد برنامههای خود با شکست مواجه شوند، به افکار منفی روی نمیآورند. اشخاصی که دیدگاهی مثبت به امور دارند همواره با یافتن راههای درست مانند ورزش، مدیتیشن و مراقبه، به کاهش استرس و پیشگیریاز اضطراب و افزایش نشاط خود میپردازند و درواقع برای دور کردن افکار منفی تمرینمیکنند. برعکس منفیگرایان که اعتمادبهنفس کافی ندارند و درهر شکست نومید و دلشکستهمیشوند، با تجربه تلخی زانوی غم را بغلکرده و در لاک خود فرو میروند. مثبتاندیشان میدانند که زندگی انسان از سازگاریها و ناسازگاریها ترکیبشده و ناکامی و شکست در مرحلهای از زندگی را نباید پایان زندگی دانست. آنها مسئولیتپذیرند و رفتاری سنجیده و درست از خود نشان میدهند و عزتنفس خود را نیز بهخطر نمیاندازند.
اگر انسان بتواند به این نتیجه برسد که افکار و اندیشههایش تا چهاندازه میتواند در موفقیت و پیشرفت و یا ناکامی و شکست او مؤثر باشد و بیاموزد که چگونه میتواند ذهن خود را از افکار منفی تخلیهکند و بهجای آن به تفکرمثبت بپردازد، بسیاریاز مشکلاتزندگی در جامعه برطرفمیشود. فرد مثبتاندیش به کارآیی و توانایی خود اعتقاد دارد و میداند که با تلاش و امید و نگرش مثبت به رخدادها در کارهایش موفقمیشود. هرچند به احتمال شکستهایی نیز میاندیشد. افرادیکه تفکرمثبت دارند آمادهاند تا شخصاً مسئولیت آنچه را در زندگی آنها رخمیدهد برعهده بگیرند. این افراد به دلیلتراشی نمیپردازند و عوامل خارجی را در شکست خود دخالتنمیدهند و با خوشبینی و انرژیمثبت و سازنده به بازسازی و اصلاح شرایط نامناسب میپردازند و با امید و اعتمادبهنفس برای خوشبختی و سعادت تلاش میکنند. اما منفیگرایان همیشه با ترس و تردید، نگران شکست و ناکامی هستند و اگر تلاشی نیز بکنند با یأس و ناامیدی به نتایج کار مینگرند. در روز امتحان، دانشجویی که درسش را نیز خوب بررسی کرده بود، میگفت:«میدونم در امتحان موفقنمیشم، استاد سختگیره، خیلی دلشوره دارم، نگرانم!» هنگامیکه انتقال انرژیمنفی او را به اطرافیان این دانشجو حسکردم به او گفتم اگر بگویی: «من که تلاشم را کردهام و آماده شرکت در آزمونم و با اعتماد به هوش و حافظهام و عنایت خداوند موفق خواهمشد» بهتر نیست؟
تحقیقات متعدد دانشگاهی که روی ۲گروه موردبررسی بهعملآمده، نشانداده است که مثبتنگری کیفیتزندگی را بهبودمیبخشد و بهطورمحسوس از شدت استرس و اضطراب و افسردگی میکاهد. باتوجه به نتایج برخیاز پژوهشها میتوان تأکیدکرد که آموزش مثبتنگری میتواند کارآیی تحصیلی نوجوانان و جوانان را افزایشداده و بر موفقیت آنها بیافزاید.
