در عصری زندگیمیکنیم که با هربار چرخش زمین به دورخود و طلوعخورشیدِ زیبا، باید منتظر خبری عجیب باشیم. اکنون بهصورت خاصتر در جامعهای فعل زیستن را صرفمینماییم که این نوع خبرها در انتظار دیدن روی ماه خورشیدمان نمیماند و درهرشرایطی همگان را غافلگیرمیکند. بهیاددارم حدود ۶ ماهپیش یکیاز کیوسکهای بهظاهر مطبوعاتی فروش دخانیات را دیدم که مشخصبود بهتازگی به عرصه فروش بستنی و اسباببازی نیز قدمگذارده است! و بهاحتمالزیاد وجود روزنامهها و مجلات نیز در قفسههایش مزاحمتی برای کسبوکارش فراهم نموده و ازاینرو تمامی آنها را جمعآوری کردهبود. بنابراین تصمیمگرفتم تا دستبهقلم برده و مقالهای حول این رخداد که مُشتی نمونه خروار است تنظیم نمایم. از روی عادت همیشگی، فهرستی از نکاتی که باید در یک مقاله متذکر شوم را در گوشی همراه خود بهاصطلاح امروزی «نوتبرداری» کردم. در همین حالوهوا بودم که ازکجا آغازکنم که به شخصی بَرنخورد و چگونه مطابق معمول «حرفهای بیحسابم» را پیرامون عدممطالعه و معضلات آن ابراز نمایم که وارد فضای انتخاباتی کشور گشتیم و بالطبع دیگر سخنراندن با این مضمون، در شرایطی که فکر همگان معطوف به بحثهای داغ انتخاباتی است همانند فریاد تکنفره درمیان هیاهوی ورزشگاهی مملو از تماشاچی بود و بنابراین تصمیمگرفتم تا نگارش این مقاله را به زمانی مناسبتر موکول نمایم.
پساز این موج و تکانهها و پسلرزههای انتخاباتی، نوبت به سالگرد بیستوهفتم رسید و دراین موقعیت نیز به هیچوجه درست نبود که فضای جشنتولد هفتهنامه خود را با مُشتی حرفِ بیحساب مکدرنماییم و بنابراین بازهم سخن ازاین باب نراندیم. اواسط امردادماه احساسنمودم که هماکنون بهترین زمان ممکن جهت نگارش این موضوع است که سروکله مهمانان مهاجر شهر تهران، «ریزبالک زرد» که هرساله همانند پرندگان زبانبسته مهاجر شهر فریدونکنار مهمان ما هستند، پیداشد. شرایط هردو یکسان بود! در سکوت کامل، کمرِهمت به نابودکردن هردوگونه بستیم و راهحل نیز مشخص میباشد؛ تحمل تا به اتمام رسیدن فصل مهاجرت بلکه هم ما و هم پرندگان مهاجر و نایاب، ازاین معضل رهایی یابیم! حال به این قضایا معضل کمآبی را نیز اضافهنمایید که هرسال به مشکلات ما اضافه میشود!
بههرحال موضوعی که درصدد نگارش آن بودم، بحثی همیشه داغ بوده و هست: باتوجه به رواج رسانههای اجتماعی و کاهش مراجعه به کتاب، معضل گرانی و کمبودکاغذ و افزایش روزانه مدتزمان استفاده از تلفنهای همراه واقعاً نگرانکننده است.
البته که این معضل همهگیر شده و برای نمونه، اینجانب اگر بهدنبال متن یا شعری باشم، با وجودآنکه آن کتاب را نیز دراختیار دارم ولی به اینترنت مراجعهمینمایم. اما یادآورشوم که همینجانب، تمامی این یافتههای اینترنتی و تصاویرم را در حافظه (هارد) نگاهمیداشتم که متأسفانه همراه تمامی دادههای دیگرم براثر سهلانگاری دود شد و بههوا رفت و آنجا بود که ارزش کتاب، کاغذ و حتی ظاهرکردن تصاویر (که همگی در موبایل انباشتگردیده) را درکنمودم.
وارد فصل زیبای پاییز شده بودیم و مقالهام پرورش یافته بود و درحال آمادهنمودن آن بودم که اظهارنظرمغرضانه پرزیدنت استکبار جهانی پیرامون خلیج تا ابد پارس، کاسه کوزههایمان را بههم ریخت! شاید اینگونه باید تصورنمود که ای آقا! شما هم دنبال بهانه جهت ننگاشتن هستید! خلیجپارس به این موضوع چه ارتباطی دارد؟ درصورتیکه هرموضوعی ارتباطی مستقیم با سرنوشت ما دارد و بهویژه افزایش تعرفه دلار، بی ثباتی تعرفه کاغذ و در برخیاز مواقع عدموجود آن در بازار را موجبمیگردد و افزایش ۳۰ تا ۴۰ درصدی این تعرفه، بهعلاوه صعود روزانه قیمتدلار، به آن ادویه نگرانی از پرداخت حقوق، بیمه، چاپ و غیره و غیره را اضافهنمایید تا دریابید که نام خلیجپارس چگونه بر سرنوشت من نوعی تأثیرمیگذارد.
در کشمکش این موضوع بودیم و خبر از ریههایمان نداشتیم! باتمام وجود مونواکسیدکربن، دود و بنزین یورو۴ بلعیدهشده از انتهای حلقمان را همراه با بغض و نفرت پسمیدادیم. آخر گرانی کاغذ برای مردمی که مطالعهنمیکنند چه اهمیتی دارد؟ اصلاً شاید این موضوع دیگر در زندگی آنها تأثیری ندارد! این همه بحث از امید نمودیم، این قدر با خوشبینی به آینده نگاهکردیم و در همین اثنا بود که زلزلهای نیز آمد و مرا مصممتر نمود که از خیر این موضوع بگذرم، زیرا با وجود این حجم از نگرانی و اضافه شدن انتظار زلزله مهیب تهران به تمام موضوعاتی که در بالا اشارهشد، توقع مطالعه از جامعه بیهوده است و تا بیشازاین رخداد عجیب و غریب بهوقوع نپیوسته، دیگر به این موضوع نپردازم! ظاهراً تمام مشکلاتمان بههمین موضوع مطالعه و چندکلمه حرف بیحساب منبازمیگردد.
ثبت نظر