99-100
دورانی را سپری می نماییم که رسانهها مملو از اخبار ناشی از پیشرفت پژوهشهای پیشرو و موفقیتآمیز درزمینۀ زیست پزشکی هستند، تحقیقاتی که برپایۀ آزمایش روی جانوران انجام میشوند. با این حال، آیا این نمونه های حیوانی الگویی قابل اطمینان و شبیه سازی شده برای سلامت انسان هستند یا خیر ؟
دورانی را سپری می نماییم که رسانهها مملو از اخبار ناشی از پیشرفت پژوهشهای پیشرو و موفقیتآمیز درزمینۀ زیست پزشکی (Biomedical) هستند، تحقیقاتی که برپایۀ آزمایش روی جانوران انجام میشوند. با این حال، آیا این نمونه های حیوانی الگویی قابل اطمینان و شبیه سازی شده برای سلامت انسان هستند یا خیر ؟
همراهان و خوانندگان نازنینی که طی این سی سال نشریۀ «پزشکی امروز» را همراهی نموده اند ، به یاد دارند و شاهد مقالاتی بوده اند که برخی از کارآزماییها در وهلۀ نخست روی حیوانات صورت پذیرفته و با استفاده از این الگوهای آزمایشگاهی در پژوهشهای زیست پزشکی رواج بسیار دارد. پژوهشهایی از مضمون تغذیه گرفته تا سرطان ، بررسی هایی پیرامون سوخت و ساز بدن و دانشمندانی که در پی یافتن مرزهای مشترک میان انسان و جانوران هستند. اگرچه در پیش بینیهای پژوهشگران پیرامون سلامت انسان که بر پایۀ الگوهای حیوانی انجام می پذیرد، اشکالاتی نیز ممکن است رخ دهد .
دانشمندان به این پدیده، ربطپذیری بالینی میگویند (Clinical Relevance). بسیاری از آژانسهای حمایت کننده و سرمایه گذار در زمینۀ تحقیقات، در پی توجیه مناسب در زمینۀ استفاده از مدلهای جانوری هستند از محققان خواستار ارائۀ پیشبینی احتمال تاثیر نتایج پژوهشها بر سلامت انسان می باشند.
در همین حال، روزنامهنگاران نیز برای جلب توجه ، با ارائۀ عناوین خبری جذاب ، گاهی اوقات فراموش میکنند که میزان ربطپذیری بالینی آن تحقیقات را مورد ارزیابی قرار دهند؛ یا از آن بدتر ، آنها این واقعیت را نادیده میگیرند که دانشمندان این پژوهشها را بر روی حیوانات انجام می دهند، نه انسانها!
آیا میتوان این گونه فرض نمود که انجام چنین پژوهشهایی روی نمونههای جانوری قادر خواهد بود تا بینشی نوین پیرامون سلامتی انسان به افراد ارائه بدهد؟ هنگامیکه اخبار گستردهای در زمینۀ ربط پذیری بالینی در خبرگزاریها وجود دارد، در حقیقت چه کسی مقصر است؟
در این داستانِ موشها و انسانهای سفیدپوش بسیاری از موضوعات را بررسی خواهیم نمود، به تحقیقات جانوری می پردازیم که چگونه به پیشرفتها در زمینۀ بیومدیکال یا زیست پزشکی کمک نموده اند، و چرا برخی از دانشمندان اظهار میکنند که شبیهسازیهای جانوری فاقد هرگونه ربطپذیری بالینی به سلامت انسان هستند.
نخستین اسناد مکتوب در مورد آزمایشهای صورت پذیرفته روی جانوران به ۲هزار سال پیش از میلاد حضرت مسیح باز میگردد، زمانی که بابلیها و آشوریها به ثبت جراحیها و داروها برای انسانها و جانوران میپرداختند.
طی چندین سده، جانوران سبب آشکار شدن بسیاری از اطلاعاتی شدند که ما امروزه به عنوان حقایق و واقعیات اثباتشده، آنها را میشناسیم.