افرادیکه تفکر منفی دارند، درپی اندیشه و گفتاری هستند که با نوع تفکر آنان همخوانى داشته باشد. بیشتر آنها با اندیشه و برداشت خود دنیا را تیرهوتار میبینند و با ناامیدی به آینده مبهم مینگرند و هرروز بر نگرانی و اضطراب خود میافزایند. درواقع اشخاصی که بهجای دیدمثبت و سازنده نگاهی منفی و تیره به حوادث زندگی دارند، زندگی خود را چنین میبینند:
ناخن خویش همیبیند و پندارد تیغ
دست بر مژه خود مالد وانگارد مار
سایه خویش همیبیند و بگریزد ازو
گوید این لشکر میرست که آید به قطار
شفق از چرخ همـی بیـند و فریـادکنـد
کز پــی سوختـنم میــر بـرافروختــه نار
هرکجـا سرو بنـی بیــند ازو گردد دور
کز پــی کشتـن من میــر برافراختــهدار
گـاه از کوه کنـد رم که بـه فرمان امیـر
سخت ترسم که پلنگم بدرد در کهسار
گاه از بحر گریــزد که بــفرمـوده او
حمله بــر جان من آرند نهنگان ز بحار
قاآنی
باتوجه به اینکه در درون هرانسان، نیروی عظیمی نهاده شدهاست که با باورداشتن آن و تلقین بهخود و اعتمادبهنفس میتواند مقدار زیادی ازآن نیرو را آزادنماید، حداقل هرفردی میتواند برای بیرونراندن افکارمنفی از ذهن، از تلقین استفادهنماید و باتوجه بهاینکه تلقین نقش مهمی بر ذهن دارد، بتدریج اعتمادبهنفس خود را افزایشداده و افکارمنفی را کناربگذارد. درواقع اگر هرانسانی شهامت این را داشتهباشد که بهجای جمله «من نمیتوانم» یا عبارت «اینکار ازعهده من خارج است» بگوید «من میتوانم» و یا «سعیمیکنم از عهده آن برآیم»، اولین گام را برای خارجکردن افکار منفی از ذهن برداشته است. با عنایت بهایننکته که انسان همان است که میاندیشد و آدمی میتواند مثبت بیاندیشد ویا افکار منفی داشته باشد، هرفردی میتواند با دگرگونکردن شناخت منفی خودبه جهت مثبت، دیدگاههای منفیگرایانه خود را تغییرداده و با درک ارزشهای مثبتنگری، با تفکرمثبت و مبتنیبر واقعیت در جامعهزندگی کند. با بررسی جنبههای روانشناختی مثبتاندیشی و منفیگرایی، میتوان به افراد منفینگر کمککرد تا در نگرشهای خود تجدیدنظر نموده و بهسوی تفکرمثبت و تجسمخلاق گامبردارند. درواقع باید با دگرگونکردن شناخت منفی فرد بهجهت مثبت، اورا بهسوی تفکرمثبت و مبتنیبر واقعیت هدایتکرد تا بتواند با سازگاری معقول برای آسایش خود و اطرافیانش بهدرستی تلاشنماید.
افرادیکه با اندیشه های مارکاورل(Marc Aurèle) آشنا هستند، میدانند که مارکاورل فرمانروای فیلسوفی بود که سراسر زندگی را برطبق اصول حکمت گذرانید. هیپولیت تن (Hippolyte Adolphe Taine) فیلسوف، ادیب، مورخ و نویسنده فرانسوی که در نیمه دوم سدهنوزدهم زندگیمیکرد، نوشته است مارکاورل شریفترین روحی میباشد که دراینجهان زیسته است. مارکاورل درکتاب «اندیشههایی برای خودم» به نکاتی اشارهکرده که همیشه تازه و نو خواهد بود. برخیاز اندیشهای ارول را میتوان بهاینصورت خلاصهکرد:
انسان میتواند هرصبح، پساز بیدارشدن از خواب با خود بگوید: احتمالدارد امروز با افرادی دروغگو، ناسپاس، منفیگرا، هوسباز و غیراجتماعی نیز برخورد کنم. من باید آگاهباشم که تمامی این افراد براثر عدمتشخیص خوبیها از بدیها چنین رفتاری دارند و نباید نسبتبه آنها خشمناک و کینهتوز باشم و دیدگاه خود را تغییردهم.
انسان هرروز پساز بیدارشدن از خواب، در این اندیشه باشد که باید کاری انسانی انجام دهد. او باید بگوید من وظیفه خود را انجاممیدهم و پیچیدگی امور روزانه نباید من را نگران و مضطرب سازد. اشیای بیجان و یا افراد گمراه و منحرف و منفیباف که بهدرستی مسیر زندگی را نمیدانند، نباید بر دیدگاه من اثر بگذارند.
