شماره ۱۲۳۱
پزشکی امروز
«خود»، بخشیاز شخصیت است که با تفکر، ادراک، احساسکردن و یادآوری ارتباط دارد. یونگ با بررسیهایی که روی شخصیت انجامداد، به دوصفت مهم شخصیتی، یعنی برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی(Introversion) توجهداشت
بدریخانم میگفت: همسرم درمیان جمع احساس تنهایی و ناراحتیمیکند، از تنهابودن لذتمیبرد و معمولاً با دیگران صحبت نمیکند، به هرمهمانی که برویم میلدارد در صندلیدمدر یا پائینترینمبلی که از میهمانان دورتر باشد بنشیند، موقع حرفزدن در یکجمع احساس خجالت و ناتوانی میکند و ذهنش پریشان و آشفته میگردد. خلاصه همیشه در لاکخودش است. آیا همسرم درونگراست؟
کارل گوستاو یونگ، روانپزشک و اسطورهشناس نامدارسوئیسی و بنیانگذارمکتب روانشناسیتحلیلی (Analytical Psychology)، هدفرشد و تکامل شخصیت را تحقق بخشیدن «خود» (Self) میدانست.
«خود»، بخشیاز شخصیت است که با تفکر، ادراک، احساسکردن و یادآوری ارتباط دارد. یونگ با بررسیهایی که روی شخصیت انجامداد، به دوصفت مهم شخصیتی، یعنی برونگرایی (Extraversion) و درونگرایی(Introversion) توجهداشت. او میگفت مردم را میتوان در دوگروهکلی برونگرا و درونگرا طبقهبندینمود. یونگ با گسترشدادن توصیف لیبدوی فرویدیکه فراتراز انگیزه شهوانی است، تعریف مهمتریاز لیبدو ارائهنمود. Libido را افرادی انرژیحیاتی و دانشمندانی نیز آنرا نیرویغرایز زیربنایی یا انگیزه شهوانی و شورجنسی تعریفنمودهاند. یونگ باتوجه بهمفهوم موردنظر خود از لیبدوکه انرژیروانی را شاملمیشد، برونگرایی را برای لیبدوی متوجه بهخارج میدانست و درونگرایی را برای لیبدوی علاقمند بهدرون بهکارمیبرد. او میگفت درونگراها اشخاصی هستند که بهسوی درونخود و افکارخویش توجه دارند. یونگ در هریک ازاین دوتیپشخصیت، طبقاتی مانند احساسی، فکری، ادراکی و شهودی یا الهامی را نیز مشخصنمود. البته نباید فراموشکرد که نمیتوان بهطورقاطع فردی را درونگرا یا برونگرایمطلق دانست. تمامی مردم در زندگی خود ممکناست هردوحالت و صفت را نشاندهند، اما تنها یکی ازاین دوحالت میتواند بردیگری غالب باشد. با مشاهده یکمنحنی طبیعی از جمعیت (شکل۱) که توزیع بهنجار را نشانمیدهد، میتوان دریافت که بیشتر افراد جامعه نه برونگرا هستند و نه درونگرا. بهعبارتدیگر این افراد را میتواند برونگرا/ درونگرا دانست.
بسیاری از روانشناساننامی، شخصیت انسان را یکتا و پویا دانستهاند و میگویند شخصیتکلّ، وجود هرفرد را دربرمیگیرد. نظریهپردازان شخصیت معتقدند که شخصیت شامل تمامی صفات، استعدادها، تمایلاتعاطفی و هیجانها و احساسات و رفتار انسان میگردد و او را از دیگران متمایز و منحصربهفرد میسازد. بدیهیاست که سیر رشد و پرورش شخصیت انسان براساس برنامه و یک نقشۀ از پیش طراحیشده و درنتیجه موزون و هماهنگ نیست. انسان از ناهماهنگیها ساختهشده و در سازمان وجودی او دوگانگی وجود دارد و کششهایعاطفی متضادی از این دوگانگی حاصلمیگردند. انسان تنها موجودی است که بابت به کمالرسیدن و بقایشخصیت خود تلاشمیکند و با هدفهایمتعالی بهسوی فضیلت و بزرگی گاممینهد.
همانطور که درتندرستی و بیماری باید تمامیّت و کلّ وجود آدمی مورد بررسی قرارگیرد، در بررسی شخصیت نیز نمیتوان کلّ را به مجموع اجزای خود تبدیلنمود و هر قسمت را جداگانه و مانند قطعات ماشین بررسی و تعمیرنمود. تمامیّت وجود انسان شاملتن و روان است و سلامتروان زمانی عینیت مییابد که در کنش سه سطح اصلی شخصیت، تعادل و توازن برقرار شدهباشد.