از کشف جالینوس در سدۀ دوم پس از میلاد مبنی بر این که خون و نه هوا، در شریانهای ما جریان دارد، تا کشف چهار ژن در سال 2006، که اگر فعال بشوند، قادر هستند تا هر سلولی را به حالت سلولهای بنیادی جنینی (embryonic stem cell-like state ) برگردانند، در تمامی این پژوهشها نمونههای جانوری در قلب پیشرفتهای علمی در علوم زیستی جای میگیرند.
عبارت کلیدی در اینجا، مدل جانوری است. تلاشهای چندین مولف به منظور تعریف و شناسایی مدل جانوری «ایدهآل» همواره مورد بحث بوده است و به احتمال زیاد مهمترین ویژگی این الگو، میزان نزدیک بودن آن به شرایط انسانی است.»
با این حال، تمامی محققان بر این باور هستند که هر مدلی در نهایت محدودیتهایی در این زمینه دارد: «یک مدل به عنوان یک جانشین عمل می کند و لزوماً با موضوعی که مدلسازی برای آن صورت گرفتهاست، یکسان نیست.»
فرانسواز باره سینوسی کاشف ویروس HIV و خاویر مونتاگوتلی، از انستیتو پاستور پاریس، واقع در فرانسه، خدمات تحقیقات جانوری به پزشکی را، طی مقالهای چاپ شده در ژورنال «Future Science» در سال 2015 مورد بحث قرار میدهند.
آنها این گونه توضیح میدهند که:
« استفاده از جانوران نه تنها بر مبنای اشتراکات گستردۀ بیولوژیک پستانداران است، بلکه بر این واقعیت استوار است که بیماریهای انسانی اغلب سبب بروز بیماری سایر گونههای جانوری میشوند.»
آنها این گونه ادامه میدهند که:
«این واقعیت به ویژه در مورد اغلب بیماریهای عفونی صادق است، و علاوه بر آن برای بیماریهای بسیار رایج از قبیل دیابت نوع 1، فشارخون بالا، حساسیتها، سرطان، صرع، آسیبهای ماهیچهای و غیره نیز صدق میکند.»
« نه تنها این بیماریها مشترک هستند، بلکه سازوکار آنها نیز آنچنان مشابه است که 90 درصد داروهای دامپزشکی مورد استفاده برای درمان حیوانات، کاملا یا بسیار مشابه داروهای مورد استفاده برای درمان انسانها نیز میباشد.»
باره سینوسی و مونتاگوتلی، به فهرست بلند بالایی از برندگان جایزۀ نوبل اشاره مینمایند که فهم و بینش علمی آنها در مدلهای جانوری، منجر به توسعۀ روشهای درمانی جدیدی شد که در پزشکی مدرن نقشی حیاتی دارند.
از میان اسامی موجود در این فهرست به بزرگان زیر میتوان اشاره نمود، افرادی همچون سِر فردریک جی.بانتینگ (Sir Frederick Grant Banting) و جان مک لود (John MacLeod) کاشفان انسولین و برندگان نوبل پزشکی ، به دلیل جداسازی انسولین از سگها،امیل فون برینگ (Emil von Behring) برنده نخستین جایزۀ نوبل فیزیولوژی و پزشکی در سال ۱۹۰۱ به دلیل کشف سرم دیفتری و در زمینۀ واکسنهای روی خوکهای گینهای و خرگوشها، و جیمز آلیسون و تاسوکو هونجو که کارشان بر روی موشها و کشتهای سلولی موشها در زمینۀ ایمنیدرمانی(immunotherapy) سرطان، که منجر به دریافت جایزۀ نوبل در سال 2018 توسط آنها شد.
بدون شک مدلهای جانوری نقش بسیار زیادی در رسیدن به خدمات درمانیای داشتهاست ،که بشر امروزه از آن بهره میبَرَد . با اشاره به این نکته، باره سینوسی و مونتاگوتلی معتقدند که « با این حال، این مسئله قابل توجه است که نتایج بدست آمده از جانوران الزاماً در تحقیقاتی که در ادامه بر روی انسان انجام میشود، مورد تایید قرار نمیگیرند.»