هرفردی باید درون خود را بکاود و خودش را بشناسد و یقینکند که چشمه نیکیها میتواند در درون خودش باشد و وظیفه خود را به نیکویی انجامدهد. غرور و هویتذهنی نباید انسان را مغرورکند. انسان نباید مانند عنکبوتی که پساز شکار مگس بهخود میبالد خود را مفتون نماید. اگر انسان مثبتاندیش باشد و نگاهی مثبت به امور داشته باشد، هرگز آشفته و پریشان نخواهدشد. بنابراین شخص باید تلاشکند تا خاطری آسوده و آرام داشته باشد. اگر فرد بداند که با سادگی و آزادی و نیکخواهی آرامش بیشتری حاصلمیشود و بتواند ذهن خود را از خیالبافی برحذر دارد، میتواند بدون منفیبافی و با کسب صفات مثبت زندگیکند و موفقشود. هنر زندگی این است که انسان از شکست نترسد و پساز هرشکست پریشان و مضطرب و افسرده نگردد. انسان باید بیاموزد که اگر یک علت خارجی او را غمگین کرده است آنچه موجب اندوه وی شده آن علت نیست، بلکه نحوه قضاوت و ذهنیت آن فرد درمورد آن است. با درک این مهم فرد میتواند با مثبتاندیشی و تلاش، تفکرمنفی را از ذهنش بزداید. موضوعیکه چگونگی زندگی انسانها را مشخصمیکند، تفسیر و نوع دید آنها نسبتبه وقایع بیرونی است نه خود آن وقایع. البته باتوجه به اینکه زندگی انسان همواره در جهت تغییر و تحوّل و تکامل بوده و هست، هرشخصی میتواند بیاموزد که راه کمال و جهت تفکرمثبت انسان کدام است و با چه راه و سلوکی میتوان اندیشههای منفی را از ذهن خارجکرد و بهجای آن با مثبتاندیشی، به خویشتنسازی و رشدمعنوی و رفعتاخلاقی پرداخت. تفکرمثبت به انسان کمکمیکند که بتواند تغییرات مفیدی در رفتار، گفتار، کار و زندگی خود ایجادکند و از فشار استرسهای زندگی بشری بکاهد.
باتوجه به اینکه پایه عقاید و افکار و رفتار آدمی ریشه در کودکی دارد، باید به این نکته نیز اشارهشود که خانواده در رشدذهنی و روشهای درست استفاده از امیال و تواناییهای کودک نقش تعیینکنندهای دارد. برخیاز کودکان در ۲یا۳سالگی نوعی مخالفت و رفتار منفی نشانمیدهند. البته این امری طبیعی و از خصایص رشد و تکامل کودک است. اما زمانیکه محیط خانواده نامناسب باشد و استقلال و امنیت کودک را بهخطر اندازد ممکناست بهطورجدی پایههای منفیگرایی گذاشته شود. همانطور که پیشازاین در برخی از نوشتهها تأکیدکردهام سختگیری و تنبیه و انضباط بیمورد در دوره کودکی میتواند در رشد و تصور ذهنی کودک مؤثر باشد. البته حمایت افراطی و لوسکردن کودک نیز میتواند سبب ایجاد لجبازی، مخالفت و تصور منفی و بروز رفتارهای منفی در کودک گردد. حمایت افراطی و زیاد لوسکردن کودک توسط مادر، قدرت همکاری و استقلال کودک را ضعیفمیکند. پژوهشهایی که روی کودکان لوسشده انجام شدهاست، نشانمیدهد که برخیاز آنها با لجبازی و مخالفت با همهچیز و همهکس زندگی را برای خود و دیگران مشکل میسازند. برخیاز مادران با این روش تربیتی نامعقول خود رشد و تکامل شخصیت کودک را مختلمینمایند و انضباط و کنترلشخصی و استقلال او را بهخطر میاندازند. درواقع خوشبین و مثبتاندیش شدن کودک یا بدبین و منفینگر شدن او، بیشتر در خانواده و با نقش مادر شکل میگیرد. ازطرفی استبداد پدر، بهنجارشدن رفتار کودک را مختلنموده و استقلال و اعتمادبهنفس او را خدشهدار