در مکتب انسانگرایی زمانی توازن و تعادل ایجادشده و سلامتروان حاصل میگردد که فرد بتواند پساز برآوردهشدن نیازهایروانی، باخودشکوفایی و عشق به آرامش و سلامت برسد. کسانی که با مولوی و آثار او آشنایی دارند میدانند که مولوی با موشکافی بسیاردقیقروح و روان آدمی، راه رشد و سعادت و رضایت او را به بهترین و درستترین وجۀممکن بیاننمودهاست. در واقع مولوی بهترین روش طبیعی را جهت رهایی از تشویش و اضطراب و رسیدن به آرامش واقعی ارائهنموده و سیمایزندگی اصیل انسان را به بهترین شکل نشانمیدهد. دیدگاه کلّگرایانۀ مولوی، درمقایسه با دیدگاه جزئینگر برخی مکتبهای روانشناسی، دیدگاهیاصیل و بیبدیل است که درک و اجرای آن سبب بیداری، خودشکوفایی، آرامش، نیکبختی و سعادت انسان میگردد. مولوی میداند که جایگاه و مرتبۀ انسان تا چهحد رفیع و باشکوه است و خودش با ایمان راسخ به این عقیده، بالا و بالاتر میرود؛ با اعتقاد به اینکه فقط انسان شایسته رسیدن به اوج و بلندترین قله میباشد. تحقق خویشتن و اصالتبخشیدن به جنبه معنوی زندگی، فرد را توانا میسازد تا در شرایط دشوار نیز ناهمسازها را همسازکند و بهسلامت واقعی برسد. دسترسی به معنای زندگی، انسان را سالم و بدوناضطراب و سعادتمند نموده و توانایی او را برای فراتررفتن از خود افزایشمیدهد.
زمانی که انسان از معنای زندگی غافلشود، اعتدال و آرامش واقعی او مختلمیگردد و نمیتواند از عهدۀ ناهمسازیهای زندگی برآید. درچنین شرایطی است که فشارهای تکنولوژی نیز بر آن افزودهشده و درنتیجه ازخودبیگانگی و بیهویتی و سرگردانی انسان نیز فرآیندی طبیعی بهنظرمیآید. هنگامیکه در شتاب فزایندۀ تکنولوژی و تغییرات ناشیاز آن، ریشههای فرهنگی سست شود و علم بدون فرزانگی، بیهویتی و ازخودبیگانگی عارضفرد گردد و سیمای آدمی فقط با اصول و خطوط اقتصاد مبتنی بر بازار ترسیمشود، دیگر نمیتوان بهسادگی به بیارزشی و ازهمپاشیدگیهای ارزشهای انسانی سروسامان داد و ناهمسازها را همسازنمود و هویت واقعی انسان دورافتاده از فرزانگی را به او بازگردانید. نکته مهم این است که معنای زندگی را نمیتوان خرید یا با رهن و اجاره آن را در تملّک خود درآورد. برای یافتن معنایزندگی و حفظ هویت انسانی، نباید به روشهای مصنوعی و دید ذرهگرایانه متوسلشد. زندگی انسان در فلسفۀ کلّگرایی معنای خاصی دارد و به مجموعه عواملی مربوط میگردد که نمیتوان با اجزای آن عوامل به آن دست یافت. حفظ هویتواقعی و اجتناب از بیگانگی، به خویشکاری و خودشکوفایی نیازدارد. دراینصورت میتوان از تضادهای فکری و رفتاری در امان ماند و انتظار آرامش و سعادت را داشت.
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که آدمی همواره بهترین راه را برای یافتن معنای زندگی و مقابله با تنشها انتخابنمیکند. درجامعۀ نوین، عدهای تسلیم زندگیمیشوند و تا آنجا پیشمیروند که هویتواقعی خود را ازدستمیدهند. البته ممکناست این افراد متوجه نگردند که هویتاصلی خود را ازدستدادهاند و دراینمسیر با خود بیگانه شوند. بدیهیاست هنگامیکه فرد بهمرحلۀ ازخودبیگانگی برسد، زندگی او تهیاز واقعیتهای انسانی میشود و طبیعتاً در چنین سبکزندگی، آرامشوسلامتی و خوشبختی وجود نخواهدداشت. اگر فرد از ابتدا در خانواده نیاموزد که چگونه زندگی نموده و چگونه از زندگی لذت ببرد، نمیتواند ارتباط عاطفی محکمی با دیگران برقرارکند.