آنها بخشی از این مسئله را معلول این واقعیت میدانند که علیرغم این که وجه اشتراک انسان در بخش قابل توجهی از کدهای ژنتیکی خود، با مدلهای جانوری متنوعی که دانشمندان از آنها در پژوهشها استفاده می نمایند، اما همچنان تفاوتهای ژنتیکی آَشکاری وجود دارد. با این که برخی افراد، از این تفاوتها برای رد کردن ارزشمندی مدلهای جانوری استفاده میکنند، اما بسیاری دیگر از جمله خود ما قویاً از ارتقای بیشتر دانشمان در مورد این تفاوتها، و در نظر گرفتن آنها در طرحهای آزمایشی و تجربی و تفسیر نتایج و مشاهدات، دفاع میکنیم.
اما همانند تمامی بحثها گروهی نیز مخالف گرایشهای مشابه با باره سینوسی و مونتاگوتلی وجوددارد . در مقالهای که در سال 2018 در نشریۀ (Journal of Translational Medicine)، منتشر گردید ، دانشمندان و محققان بریتانیایی و هلندی این گونه استدلال نمودند که «مدلهای جانوری پیشبالینی هرگز به طور قطع و یقین معتبر نخواهند بود، به این دلیل که نسبت به تفاوتهای موجود در میان گونههای مختلف شناخت و اطمینان کافی وجود ندارد.»
این مقاله با تمرکز ویژهای بر صنعت داروسازی دارد، که به طور گستردهای متکی بر مطالعات جانوری در مراحل پیش از ورود داروها به آزمایشات بالینی، میباشد. بدون چنین مدلهای پیشبالینیای، در حال حاضر این امکان وجود ندارد که داروهای جدید در انسانها آزمایش شوند.
آنها اینگونه ادامه میدهند:«در حالی که بسیاری از عوامل، در نرخ ضعیف و پایین کاربردیسازی داروها از میز آزمایش به بستر بیمار دخیل هستند (از جمله آزمایشات بالینی معیوب)، اما عموما یکی از دلایل عمدۀ این مسئله، شکست مدلهای جانوری پیشبالینی در پیشبینی فواید و ایمنی بالینی، شناخته میشود.»
این گروهِ مخالف در تایید صحبتهای خود به نمونهای از استفادۀ الگوهای حیوانی در سال 2006 اشاره نموده ، که در آن زمان علیرغم این که پژوهشهای پیشبالینی نشان دادند داروی آزمایشگاهی TGN1412 ایمن و مطمئن است، مشارکتکنندگان در فاز نخست آزمایشات بالینی، متحمل واکنشهای شدید و مرگباری شدند.
در این مبحث اما گروهی دیگر نیز وجود دارند که ارزش و اهمیت مدلهای جانوری را درک میکنند، اما در مورد انتخاب الگوی مناسب و تفسیر نتایج بدست آمده، احتیاط پیشه مینمایند.
دکتر ووتل وویکار(Dr. Vootele Voikar)، از دانشگاه هلسینکی فنلاند، ازمدلهای آزمایشگاهی موشها در تحقیقات خود در زمینۀ رفتارهای عصبی استفاده مینماید.
او طی مقالهای در نشریۀ «Lab Animal» نشان داد، که بسترهای ژنتیکی مربوط به موشهایی که از طرف تامینکنندگان مختلف این موشها، فراهم شدهبودند، در مشخصات رفتاری اساسی خود تفاوتهای معناداری با هم داشتند.
هنگامی که از دکتر وویکار سوال شد که مدلهای جانوری چقدر مناسب و سودمند برای سلامت انسان هستند، وی این گونه اشاره نمود که « برخی از قواعد بنیادین هنگام استفاده از مدلهای جانوری در تحقیقات اساسی و ابتدایی، عبارتند از اجتناب از انسانانگاری( anthropomorphizing)، و درنظر گرفتن تفاوتهای ویژۀ گونههای مختلف جانوری تا حدی که امکان دارد. با طراحی دقیق آزمایشها، درک مسائل مربوط به صحت و درستی در مراحل مختلف، و تفسیر انتقادی مناسب از نتایج بدست آمده، ارتباط و سودمندی به همراه مقداری اطمینان، حاصل میشود.»