میسازد. رفتارهای والدین و تجربیاتی که کودک ازاین رفتارها کسبکرده است، در شکلگیری شخصیت فرد نقش دارند. معنی و مفهوم زندگی انسانی ریشه در ۳تا۴سالگی کودک دارد. برداشت کودک از زندگی اجتماعی و واکنشهای او مربوط بهشرایط اولیه زندگی در خانواده است. وقتی حس همکاری و مشارکت در کودک رشد نکند، نمیتوان انتظارداشت که در بزرگسالی بهدرستی از اراده و نیروی روانی طبیعی خود استفادهنماید. جنگ و نزاع و جدال مستمر والدین و اطرافیان، کودکان را درمعرض خطر بزرگی قرارمیدهد و پایههای کاخ سعادت آنها را سستمیکند. مشکلات روحی و تربیتی کودک مربوط به چگونگی تفکر و رفتار والدین است. در مواردی مشاهدهمیشود که یک فرد منفیگرا، پدر و مادر منفینگر داشته است. این قبیل والدین با ترساندن کودک خود و انتقال افکار منفی و بدبینانه به کودک، اورا بیاعتماد نموده و استقلال او را مخدوشکردهاند و ممکناست درنتیجه همین عمل، کودک در بزرگسالی با تفکر منفی به زندگی بنگرد. اگر فردی با عقدهحقارت، مهرطلبی، جاهطلبی، پرخاشگری، پرتوقعی، بدبینی و منفیگرایی زندگی معتدلی ندارد، باید این مشکلات را نتیجه عدم آموزش و رشد حس همکاری و تشریک مساعی درخانواده و محیطش جستجوکرد. البته خانواده بیشاز تمام محیطها در رشد و تکامل کودک نقش دارد. کودکان عادتها، روشهای رفتاری، وظیفهشناسی و احساسمسئولیت را در خانواده کسب میکنند. کودک در خانه و خانواده میتواند هنر زندگیکردن را بیاموزد. مادر که بهعنوان نخستین و اصلیترین فرد خانواده با کودک ارتباط برقرار میکند میتواند نقشی بسیار مهم و اساسی در شکلگیری شخصیت کودک خود داشته باشد. شخصیت خودِ مادر و نگرش و تفکر و رفتار او، زندگی اجتماعی کودک را شکل داد. و او را بهسوی رشد متعادل و یا اختلالعاطفی و خلقی سوقمیدهد. درواقع باشخصیت و رفتار مادر انگیزهها، ارزشها و رفتارهای کودک شکلمیگیرد و رشدمیکند.
کودک، مهر و عشق و نفرت و حسادت و رقابت و احترام را در خانه فرامیگیرد و اساس زندگی او براساس رشدعاطفی وی درایندوره مشخصمیشود. پدر یا مادر منفینگر و مضطرب و نگران، میتوانند اضطراب و نگرانی را در کودکان خود نهادینه کنند و آنها را از رشد سالم و طبیعی بازدارند. اختلاف پدر و مادر و نزاع مستمر آنها میتواند در کودک نگرانی و دلهره و اضطراب ایجادکند و برآوردن آرزوهای اجتماعی وی را مختلنماید. رشد و تکامل هیجانی و عاطفی کودک در خانواده مناسب، سببمیگردد که از بروز ناسازگاری فردی و اجتماعی در او پیشگیری شود. خانواده در رشدذهنی و روشهای درست استفاده از امیال و تواناییهای کودک نقشی تعیینکننده دارد؛ کودک عاطفه مثبت، مهرورزی و عشق و محبت و دیگر عواطف عالی انسانی را در محیطخانه و خانواده فرامیگیرد و مثبتاندیشی و تبادل عاطفی فرد به محیط مناسب خانواده بستگی دارد. هدف از تربیتاجتماعی درست کودک این است که در کودک نفرت، حسادت، عناد و مخالفت شکلنگیرد و کودک بتواند درآینده مسائل و مشکلات را بهدرستی و بهطور رضایتبخش حل نماید. درواقع خانواده اتاقی است که باید هدفش رشد و تکامل اجتماعی کودکان باشد تا کودک بتواند استعدادها و تواناییهای خود را بهدرستی پرورشداده و به خوشبختی و سعادت برسد.