چنین فردی نمیتواند تفکرمثبت و سازنده داشته باشد و به بلوغ واقعی برسد و حقیقت زندگی انسان را دریابد. او تا پایانعمر، خود را نمیشناسد و برای جلب سودشخصی و بهدستآوردن بیشترین آن، معیارهای اخلاقی را نادیده میگیرد. این حرص و آز و خودخواهی فوقالعاده، مهرومحبت و عشق را نابودمیکند و درک این حقیقت را که: «هرگزنمیرد آنکه دلش زندهشد به عشق»، مشکلمیسازد. با ضعیفشدن حس خودشکوفایی در چنین فردی که پیوسته میترسد در تحصیلمال و منفعت از رقیبان عقببماند، شادمانی و نیکبختی واقعی ازدستمیرود و فرد بههمان خوشیهایحسی و لذتهایآنی دلخوش میگردد.
همانطورکه در ابتدای این مقاله اشارهشد، پرفسوریونگ درونگرایان را درتیپهای درونگرایفکری (Thinking)، درونگرای احساسی(Feeling)، درونگرایادراکی(Sensing) و درونگرایشهودی (Intuition) طبقهبندینمود. درواقع یونگ براساس این دونگرش اصلی و چهاربُعدمذکور، هشتسنخ شخصیت را ارائهنموده که با ترکیبوتشریح آنها میتوان ۱۶نوع تیپشخصیتی را تعریفنمود.
تیپهای درونگرایفکری را کسانی تشکیلمیدهند که از فکرکردن لذتمیبرند و بهجای بیان احساس، برافکارخود توجهدارند. قضاوت عملی این افراد ضعیف است و به عقاید بیشتراز افراد توجه دارند، در بیانافکار خود با مشکل روبهرو میشوند و انزوا را بر شرکت درجمع ترجیحمیدهند، توجهیبه دیگران نداشته و از تماسهای اجتماعی پرهیزمیکنند. با لجبازی و یکدندگی و تکبر نظریهپردازی نموده و همواره به درونخود و اندیشههایخود توجهدارند.
درتیپ درونگرای احساسی نیز افرادی منزوی دیدهمیشوند که حالتهایهیجانی عمیق دارند اما آنها را درخود نگهداشته و معمولاً خویشتندار هستند. ازاینرو، افراد این تیپ درنظر دیگران مرموز و دستنیافتنی شناختهمیشوند و رفتارآرام و سرد آنها به اشتباه، نوعی اعتماد بهخود را نشانمیدهد. بیشتر افراد این تیپشخصیتی از تفکرمنطقی اجتنابمیکنند و افکار و احساسات دیگران برای افراد این تیپشخصیتی اهمیتندارد.
تیپهای درونگرایادراکی یا حسی یا شمی را افرادی غیرمنطقی تشکیلمیدهند که تمامی فعالیتهای انسان را به دیده خیرخواهی و سرگرمی میبینند و به دنیا کاری ندارند.
تیپهای درونگرای شهودی یا الهامی، ارتباط کمی با واقعیتزندگی دارند و بیشترآنها خیالپرداز و بیاعتنا به موضوعات عملی هستند که البته با این دیدگاه نمیتوانند دیگران را بهدرستی درکنموده و در برنامهریزیامور زندگی با مشکل روبهرو هستند.
برای احتراز از اطاله کلام، توجه خواننده محترم را به ۱۶تیپ شخصیت مندرج در شکل۲ که در شناخت شخصیت کاربرد دارد، جلبنموده و در مقالههایدیگری از سایت پزشکی امروز بهتدریج به هریک از سنخهای شخصیت خواهم پرداخت. برای استفاده از این جدول، باید به خصوصیات تیپشخصیتی موردنظر توجهداشت. برایمثال در تیپشخصیتی ISJT، افرادی مورد بررسی قرارمیگیرند که آرام، جدی، واقعبین، مسئولیتپذیر و وظیفهشناس، صادق و وفادار و قابلاعتماد باشند. بههمینترتیب در تیپشخصیتی ISFJ، میتوان افرادی صمیمی، مهربان، مسئولیتپذیر، متعهد، واقعبین، فروتن و باوجدان را مشاهدهنمود.
ثبت نظر