از دکتر وویکار پرسش شد که آیا او معتقد است که روزنامهنگاران اغلب در حین نوشتن گزارشهای خبری، یافتههای منتشرۀ دانشمندان را به شکل بد و نادرستی تفسیر میکنند؟ وی مسئولیت اصلی در این رابطه را متوجه دانشمندان میداند.
وی این گونه توضیح داد که:«من معتقدم که مشکل اصلی مربوط به دانشمندان و نشریات مربوط به آنها است، این که چگونه اطلاعات و نتایج را به خورد مخاطب میدهند، برای نمونه شواهدی که در مورد یک بیماری بسیار خطرناک کشف میکنند چقدر قابل اعتماد هستند، و وعدههایی که هنوز به واقعیت نپیوستهاند، علیرغم این مسئله که این وعدهها مبتنی بر کشفیات شگفتانگیز و مهم، اما به هرحال ابتدایی دانشمندان میباشند.»
« این موضوع به این معنی است که تحقیقات بیشتری مورد نیاز است، تا درک شود که آیا کشفیات جدید قابل بازتولید و کاربرد در شرایط دیگر نیز هستند یا خیر. متاسفانه در اغلب موارد، مراقبت یا درمان یک شبه خلق نمیشود. با این حال، اغلب، عرضه و اغراق بیش از حد واقعی، برای جذب حمایتهای مالی برای ادامۀ تحقیقات، موردنیاز میباشد.»
وی از این مسئله دفاع میکند که « گفتگوهای چند رشتهای میان درمانگاهها و آزمایشگاههای ابتدایی و پیشبالینی باید انجام شوند، چرا که بسیار پیش میآید که زیستشناسانی که به تحقیق در زمینۀ مدلهای بیماریها میپردازند، دانش بسیار محدودی در مورد شرایط بالینی مربوطه و بازۀ تشخیصهای افتراقی دارند.»
هنگامیکه که از او سوال شد که به نظر او خبرگزاریها چه اقداماتی میتوانند انجام دهند تا شیوۀ ارسال اخبار مربوط به تحقیقاتی به کمک حیوانات هستند را بهبود دهند؛ و وی چنین پاسخ داد:
« با رویکرد انتقادی، دوری از گزافهپردازی، روحیۀ پرسشگری و ارائۀ دیدگاههای مختلف برای ترویج گفتگوهای علمی و بیطرفانه، و سنجیدن کارایی و قابلیت تعمیم کشفیات که برای این کار نویسندگان علمی متخصص مورد نیاز هستند.»
علیرغم این که بحثها پیرامون ربط پذیری بالینی مدلهای جانوری تداوم دارد و دانشمندان و غیر دانشمندان مشتاق در کنار یکدیگر از بازنشر توییتهای خبری با کپشن «به کمک موشها» به صورت روزانه لذت میبرند، اما بسیاری از دانشمندان از مدلهای جانوری برای شبیهسازی بیماریهای انسانی با امید به بهبود سلامت ما استفاده میکنند.
در این مسیر، تمام طرفهای درگیر شامل محققانی که مدلها را انتخاب میکنند، دانشمندان ارشدی که بر تفسیر و ارتباط نتایج با یکدیگر نظارت میکنند، کارکنان مطبوعات، و خبرگزاریها ، سطوح مختلفی از بار مسئولیت را به دوش میکشند.
تحت هر شرایطی، ارتباط روشن میان ربطپذیری هر مدل جانوری و احتمال تاثیر نتایج احتمالی بر سلامت انسان، نکتۀ اصلی میباشد.
1. Laboratory Animal Medicine Book ,2015
2. Pandora Pound, from the Safer Medicines Trust in the United Kingdom, and Merel Ritskes-Hoitinga, from Radboud University Medical Center in Nijmegen, the Netherlands
ثبت نظر