بعداز محیط خانه، کودکستان و دبستان نقش بسیار مؤثری در رشد و تکامل شخصیت کودک دارند. اگر نظام صحیح آموزشوپرورش دراین محیطها حاکم باشد، رشد ذهنی کودک بهدرستی تکوین مییابد. با شیوه تربیتی و آموزشی معقول و درست میتوان کودکان را سالم و بهنجار تحویل جامعه داد. بدیهی است اگر آموزگاران و مربیان از دانش روانشناسی آگاهی نداشته باشند و مسائل تربیتی را بهخوبی درک نکنند، نمیتوان از تعلیم و تربیت آنها نتایج مثبتی را انتظارداشت. درک کودکان و نوجوانان ازسوی معلمان موضوعی است که بسیار اهمیت دارد. معلم نمیتواند ازدست یک بچه لوس و منفینگر عصبانی شود و با مسخرهکردن یا تهدید و تنبیهکردن او، رفتار کودک و نوجوان را اصلاح نماید. ادامه رشد عاطفی کودک و انجام رفتارهای بهنجار اجتماعی او، در محیط کودکستان و مدرسه صورت گرفته و گرایشهای درست یا نادرست فرد میتواند در همین محیط شکل بگیرد.
با اشاره بهاین مختصر میتوان گفت که بسیاریاز مردم در زندگی خود از افکار منفی استفادهمیکنند. صحبتهای این افراد رنگ مثبت ندارد و معمولاً با گلهگزاری و ابراز خستگی و بیاعتباری تلاشهای آدمی همراه است. طبیعی است که این صحبتها میتواند دیگران را نیز خسته و ناامید سازد. در واقع، همانطور که تفکرمثبت سبب بالابردن روحیه مخاطب میگردد و مثبتاندیشی به او سرایتمیکند، افکارمنفی نیز میتواند در مخاطبان تفکرمنفی را القانماید. بنابراین باید به نوجوانان و جوانان آموزش داده شود تا به گفتار و آرای منفیگرایان توجهنکنند و اطمینان داشته باشند که با تفکرمثبت و تجسمخلاق، میتوان از تنیدگیها کاست و به آرامش رسید. هرفردی میتواند با تجربه دریابد که تفکرمثبت، یک نیروی بزرگ آزاد میکند که در پیشبرد هدفهای انسانی بسیار مؤثر است. با چنین نگرشی، تجسم خلاق (درمورد آن نیز خواهم نوشت) نیز شرایط بسیار مطلوبی برای رسیدن به آرامش ذهنی فراهممیسازد.
شاید یک فرد منفیگرا نپذیرد که بیان یک توصیه با لبخند و چهره گشاده، به مثبتگرایی بیشتر کمکمیکند. اگر فرد بتواند در تصمیمگیریهای خود با تفکرمثبت اقدامنماید میتواند اطمینان داشته باشد که نتیجه آن بسیار پربارتر از زمانی است که با نگرانی و منفیگری و ناامیدی تلاشمیکند. شاید هرانسانی بتواند دوچهره از خود را در آئینه ببیند، یکی با تفکر مثبت و دیگری با نگرش منفی و با دیدن این دوچهره خود، درمورد آنها به داوری بپردازد. پرورشاندیشههای مثبت، خوب، شاد و سودمند در ذهن، توانایی انسان را افزایشداده و از استرسمیکاهد. با انجام تکنیکی که به تجسمخلاق شباهت دارد و درمورد آن خواهم نوشت، میتوان نگرش تازه و سازندهای را بهدستآورد تا برای رفع مشکلات زندگی به موفقیتهای بیشتری نائلشد.
نظرات
حسن لطفی
7 سال و 0 ماه و 27 روز پیش
ارسال پاسخ
با سلام و احترام . باز هم آفرین و مرحبا برای این شعر خیلی مناسبی که در ابتدای این مقاله بسیار ارزشمند تفکر مثبت مناسب از استرس و اضطراب می کاهد. خداوند به شما اجر بدهد. بسیار آموزنده بود